-
نوشتهشده در ۲۴ شهریور ۱۳۹۹، ۲۲:۲۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
melikaaa در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
انقد ماماناشون ازشون تریف کردن که واسه دختر مردم شاخ میشن
بیاین برین تو کوچه بابامث اون سوسکه ک مامانش میگف
قربون دست و پای بلوریت -
melikaaa در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
انقد ماماناشون ازشون تریف کردن که واسه دختر مردم شاخ میشن
بیاین برین تو کوچه بابامث اون سوسکه ک مامانش میگف
قربون دست و پای بلوریتنوشتهشده در ۲۴ شهریور ۱۳۹۹، ۲۲:۲۳ آخرین ویرایش توسط انجام شدهsandiiii در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
melikaaa در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
انقد ماماناشون ازشون تریف کردن که واسه دختر مردم شاخ میشن
بیاین برین تو کوچه بابامث اون سوسکه ک مامانش میگف
قربون دست و پای بلوریتدقیقا
-
sandiiii در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
amir ahmadi در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
sandiiii
حاج اقا رفت بالای منبر
بعد تا ما سوال داشتیم مِن و مِن کردبعدش چی شد
بعدش تو و تو کرد
نوشتهشده در ۲۴ شهریور ۱۳۹۹، ۲۲:۲۳ آخرین ویرایش توسط انجام شدهRAMIN1380 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
sandiiii در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
amir ahmadi در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
sandiiii
حاج اقا رفت بالای منبر
بعد تا ما سوال داشتیم مِن و مِن کردبعدش چی شد
بعدش تو و تو کرد
بعدش او و او -
sandiiii بعد ما رفتیم زندون ننمون انتظار کشید تا ازاد شدیم
حالا جوونای امروزی هم انتظار میکشن ولی باس چی خدا میدونهنوشتهشده در ۲۴ شهریور ۱۳۹۹، ۲۲:۲۴ آخرین ویرایش توسط انجام شدهamir ahmadi در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
sandiiii بعد ما رفتیم زندون ننمون انتظار کشید تا ازاد شدیم
حالا جوونای امروزی هم انتظار میکشن ولی باس چی خدا میدونه#شاخ نشیم
#شاخ میشکنیم -
نوشتهشده در ۲۴ شهریور ۱۳۹۹، ۲۲:۲۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
melikaaa من بچه همین کوچه هام
نه شمال سهر همین گوشه موشه ها
عصای دست یه پیرمرد که هنو امید داشت -
melikaaa من بچه همین کوچه هام
نه شمال سهر همین گوشه موشه ها
عصای دست یه پیرمرد که هنو امید داشتنوشتهشده در ۲۴ شهریور ۱۳۹۹، ۲۲:۲۶ آخرین ویرایش توسط انجام شدهamir ahmadi در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
melikaaa من بچه همین کوچه هام
نه شمال سهر همین گوشه موشه ها
عصای دست یه پیرمرد که هنو امید داشتسنگین میپرونی
ولی خیلی اطراف پیرمردا نپلک خطرین -
melikaaa من بچه همین کوچه هام
نه شمال سهر همین گوشه موشه ها
عصای دست یه پیرمرد که هنو امید داشتنوشتهشده در ۲۴ شهریور ۱۳۹۹، ۲۲:۲۶ آخرین ویرایش توسط انجام شدهamir ahmadi در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
melikaaa من بچه همین کوچه هام
نه شمال سهر همین گوشه موشه ها
عصای دست یه پیرمرد که هنو امید داشتلات کوچه خلوت؟
-
نوشتهشده در ۲۴ شهریور ۱۳۹۹، ۲۲:۲۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۲۴ شهریور ۱۳۹۹، ۲۲:۲۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
تازه گوشه موشه هم میرفتن
-
نوشتهشده در ۲۴ شهریور ۱۳۹۹، ۲۲:۲۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۲۴ شهریور ۱۳۹۹، ۲۲:۲۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
amir ahmadi در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
melikaaa من بچه همین کوچه هام
نه شمال سهر همین گوشه موشه ها
عصای دست یه پیرمرد که هنو امید داشتسنگین میپرونی
ولی خیلی اطراف پیرمردا نپلک خطریننوشتهشده در ۲۴ شهریور ۱۳۹۹، ۲۲:۲۹ آخرین ویرایش توسط انجام شدهRAMIN1380 شاعر منظورش از پیرمرد پدرشه
تاسف برای این فکر خراب -
نوشتهشده در ۲۴ شهریور ۱۳۹۹، ۲۲:۲۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
به من میگن هم تیمی
-
نوشتهشده در ۲۴ شهریور ۱۳۹۹، ۲۲:۲۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۲۴ شهریور ۱۳۹۹، ۲۲:۲۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۲۴ شهریور ۱۳۹۹، ۲۲:۳۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
۰۳:۰۰ وقت ایران
۰۰:۳۰ ب وقت آلمان -
نوشتهشده در ۲۴ شهریور ۱۳۹۹، ۲۲:۳۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
اقا ما حریف نمیخاییم
یکی رو میخام خودمون رو جدا کنه -
نوشتهشده در ۲۴ شهریور ۱۳۹۹، ۲۲:۳۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
استرس
-
نوشتهشده در ۲۴ شهریور ۱۳۹۹، ۲۲:۳۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
لنتی براش سنگین بود ترجیح داد سکوت کنه