کافــه میـــم♡
-
تنهایی سخته،، چه انتخاب خودت باشه چه دیگران........
چه دوستت تنهات بزاره چه روحت......
چه باحرفای دیگران ناراحت شی و تنهاشی چه با فکرای خودت........
چه از رفتارای دیگران ناراحت شی و..... چه از رفتارای خودت.....
چه از بدیای دیگران ناراحت شی و..... چه از خوبیات.......
تنهایی یعنی تنهااااایی -
محبوبم ( نامه ی شماره چهار )
محبوبم...گاه به خانه ی کوچکمان فکر می کنم.
به قاب عکسی که ما را محکمتر از همیشه، کنار هم نگه می داشت.
درست شبیه یک بیلبورد کوچک، که روی دیوار نصب شده بود و خوشبختی را برایمان تبلیغ می کرد.
خانه، شهر کوچکی بود که آینه... دریا، پنجره ... آسمان، کاناپه ... قرارگاهی عاشقانه و آشپزخانه ... رستورانی بود که تنها میزش را همیشه برای ما رزو کرده بودند.
جای خالی تو، جالی خالی نیمی از آدم هاست، که نیم دیگرش رو به تراس، سیگار می کشد.
بخاطر من نه...!
بخاطر خوشبختی
بخاطر قرار های عاشقانه
بخاطر دریایی زلال
بخاطر آسمان و هوایی پاک
به خانه ات برگرد.
| حمید جدیدی |
-
آدمک آخر دنیاست بخنــــد
آدمک مرگ همین جاست بخنـــد
.
آن خــدایی که بزرگش خوانـدی
به خدا مثل تو تنهاست بخنــــد
.
دست خطی که تو را عاشق کرد
شوخی کاغذی ماست بخنــــد
.
آدمک خر نشوی گریه کنی
کل دنیا ، سراب است بخنــــد
.
فکـر کـن اشک تو ارزشـمند اسـت
فکر کن گریه چه زیباست بخنــــد
.
صبح فردا به شبت نیست که نیست
تازه انگار که فرداست بخنــــد
.
راستی آن چـه که یـادت دادیـم
پر زدن نیست که درجاست بخنــــد
.
آدمک نغمه آغاز نخوان !!!
به خــدا آخر دنـــیاســت بخنــــد -
@m-v در کافــه میـــم♡ گفته است:
مث قهقه ی یه ادم لال وسط نمایش یه ادم کور ...
مث قهقهه ی ادم کور .وسط نمایش یه ادم لال
-
@m-v در کافــه میـــم♡ گفته است:
مث قهقه ی یه ادم لال وسط نمایش یه ادم کور ...
مث قهقهه ی ادم کور .وسط نمایش یه ادم لال
@FatiJoooooni در کافــه میـــم♡ گفته است:
@m-v در کافــه میـــم♡ گفته است:
مث قهقه ی یه ادم لال وسط نمایش یه ادم کور ...
مث قهقهه ی ادم کور .وسط نمایش یه ادم کر
-
شما ساعت چند هستید؟!من به وقت شیطنت هام ده صبحم !
سر حال و آفتابی...
حال خوب بعد از کره و مربای آلبالوی خانگی با نان بربری ترد محله مان
که ختم میشود به یک استکان چای با عطر گل محمدی
به وقت جدیت اما دوازده ظهرم !
به سختی و تیزی آفتابش
با یک جفت چشم تخس و نگاهی نفوذپذیر
با شدت هرچه تمام تر میتابم به آنچه که میخواهمش
کسل که باشم سه عصرم !
اصلا بلاتکلیف...
بی حوصله مثل دوچرخه ی سالم خاک خورده ی گوشه انبار که بلااستفاده مانده و ساکن و ساکت
سکوت مشغله ی من است وقتی به وقت سه عصر باشم
به وقت بغض و دلخوری اما تنظیمم روی ساعت غروب !
حال و هوایی نه چندان روشن و رو به تاریکی...
با چشمهایی گرفته و تیره تر از همیشه هام
در این وقت میتوانم تنهاترین دختر قرن اخیر باشم شاید...شکننده ترین هم...
و ترس...ترس من خود دوازده شب است !
انگار وحشت جیغ تنهایی دختری در خیابان که سایه ای پشت سرش حس کرده باشد
ترس من تاریک ترین ساعت من است
تپش بی امان قلبی ست پس از بیدار شدن با صدای ناگهانی زنگ تلفن خانه وسط خواب و در نهایت لرزش صدای آن طرف خط...
آرامش و مهربانی هام اما چهار صبح است !
آرام به همراه خنکای نسیمی که میپیچد توی دلم
با چشمهایی روشن تر از همیشه که حتی میتوان در آن ستاره رصد کرد و قرن ها درش خیره ماند
میتوانم به بخشندگی مهتاب باشم که عاشقی بنشیند زیر نورم و کوچه ی مشیری را زمزمه کند
اما تمام این ساعاتی که گفتم برای بهار و تابستان و زمستانند ! پاییز فرق دارد...
حالا تو بگو
تو چه ساعتی هستی ؟
| فاطمه بخشی |
-
گاهی وقتها یه اتفاقایی میوفته که از درون میخواستی بیوفته..ولی حالا که اتفاقه افتاده هم خوشحالی هم عصبی
الان ذوق دارم ومیخوام موهای خودمو بکشم از عصبانیت....
میدونمم الان میگید مشکل روانی داری ولی این یه حسه که... (نمیتونم توصیفش کنم)...