کافــه میـــم♡
-
-
تو را مثل قانون…
کسی رعایت نمی کند؛
چرا غمگینی دلم؟
تو را برای شکستن سرشته اند…! -
بغض ها را گاهى باید قورت داد ،
عاشقانه ها را از پنجره تف کرد و درها را به روى همه بست …
گاهى هیچکس ارزش دچار شدن را ندارد ! -
گفتم:میری؟
گفت:آره
گفتم:منم بیام؟
گفت:جایی که من میرم جای 2 نفره نه 3 نفر
گفتم:برمی گردی؟
فقط خندید.....
اشک توی چشمام حلقه زد
سرمو پایین انداختم
دستشو زیر چونم گذاشت و سرمو بالا آورد
گفت:میری؟
گفتم:آره
گفت:منم بیام؟
گفتم:جایی که من میرم جای 1 نفره نه 2 نفر
گفت:برمی گردی؟
گفتم:جایی که میرم راه برگشت نداره
من رفتم اونم رفت
ولی
اون مدتهاست که برگشته
وبا اشک چشماش
خاک مزارمو شستشو میده -
بعضی وقتا مجبوری تو فضای بغضت بخندی
دلت بگیره، ولی گریه نکنی
دلت بگیره، ولی دلگیری نکنی
شاکی بشی، ولی شکایت نکنی
گریه کنی، اما نذاری اشکات راه پیدا کنن
خیلی چیز هارو ببینی، اما ندیدش بگیری
خیلی حرفا رو بشنوی ولی نشنیده بگیری
خیلی ها دلتو بشکونن و تو …….
و تو فقط سکوت کنی…..
-
سکـوتــــــ و صبــورے مــــــــرا
بـﮧ حســــاب ضعـفــــ و بے ڪسے ام نگذاریـב !دلـــــــم بـه چیـــزهـایے پـای بنـد است . . .
کـه شمـا وفـــایتـان قــــב نــــمیـבهـב . . . -
گاه دلتنـــــــگ می شوم دلتنـگتر از تمام دلتنگـــــــــی ها
حسرت ها را می شمارم
و باختن ها
وصدای شکستن را
... نمیدانم من کدامین امید را ناامید کردم
وکدام خواهش را نشنیدم
وبه کدام دلتنگی خندیدم
که چنین دلتنگــــــــــــــــم
-
میترسم از بعضی آدم ها
ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻧد ،
ﻓﺮﺩﺍﺑﺪﻭﻥ ﻫﯿﭻ ﺗﻮﺿﯿﺤﯽ ﺭﻫﺎﯾﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ
ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﯽﮐﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﭘﺎﯼ ﺩﺭﺩ ﺩﻟﺖ ﻣﯽ ﻧﺸﯿﻨﻨﺪ ،
ﻓﺮﺩﺍﺑﯿﺮﺣﻤﺎﻧﻪ ﻗﻀﺎﻭﺗﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ !
ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻟﺒﺨﻨﺪﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯽ ،
ﻓﺮﺩﺍ ﺧﺸﻢ ﻭ ﻗﻬﺮ و نامهربانیﺷﺎﻥ را !
ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻗﺪﺭﺷﻨﺎﺱ ﻣﺤﺒﺘﺖ ﻫﺴﺘﻨﺪ ،
ﻓﺮﺩﺍ ﻃﻠﺒﮑﺎﺭ ﻣﺤﺒﺘﺖ !
ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﺎ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻋﺮﺵﻣﯽ ﺑﺮﻧﺪ ،
ﻓﺮﺩﺍ ﺳﺨﺖ ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻨﺖ ﻣﯽ ﺯﻧﻨﺪ.
#بی مخاطب
-
ایــن روزهــا دلـــم اصــرار دارد فــریـاد بــزنـد . . .امــا . . .
مـــن جـلـوی دهــانـش را مـیگـیـرموقـتی میــدانــم کـسی تـمـایـلی بـه شنـیدن صــدایـش نـدارد!!!!
ایــن روزهــا مــن . . .
خــدای سکــوت شــده ام
خـفـقان گــرفـتــه ام تـا آرامــش اهـالی دنـیا خـطـ خـطی نـشـود . . .!!
-
-
-
-
-
این پست پاک شده!
-
کودکی کوزهای شکست و گریست که مرا پای خانه رفتن نیست
چه کنم، اوستاد اگر پرسد کوزهی آب ازوست، از من نیست
زین شکسته شدن، دلم بشکست کار ایام، جز شکستن نیست
چه کنم، گر طلب کند تاوان خجلت و شرم، کم ز مردن نیست
گر نکوهش کند که کوزه چه شد سخنیم از برای گفتن نیست
کاشکی دود آه میدیدم حیف، دل را شکاف و روزن نیست
چیزها دیده و نخواستهام دل من هم دل است، آهن نیست
روی مادر ندیدهام هرگز چشم طفل یتیم، روشن نیست
کودکان گریه میکنند و مرا فرصتی بهر گریه کردن نیست
دامن مادران خوش است، چه شد که سر من بهیچ دامن نیست
خواندم از شوق، هر که را مادر گفت با من، که مادر من نیست
از چه، یکدوست بهر من نگذاشت گر که با من، زمانه دشمن نیست
دیشب از من، خجسته روی بتافت کاز چه معنیت، دیبه بر تن نیست
من که دیبا نداشتم همه عمر دیدن، ای دوست، چو شنیدن نیست
طوق خورشید، گر زمرد بود لعل من هم، به هیچ معدن نیست