-
شآرژِ بآطری موبآیل مَن موندگآریش اَز رلآیِ شمآ بیشتره
#kapi:/
-
نوشتهشده در ۲۷ دی ۱۳۹۸، ۲۰:۲۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@hot_ice در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
شآرژِ بآطری موبآیل مَن موندگآریش اَز رلآیِ شمآ بیشتره
#kapi:/
گوشی خطاب به hot_ice
-
داریم اخع از 12 رد میشیم باید از جوک بریم تو فاز سنگین :|
-
نوشتهشده در ۲۷ دی ۱۳۹۸، ۲۰:۲۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@hot_ice سنگینت این بود سبکه کدومه؟؟!!
-
به جنگ با خودم رفتم اما تکههایم برنمیگردند!
#k&p:/
-
ی
-
حتی قرص ماه کافیِ سردردهای زمین نبود!
#ک ا پ ی
-
نوشتهشده در ۲۷ دی ۱۳۹۸، ۲۰:۳۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
دیگه ذهنم از درکشون عاجزه
-
نوشتهشده در ۲۷ دی ۱۳۹۸، ۲۰:۳۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
میدان جنگ پر از سر بود...گویا قاصدکها، آدم فوت کرده بودند!
#همون همیشگی
-
نوشتهشده در ۲۷ دی ۱۳۹۸، ۲۰:۳۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
@saman-bf در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
خانوم اون جملاتتون رو از کدوم سایت گرفتید؟
سایتش فک نکنم مهم باشه جملات مخصوص فیلم جزیره شاتر بود. سرچ کنید دیالوگ هاش میاد
-
نوشتهشده در ۲۷ دی ۱۳۹۸، ۲۰:۳۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@hot_ice ها عینی ک الان گفتی ینی چ
-
@saman-bf در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
خانوم اون جملاتتون رو از کدوم سایت گرفتید؟
سایتش فک نکنم مهم باشه جملات مخصوص فیلم جزیره شاتر بود. سرچ کنید دیالوگ هاش میاد
-
من حامل زخمهای تمام نبردهایی هستم که از آنها طفره رفتم
#复制
-
نوشتهشده در ۲۷ دی ۱۳۹۸، ۲۰:۳۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@hot_ice در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
من حامل زخمهای تمام نبردهایی هستم که از آنها طفره رفتم
#复制
جمله زیبایی بود
-
همين الان سه تا انگشتت پشت گوشيته،
انگشت كوچيكت زير گوشيه،
با انگشت شستت صفحه رو بالا پايين میکنی...این پر از مفهوم است اگر فکر کنی...
#...
-
نشسته بودم تو ماشين. دیدم يه پيرمرد داغون از خونه ش اومد بیرون آشغالارو بزاره سر كوچه. فندكو كه زدم، ديدم يه جوون نشسته تو ماشين سر کوچه و زل زده به كيسه آشغالای توی دستم!
#....
-
نوشتهشده در ۲۷ دی ۱۳۹۸، ۲۰:۴۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
خودم جان!
مدت هاست نخندیده اید، شعر نخوانده اید، موسیقی گوش نداده اید، دلتنگید، شب ها گریه میکنید، دلِ نازکتان شکسته...
مدت هاست جلویِ آینه نرقصیده اید، تویِ کافه منتظرِ یک چهارشانه یِ چهارخانه یِ اخمو ننشسته اید و پاهایتان چند وقتی ست از پیاده روی هایِ زیادتان حوالیِ ولیعصر درد نگرفته است...
خیلی وقت است خسته اید. حتی دیروز دیدم که نگاهتان عجیب حوالیِ قرص های تویِ کابینت چرخید!
خواستم بگویم حواسم بهتان هست!
این روزها خیلی مـُرده اید!