دیالوگ های ماندگار
-
من از مردن نمیترسم
نگرانم که به اندازه ی کافی زندگی نکرده باشم
باید روی همه ی تخته سیاه های کلاس ها نوشته بشه
زندگی یه زمین بازیه
نه چیز دیگه...
Mr. Nobody |2009| Jaco Van Dormael
-
اون قدیما، اگه مردم رازی داشتن و دوست نداشتن به کسی بگن، میدونی چیکار می کردن؟
از کوه بالا میرفتن و یه درخت پیدا می کردن،
یه سوراخ توی اون درخت میکندن و رازو توی اون سوراخ زمزمه می کردن.
بعد سوراخو با گِل می پوشوندن.
و راز رو برای همیشه همونجا میزاشتن.
In the Mood for Love
|در حال و هوای عشق 2000| وونگ کار وای
-
کالیگولا:در گذر از جاده ی زندگی آموختم کسانی را که بـیشتر دوست می داری زودتر از دست می دهی!
Caligula
-
محمد علی کشاورز(خطاب به مادر) : ایـــن دنـــیــــا ایـــنـــقـــد کـــثــیفــه کـــه بـــا اشــک هـــای تـــو هـــم پـــاک نـــمـــیـــشــه …
-
میدونی تو عصر یخبندان کیا زنده موندن؟ فقط خارپشتا! اونا دو راه داشتن؛ یا دورهم جمع شن و از همدیگه گرما بگیرن، یا از هم دور شوند تا خارشون تو بدن هم نره. اونا راه اول رو انتخاب کردن، اونوقت من….
-
کاش زندگی مانند جعبه موسیقی بود، صداها آهنگ بود؛ حرفها ترانه…
-
-
سامانتا : قلب مثل جعبه نیست که پر بشه.هرچی که بیشتر ابراز عشق کنی, گسترده تر میشه.
-
نسبت آدما رو دلشون مشخص میکنه نه شناسنامشون…
-
-
a
-