-
-
یکی با بخت خوابیده،یکی با بختِ خوابیده
جهان خوابی است در بیخوابیِ چشم جهان دیده
یکی را حلقه در دست و یکی را دست در حلقه
کلید هر دری در قفل هر دردی نچرخیده
یکی با عقل خوشنام و یکی با عقل بد نام است
به نامِ نامیِ آن کس که ما را ننگ نامیده
تعادل در ترازوی کدامین دولتی ای عقل؟
که ناسنجیده میگویی ولو سنجیده سنجیده
سرم از شُرب سنگین و سبویی شیشه ای در دست
سرم را در سبو کن،آه ای دورِنگردیده
تویی آن آفتاب گردون و من هم آن گلِ گیجی
که سرگردانی اش را هیچ خورشیدی نفهمیده -
شب های هجر را گذرانده ایم و زنده ایم
مارا به سخت جانیِ خود این گمان نبود... -
-
-