کافــه میـــم♡
-
نامت را بر باد نوشته بودم
تا فراموشم شود
اما ندانستم
گردبادی از
نامت… یادت…
مرا به کام خود کشیده است -
چقدر دلم
هوایت را می کند
حالا که دگر هوایم را نداری…. -
نمیدانم چرا چشمانم گاهی بی اختیار خیس می شوند
می گویند حساسیت فصلی است
آری من به فصل فصل این دنیای بی تو حساسم. -
قول داد تا آخر دنیا بماند،
سر قولش هم ماند،
همان روزی که رفت برای من آخر دنیا بود -
چه کسی گفته که من تنهایم ؟
من ، سکـوت ، خاطرات ، بغض و اشک همیشه با همیم …
بگذار تنهایی از حسودی بمیرد -
مسافر بی بدرقه من
اینقدر بی صدا رفتی که از وداع جا ماندم ،
باز به غیرت چشمانم
که آبی پشت سرت ریختند -
چه حرف بی ربطیست که مرد گریه نمی کند
گاهی آنقدر بغض داری که فقط باید مرد باشی تا بتوانی گریه کنی… -
دلـــم چـِـه کــودکــانــه بَهــانــه ی تــو را میگیـــرد،
امـــا تــو بـــزرگـــانــه بِــه دِل نگیـــر…
فقـــط بگــــو : کــــودکـــ استـــ، نـِـمی فهمــد… -
پر از اشکم ولی میخندم به سختی
به قول فروغ که میگفت:
شهامت میخواهد سردباشی و گرم بخندی! -
یک عمر قفس بست مسیر نفسم را
حالا که دری هست مرا بال و پری نیست
حالا که مقدر شده آرام بگیرم
سیلاب مرا برده و از من اثری نیست
بگذار که درها همگی بسته بمانند
وقتی که نگاهی نگران پشت دری نیست . . .
-
فلانی سلام، امروز که دارم برایت می نویسم خندانم و چشم هام چیزی از روزهای گذشته کم ندارد،
چیزی که میگفتی اگر بروی با خودت میبری و نبردی، یعنی نگذاشتم که ببری،
نگذاشتم دست رویاهام را بگیری و بیندازیشان یک جای دور و برق توی چشم هام را کم کنی که بعد از تو بنشینم یک گوشه، زانوی غم بغل بگیرم و آنقدر اشک بریزم که شعله ی نگاهم به تاریکی پیوند بخورد و هیچ یادم نیاید قبل از آن اتفاق، آهویی بودم که دویدن برایش کم بود و دلَش میخواست بال دربیاورد و توی غروب های دل انگیز زمستان تا اٌفق پرواز کند،
نگذاشتم از یادم ببری عشق تا همیشه میتواند راهش را توی دل آدم پیدا کند و زندگی مثل لمس گلبرگ های یاس لطیف است، که هنوز چیزهایی توی دنیا هست و آدم را به نفس کشیدن وصل میکند و طعم مربای بهارنارنج مادربزرگ را میدهد که شیرین است و عطرش داستان عشق های اساطیری را یاد آدم می آورد،
نگذاشتم دلم را مچاله کنی و بگذاری لای روزنامه های میز کارت که بود و نبودشان برایت فرقی نداشت و اگر نبودند خیال میکردی باد قاصدکی را از مقابلت برده و میخواهد به یک نفر دیگر بسپاردش،
نگذاشتم چون دوست داشتن اگر آنی باشد که باید، کم نمی آید و نیمه ی راه مثل خون جریان یافته از زخم های آدمی تمام نمیشود، مثل قلب خون را میگیرد و میچرخاند که آدم را سرپا نگهدارد، که عشق اگر بودنش به حادثه ای بند باشد عشق نیست و تمام شدنش چیزی از چشم های آدم کم نمی کند...
راستی از چشم های من نه اما، از چشم های تو چیزی کنار من جا نمانده است؟!
| نازنین عابدین پور |
-
آخر یک روز
در میان جمعیت
ناگهان
نگاهم به نگاهت گره میخورد
و این
تنها گره ای است
که دوست دارم کور باشد
و تا ابد کور بماند... -
کــآش فقـــط بودی . . .
وقتی بغـــض میکردم . . .
بغلــــم میکردی و میگفتی . . .
ببینــــم چِشــآتو . . .
منـــو نیگــــآ کُن . . .
اگه گریــــه کنی قهر میکنــــم میرمــــ.. . -
یاد گرفته ام
بگریم بی دغدغه
بخندم بی بهانه
برقصم بی ترانه
برنجم بی گلایه
و نظاره کنم آنچه نیستم
و نبینم آنچه هستم -
سرگرمی ام شده گرفتن فال حافظ و من خسته از جواب های تکراری :
“غم تمام می شود”
“غصه نخور”
“مشکلات حل می شود ”
و …
دلم می گیرد ، چرا حافظ نمی داند بی او هیچ چیز تمامی ندارد جز این زندگی ؟! -
-
بدترین درد اینه که ،
مخاطب های گوشیتو چک کنی
و بخوای با یکی درد و دل کنی
ولی . . .
هیچکس و پیدا نکنی ... -
طلا باش تا اگر روزگار آبت کرد
روز به روز طرحهای زیباتری از تو ساخته شود
، سنگ نباش تا اگر زمانی خردت کرد
لگدکوب هر رهگذری بشوی …!
-
%(#ff0000)[قلبـــــ] ، مهمانخانه نيست که آدم ها بيايند دو سه ساعت يا دو سه روز توی آن بمانند و بعد بروند.
%(#ff0000)[قلبـــــ] لانه ی گنجشک نيست که در بهار ساخته بشود و در پاييز باد آن را با خودش ببرد.
%(#ff0000)[قلبـــــ] ، راستش نمی دانم چيست؟
اما اين را می دانم
که فقط جای آدمهای خيلی خيلی خوب است!
برای همیشه…