-
M.an در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
یاد این داستان
زن و مرد جوانی به محله جدیدی اسباب کشی کردند.
روز بعد، ضمن صرف صبحانه، زن متوجه شد که همسایهاش در حال آویزان کردن رختهای شسته است و گفت: «لباسها چندان تمیز نیست. انگار نمی داند چه طور لباس بشوید. احتمالا باید پودر لباس شویی بهتری بخرد.»
همسرش نگاهی کرد اما چیزی نگفت.
هربار که زن همسایه لباسهای شستهاش را برای خشک شدن آویزان میکرد زن جوان همان حرف را تکرار میکرد تا اینکه حدود یک ماه بعد، روزی از دیدن لباسهای تمیز روی بند رخت تعجب کرد و به همسرش گفت: «یاد گرفته چطور لباس بشوید. ماندهام که چه کسی درست لباس شستن را یادش داده!»
مرد پاسخ داد: «من امروز صبح زود بیدار شدم و پنجرههایمان را تمیز کردم!»کسی که خودشو زده به نفهمی رو نمیشه بیدار کرد
-
@M-bahrami1378 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
_Delete_ در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
@M-bahrami1378
سلام :)))سلام خوبی؟
مرسی خوبم
تو چطوری؟ -
@M-bahrami1378 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
_Delete_ در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
وقتی خودشم به غیرعادی بودنش اعتراف میکنه
کی؟
یکی :|
-
_Delete_ در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
@M-bahrami1378 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
_Delete_ در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
@M-bahrami1378
سلام :)))سلام خوبی؟
مرسی خوبم
تو چطوری؟ممنون منم عالیم