Skip to content
  • دسته‌بندی‌ها
  • 0 نخوانده ها: پست‌های جدید برای شما 0
  • جدیدترین پست ها
  • برچسب‌ها
  • سوال‌های درسی و مشاوره‌ای
  • دوره‌های آلاء
  • گروه‌ها
  • راهنمای آلاخونه
    • معرفی آلاخونه
    • سوال‌پرسیدن | انتشار مطالب آموزشی
    • پاسخ‌دادن و مشارکت در تاپیک‌ها
    • استفاده از ابزارهای ادیتور
    • معرفی گروه‌ها
    • لینک‌های دسترسی سریع
پوسته‌ها
  • Light
  • Cerulean
  • Cosmo
  • Flatly
  • Journal
  • Litera
  • Lumen
  • Lux
  • Materia
  • Minty
  • Morph
  • Pulse
  • Sandstone
  • Simplex
  • Sketchy
  • Spacelab
  • United
  • Yeti
  • Zephyr
  • Dark
  • Cyborg
  • Darkly
  • Quartz
  • Slate
  • Solar
  • Superhero
  • Vapor

  • Default (بدون پوسته)
  • بدون پوسته
بستن
Brand Logo

آلاخونه

  • سوال یا موضوع جدیدی بنویس

  • سوال مشاوره ای
  • سوال زیست
  • سوال ریاضی
  • سوال فیزیک
  • سوال شیمی
  • سایر
  1. خانه
  2. بحث آزاد
  3. خــــــــــودنویس
روز آخر ❤️
_
سلام به همه رفقای کنکوری اومدم یه تاپیک بزنم برای روز آخر کنکور، اینجا بچه‌هایی که می‌خوان روز آخر رو مفید درس بخونن، بیان برنامه‌هاشونو پارت‌بندی شده بزارن ️ و هم اونایی که تصمیم گرفتن دیگه درس نخونن و فقط ریلکس کنن، اینجا کنار هم باشیم ، حرف بزنیم ، استرسارو بریزیم دور، انرژی مثبت بدیم و بگیریم ... اگه برنامه‌ریزی برای روز آخر داری، بیا پارت‌هات رو بزار و تا لحظه آخر تلاش کن ( مثل خودم ایده همینه چون مجبورم ) ... اگه تصمیم گرفتی دیگه فقط استراحت کنی که خیلیم عالی ... اگه دکترای پارسالی هستی و تجربه شب قبل کنکور رو داری، لطفا بیا راهنمایی کن، آرامش و انرژی بده :)) ‌ فقط یه خواهش کوچولو دارم لطفا فضای تاپیک آروم و مثبت نگه داریم چون قرار نیست با کارای دیگه اتفاق خاصی بیفته اما با اینکارا اتفاق خاصی میفته @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @دانش-آموزان-آلاء @تجربیا
بحث آزاد
برگ انجیر.... ☘️🍀🌿
______
بِسْم رَبّ النور ️ سلام امیدوارم حال دلتون بهترین باشه..... برم سراغ حرف اصلی.... در فکر تاپیکی بودم که هر روز توش چند تا پست قشنگ بزارم و با چند تا عکس و متن نوشته و دل نوشته...... حالمون خوب بشه، انرژی بگیریم در طول روز.....️️ یه جورایی این تاپیک شبیه کانال یا چنل..... البته پست هایی که قرار بزارم برای خودم نیست و صرفا گلچینی از مطالبی که ممکنه توی فضای مجازی یا کتاب ها ببینم و بارگذاری بکنم..... اگر شما هم دوست داشتید خوشحال میشم همراه من بشید.... ️ [image: 1686940882701-img_-_.jpg] پ.ن:اسم تاپیک برگرفته از اسم یک کانالِ و در آخر دعا میکنم دلتون ذهنتون ابری باشه(:️️
بحث آزاد
رقیب
م
کسی هس ساعت مطالعه بالایی داشته باشه بخونیم این 20 روزو؟ ترجیحا دختر باشه تنهایی نمیتونم اگ یکی بود خیلی بهتر پیش میرفتم
بحث آزاد
خــــــــــودنویس
Dr-aculaD
Topic thumbnail image
بحث آزاد
👣ردپا👣
اهوراا
Topic thumbnail image
بحث آزاد
کنکور1405
M
سلام به همه. من بعد از یه مدت دوباره میخوام کنکور 405 رو شرکت کنم. ولی خب کسی رو پیدا نکردم که برای سال405 باشه. و دوستی پیدا نکردم تو این زمینه. هرکی هست بیاد اینجا حرف بزنیم
بحث آزاد
تروخدا بیاین
م
دیروز اشتبا کردم سلامت نخوندم الان چیکار کنم جزوه ای میدونین یکم جمعو جور باشه کتاب اصلن خونده نمیشه خیلی زیاده
بحث آزاد
دستاورد هایِ کوچکِ من🎈
AinoorA
سلام بچه ها امیدوارم حالتون خوب باشه و خیلی سرحال و شاد باشین خب از عنوان تاپیک یچیزایی مشخصه که قراره در مورد چی اینجا حرف بزنیم ولی بزارین توضیحات بیشتر بدم خیلی از ما یوقتایی هست که ممکنه احساس کنیم هیچ کاری نکردیم یا هیچ کاری ازمون برنمیاد و روزمون رو تلف کردیم و.. و ذهنمون ما رو با این افکار جور واجور و عجیب غریب مورد آزار قرار بده و احساس ناتوانی رو بهمون بده در حالی که در واقعیت اینطوری نیست و ما توانا تر از اون چیزی هستیم که توی ذهنمون هست اینجا قراره از موفقیت های کوچولومون حرف بزنیم و رونمایی کنیم تا به ذهنمون ثابت کنیم بفرما آقا دیدییی ما اینیم هر شب از کار های مثبت کوچولوتون بیاین و بگین و این حس مثبت و قشنگ مفید بودن رو به خودتون بدین مثلا کنکوری ها میتونن تموم شدن یه بخش از برنامه اشون رو بگن ، از انجام دادن کار هایی مثل مرتب کردن اتاق ، از گذروندن امتحانای سخت و آب دادن به گل ها و کلی کار کوچیک و مثبت دیگه منتظرتون هستم آلایی ها موفق باشین🥹️ دعوت میکنم از : @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @دانش-آموزان-آلاء @فارغ-التحصیلان-آلاء @دانشجویان-درس-خون @دانشجویان-پزشکی @دانشجویان-پیراپزشکی
بحث آزاد
تنهایی حوصله ندارم بیاین با هم نهایی بخونیم
م
سلام بچها هر ساعتی هر درسیو خوندین بیاین بگین این ساعت اینقدر فلان درس رو خوندم انگیزه میگیریم
بحث آزاد
بخدا سوالات اونقد سخت نیستن ولی وقتی میشینم سر جلسه اعداد کوه میشن واسم
م
بچها وقتی میشینم به ارومی حل میکنم سوالاتو میدونم حل میکنم مشکلی ندارم سر جلسه انگار اصن من نخوندم ی جوری میشم میترسم از سوالا مخصوصا سوالاتی ک عدد دارن عددا جلو چشام بزرگ میشن بخدا خنده داره ولی جدی میگم
بحث آزاد
من ِ فارغ 401 هم باید زمین ترمیم کنم؟؟
م
...............
بحث آزاد
شاید شد...چه میدانی؟!
Hg L 0H
مدت هاست که از نشست غبار سرد و تیره به قلبم میگذرد مدت هاست منِ تاریکِ گم شده، در خودم به دنبال روزنه هایی از نور میگردد نفس هایم سخت به جانم می نشینند اشک هایی که سرازیر نمی شوند وجود مرا به ستوه آورده اند دوست دارم بایستم سرم را بالا بگیرم و تا زمانی که صدایم خفه شود فریاد بزنم بماند در پس پرده ی خاکستری غم بماند که چه می شود... شاید شد....چه میدانی؟!
بحث آزاد
بحث آزاد
J
دوستان من تازه وارو سایت شدم میخوام بدونم چطوری باید اسمم رو تغیر بدم درست کردم ولی باز دوباره اینو زده چیکار باید کنم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌.........
بحث آزاد
تمام رو به اتمام
Hg L 0H
حس خفقان، حتی نفس کشیدن هم سخت شده گلویم فشرده تر از قبل راه هوا را بسته پروازی را آغاز کردم که در سرم مقصدش بهشتی برین بود اما اکنون و در این زمان نمیدانم کجا هستم پروازم به سمت جهنم است یا بهشت؟ میشود یا نمیشود تمام وجودم را پر کرده تمام احساسات کودکی از کوچک و بزرگ به مغزم هجوم آورده و دارد تمامِ من را آرام آرام از من میگیرد نکند اینجا جای من است؟ در سرِ کودکیِ من چنین رویایی شکل گرفته بود؟ قلبم سیاه و چشمانم تار شده اند هوای پریدن دارم اما نگار لحظه به لحظه در همان جایی قرار دارم که ایستاده بودم انگار نمیشود قدم از قدم برداشت میخواهم رها باشم از افکاری که مرا خفت میکنند و تا مرز خفه شدن من را به دنبال خود میکشانند میل به رهایی آزادی ام را هم از من گرفته... شوق پریدن آرام آرام گویی دارد تبدیل به میل سقوط میشود مبادا چنین روزی برسد... مبادا....
بحث آزاد
به که باید دل بست؟
blossom.B
به که باید دل بست؟ به که شاید دل بست؟ سینه ها جای محبت , همه از کینه پر است. هیچکس نیست که فریادِ پر از مهر تو را گرم پاسخ گوید. نیست یک تن که در این راه غم آلوده ی عمر , قدمی راه محبت پوید. خط پیشانی هر جمع , خط تنهاییست. همه گلچینِ گلِ امروزند... در نگاه من و تو حسرت بی فرداییست. به که باید دل بست؟ به که شاید دل بست؟ نقش هر خنده که بر روی لبی می شکفد, نقشه‌ای شیطانیست. در نگاهی که تو را وسوسه ی عشق دهد حیله‌ای پنهانیست. خنده ها می شکفد بر لبها, تا که اشکی شکفد بر سرمژگان کسی. همه بر درد کسان می نگرند, لیک دستی نبرند از پی درمان کسی. زير لب زمزمه شادی مردم برخاست, هر کجا مرد توانائي بر خاک نشست . پرچم فتح برافرازد در خاطرِ خلق, هر زمان بر رخ تو هاله زَنَد گردِ شکست. به که بايد دل بست؟ به که شايد دل بست؟ از وفا نام مبر , آن که وفا خوست کجاست؟ ریشه ی عشق فسرد... واژه ی دوست گریخت... سخن از دوست مگو...عشق کجا؟دوست کجا؟ دست گرمی که زمهر , بفشارد دستت در همه شهر مجوی. گل اگر در دل باغ , بر تو لبخند زند بنگرش , لیک مبوی ! لب گرمی که زعشق , ننشیند به لبت به همه عمر مخواه ! سخنی کز سر راز , زده در جانت چنگ به لبت نیز مگوی ! چاه هم با من و تو بيگانه است نیِ صدبند برون آيد از آن... راز تو را فاش کند, درد دل گر بسر چاه کنی خنده ها بر غمِ تو دختر مهتاب زند گر شبي از سر غم آه کني. درد اگر سینه شکافد , نفسی بانگ مزن ! درد خود را به دل چاه مگو! استخوان تو اگر آب کند آتش غم, آب شو...آه مگو ! ديده بر دوز بدين بام بلند مهر و مه را بنگر ! سکه زرد و سپيدی که به سقف فلک است سکه نيرنگ است سکه ای بهر فريب من و تست سکه صد رنگ است . ما همه کودکِ خُرديم و همين زال فلک , با چنين سکه زرد , و همين سکه سيمينِ سپيد , ميفريبد ما را . آسمان با من و ما بيگانه زن و فرزند و در و بام و هوا , بيگانه خويش , در راه نفاق... دوست , در کار فريب... آشنا , بيگانه ... شاخه ی عشق شکست... آهوی مهر گریخت... تار پیوند گسست... به که باید دل بست؟ به که شاید دل بست؟... -مهدی سهیلی
بحث آزاد
ای که با من ، آشنایی داشتی
blossom.B
اِی که با من، آشنایی داشتی ای که در من، آفتابی کاشتی ای که در تعبیرِ بی مقدارِ خویش عشق را، چون نردبام انگاشتی ای که چون نوری به تصویرت رسید پرده ها از پرده ات برداشتی پشتِ پرده چون نبودی جز دروغ بوده ها را با دروغ انباشتی اینک از جورِ تو و جولانِ درد می گریزم از هوای آشتی کاش حیوان، در دلت جایی نداشت کاش از انسان سایه ای می داشتی -فریدون فرخزاد
بحث آزاد
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است...
blossom.B
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است اي بس غم و شادي که پس پرده نهان است گر مرد رهي غم مخور از دوري و ديري داني که رسيدن هنر گام زمان است تو رهرو ديرينه سرمنزل عشقي بنگر که زخون تو به هر گام نشان است آبي که برآسود زمينش بخورد زود دريا شود آن رود که پيوسته روان است باشد که يکي هم به نشاني بنشيند بس تير که در چله اين کهنه کمان است از روي تو دل کندنم آموخت زمانه اين ديده از آن روست که خونابه فشان است دردا و دريغا که در اين بازي خونين بازيچه ايام دل آدميان است دل برگذر قافله لاله و گل داشت اين دشت که پامال سواران خزان است روزي که بجنبد نفس باد بهاري بيني که گل و سبزه کران تا به کران است اي کوه تو فرياد من امروز شنيدي دردي ست درين سينه که همزاد جهان است از داد و وداد آن همه گفتند و نکردند يارب چه قدر فاصله دست و زبان است خون مي چکد از ديده در اين کنج صبوري اين صبر که من مي کنم افشردن جان است از راه مرو سايه که آن گوهر مقصود گنجي ست که اندر قدم راهروان است -هوشنگ ابتهاج (سایه)
بحث آزاد
پروانه‌ی رنگین
blossom.B
*از پیله بیرون آمدن گاهی رهایی نیست در باغ هم پروانه‌ی رنگین گرفتار است این کشور آن کشور ندارد حس دلتنگی دیوار با هر طرح و نقشی باز دیوار است... -محمد‌علی جوشانی*
بحث آزاد
حواست بوده است حتما...
blossom.B
الا ای حضرت عشقم! حواست هست؟ حواست بوده است آیا؟ که این عبد گنه کارت که خود ، هیراد می‌نامد، چه غم ها سینه‌اش دارد... حواست بوده است آیا؟ که این مخلوق مهجورت از آن عهد طفولیت و تا امروزِ امروزش ذلیل و خاضع و خاشع گدایی می‌کند لطفت... حواست بوده است آیا نشسته کنج دیواری تک و تنها؛ که گشته زندگی‌اش پوچ و بی معنا! دریغ از ذره ای تغییر میان امروز و دیروز و فردا... حواست هست، می‌دانم... حواست بوده است حتما! ولیکن یک نفر اینجا، خلاف دیده‌ای بینا، ندارد دیده‌ای بینا -رضا محمدزاده
بحث آزاد
امیدوارم نشناسند مرا... پیش از این، ستاره بودم!
blossom.B
یک سالِ پیش، ستاره‌ای مُرد. هیچ کس نفهمید؛ همانطور که وقتی متولد شد، کسی نفهمیده بود. همه سرگرم خنده بودند؛ زمانی که مُرد. اما یادم نیست زمانی که متولد شد، دیگران در چه حالی بودند. در آن میان فقط من بودم که دیدم که آن همه نور، چطور درخشید و بزرگ شد.... خیلی زیبا بود؛ انگار هر شب درخشان تر می‌شد... پر قدرت می‌سوخت. برای زنده بودن، باید می‌سوخت... من بودم که پا به پای سوختن هایش، اشک ریختم... اشک هایم برای خاموش کردن بی قراری هایش کافی نبود... نتوانستم خاموش کنم درد را که در لا به لای شعله هایش، ستاره‌ام را می‌سوزاند. ستاره مُرد! این آخرین خاطره‌ایست که از او در ذهن دارم... نتوانستم تقدیرش را عوض کنم.‌‌.. سیاهچاله شد... اکنون حتی نمی‌توانم شعله‌ی شمعی در کنارش بگذارم تا او را در میان تاریکی ها ببینم. سیاهچاله ها نور را می‌گیرند... چه کسی گمان می‌کرد آن همه نور ، اکنون‌ این همه تاریک باشد؟ آن زمان که نورانی بود، کسی ندیدش... نمی‌دانم این کوردلان اکنون سیاهچاله بودنش را چگونه می‌بینند که می‌خندند... آری؛ ستاره مُرد.. همه خندیدند. امشب، به یاد آن ستاره، خواهم گریست.
بحث آزاد

خــــــــــودنویس

زمان بندی شده سنجاق شده قفل شده است منتقل شده بحث آزاد
1.7k دیدگاه‌ها 248 کاربران 79.2k بازدیدها 213 Watching
  • قدیمی‌ترین به جدید‌ترین
  • جدید‌ترین به قدیمی‌ترین
  • بیشترین رای ها
پاسخ
  • پاسخ به عنوان موضوع
وارد شوید تا پست بفرستید
این موضوع پاک شده است. تنها کاربرانِ با حق مدیریت موضوع می‌توانند آن را ببینند.
  • _ آفلاین
    _ آفلاین
    _Sajjad_
    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
    #1293

    نمیفهمم چرا هرچی بیشتر بهشون نزدیک میشم بیشتر حالم ازشون بهم میخوره
    فقط مونده یه چی باید بیاد این "سختی " تنهایی رو ببره که دیگه بدرود جامعه ی بشری
    الان منم و چن تا رفیق مث من و چن تا ناآشنا مث من
    باقی غریبه ان
    چه آشنا باشن چه نه
    هیتلر ؟اونجایی که نعره میزدی "نَتزیس"
    یادش بخیرا
    دورانی بود
    دوست دارم با یع کوله پشتی و پول
    سوار اتوبوس شم
    برم دور شم
    دور
    دور
    دور
    اما نباید!
    باید موند ، موند موند
    و صبر!
    صبر
    صبر
    صبر
    " اُ پیپِل آف دِ وُرلد "
    مقابل دریدگی شما چه داریم؟
    جز صبر ، و صبوری بر بعد از صبر
    شب شده
    تاریک است
    حیوانات وحشی که چه ، انسان ها خشن ترند انگار

    رعد و برق
    بیا و بزن
    تا بترسیم
    که دوران ما
    ده شب تاریک است و فردایش خورشید تا زیرزمین را هم روشن خواهد کرد

    اُ مای فِغِندز

    بدوید از تاریک شدن در این تاریکی ها
    تا صبح شود
    تا ...
    تا بدمد

    1 پاسخ آخرین پاسخ
    6
    • M آفلاین
      M آفلاین
      Moon1
      خیرین کوچک دریا دل
      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
      #1294

      ۲۰۱۸۱۲۰۳_۱۳۵۵۱۲.jpg

      روزی به سر می رسد این قصه با تمام پستی و بلندی هایش......

      1 پاسخ آخرین پاسخ
      6
      • M آفلاین
        M آفلاین
        Moon1
        خیرین کوچک دریا دل
        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
        #1295

        ۲۰۱۸۱۰۳۱_۱۷۱۳۳۹.jpg

        روزی به سر می رسد این قصه با تمام پستی و بلندی هایش......

        1 پاسخ آخرین پاسخ
        7
        • MonoM آفلاین
          MonoM آفلاین
          Mono
          اخراج شده
          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط Mono انجام شده
          #1296

          امروز چندمه؟
          اصلا کدوم ماهیم؟
          اممم به هوا میخوره زمستون باشه...
          زمستون و انقدر گرم؟
          نمیدونم شایدم تابستونه...
          اخه تابستونم که برگا زرد نمیشن...
          نه نمیخام نه پاییز دوست ندارم...
          برای من بهاره...
          خودت گفتی هرچی دوست دارم فکر کنم...
          باز خونه رو فکر کنم گم کردم...
          چند وقته حافظم خوب کار نمیکنه...
          یه کارت میزارن توی جیبم که هروقت گم شدم یه بنده خدایی بتونه برسونتم خونه...
          شماره هارو دیگه یادم نمیمونه...
          اون روز اون عاقاهه میگفت باید بنویسم توی یه دفترچه بزارم پیشم ولی رفتم خونه یادم رفت...
          دیروز یه خانومی خیلی جلوم گریه کرد...
          میگفت من مامانتم چرا منو یادت نمیاد...
          بعد اون پسر قد بلنده نگام کرد گفت خیلی جوونی زوده و سرشو انداخت پایین...
          چی زوده؟ پرسیدما ولی جوابشو یادم نیست...
          دختره برام غذا اورد گفت غذای مورد علاقتو اوردم داداشی ولی اسم غذا رو که پرسیدم یهو زد زیر گریه...
          خوب چیه مگه نباید هرچیزیو که نمیدونی بپرسی؟
          دکتره میگفت یه مریضی گرفتم اسمش چی بود؟
          یادم نیست...
          عاهااا یادم اومد آلزایمر...
          ولی نه فکر نکنم...
          اخه من هنوز میدونم ۳۱ شهریور تولدته...
          میدونم چشم راستت ۱۲۰ تا مژه داره و چشم چپت ۱۱۲ تا...
          اخه ادم اینجوری ... دوباره یادم رفت اسمشو...
          اخه ادم اینجوری مریضیه رو میگیره؟
          دیشب یه مرده اومد تو اتاقم پرسیدم اون مریضیه چی هست؟
          داد زد و گفت از صبح تا حالا صد بار توضیح دادم برات و رفت از اتاق...
          حسابی گریه کردم آخه چرا همه اینروزاحوصلمو ندارن..
          خب یادم اومد الزایمر همون مریضیه که میگن همه چی یادت میره...
          ولی من که یادمه رنگ مورد علاقه ات آبیه...
          میدونمم به اون پاستیل قرمزا حساسیت داری...
          پسره یه چیز میگفتا درمورد این مریضی...
          وایسا فکر کنم...
          هوووف یادم اومد...
          میگفت کسی که این مریضیه که اسمش بلد نیسم یادم باشه بپرسم و بگیره همه رو یادش میره جز عشقش...
          عاها پس شاید منم آلزایمر دارم و خودم خبر ندارم...
          راستی من گم شدما ولی نه توی خیابون نه توی شهر توی اون قلب شلوغت...:)
          Mono
          #🦋

          1 پاسخ آخرین پاسخ
          12
          • MonoM آفلاین
            MonoM آفلاین
            Mono
            اخراج شده
            نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
            #1297

            IMG-20200921-WA0000.jpg
            #به_وقت_اصفهان_سی_و_سه_پل
            ۴:۱۳😎✌

            1 پاسخ آخرین پاسخ
            10
            • M.anM M.an

              اولین پست 😄

              0_1534588683605_۲۰۱۸۰۸۱۸_۱۵۰۶۵۳.jpg

              نفس دیبان آفلاین
              نفس دیبان آفلاین
              نفس دیبا
              دانش آموزان آلاء
              نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
              #1298
              این پست پاک شده!
              1 پاسخ آخرین پاسخ
              1
              • melikaaaM آفلاین
                melikaaaM آفلاین
                melikaaa
                نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط melikaaa انجام شده
                #1299

                IMG_۲۰۲۰۰۹۱۸_1.png
                خطاب به ملیکای درونم :🍓
                من هنوز تورو به عنوان یه
                دختر کوچولو به یاد میارم
                که گلارو بیش از حد آب میداد...
                چون نمیدونست چه زمانی دست بکشه:)

                  •این قسمت:جوگیر شدنای نصف شبی👻
                
                1 پاسخ آخرین پاسخ
                10
                • _ آفلاین
                  _ آفلاین
                  _Sajjad_
                  نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                  #1300

                  یه لکه ی سیاه ، باعث میشه دیگه حالم بهم بخوره ؛ با تمام سفیدی
                  و یه لکه ی سفید ، جوری جذبم میکنه انگار نمیبینم به جز اون لکه ، همه چیش سیاهه
                  نمیدونم
                  شاید من از آدم خوبا انتظارم خیلی بالاست
                  شاید اونا رو زیادی خوب میدونم ، که با دیدن لکه های سیاهشون ...
                  شایدم مفهوم بد بودن رو نفهمیدم ،
                  که از بد ها انتظار دارم در پست ترین حالت ظاهری باطنی باشن
                  نمیدونم

                  فقط این وسط یه چیزی هست
                  انگار داره حرف میزنه
                  مث یه پیرمرد پیر که توی بیابون ، تکه داده به یه نیمکت چوبی و داره نعره میزنه از صدای گوشت خراشش و داره میرقصه
                  شاید خیلیا بگن چرا پیرمرد پیر ؟ مگه پیر جوون داریم
                  خیلیا شاید بگن چرا گوشت خراش؟ مگه درستش گوش نیست
                  خیلیا ممکنه بگن وسط بیابون نیمکت چوبی دیگه چیه
                  خیلیا ممکنه خیلی چیزا بگن
                  اما اعتراض من اینه
                  چرا کسی نمیگه یه پیرمرد چرا باید وسط بیابون نعره بزنه و برقصه
                  اعتراض من اینه
                  که نمیفهمم
                  آیا مردم فکر نمیکنند
                  یا آنقدر فکر میکنند که من درک نمیکنم
                  من نمیدانم
                  آیا احمق ها واقعا احمق هستند
                  یا به طور هوشمندانه ای
                  همه را
                  حتی
                  خودشان را
                  گول زده اند و احمق جلوه میدهند
                  من اهمیت نمیدهم اگر بگویند جمله ی معروف نیچه را نیچه گفت یا نه
                  مطمئن نیستم نیچه سبیل های کلفتی داشت
                  یا همه اش ،موهای دماغش بود
                  مطمئن نیستم نیچه مرد بود یا زن
                  مطمئن نیستم نیچه منظورش از مرگ ، مرگ بود یا فراموشی
                  اما من مطمئن هستم آن مجنون که ولگرد ها سربه سرش میگذاشتند ، خود نیچه بود
                  من اما مطمئنم نیچه مسلمان است
                  من مطمئن هستم نیچه خدا پرست است
                  و نمیفهم ، نمیفهم چطور اینها نمیفهمند که نیچه
                  با چشمان بسته
                  در ساختمانی تاریک
                  مثل بقیه حاضر نشد ملحد باشد
                  نیچه دنبال چراغ میگشت
                  پیدا نکرد اما خوب گشت
                  نیچه اگر من بود ، مسلمان تر از من بود
                  پس نیچه مسلمان است
                  من اصلا نمیدانم ژوزف پیر کدام خری است؟
                  من اصلا نمیدانم ژوزف پیر اهل کجاست
                  من اصلا نمیدانم ژوزف پیر روزی جوان بوده یا خیر
                  من نمیدانم مال گذشته است یا آینده
                  ژوزف عزیز ، من نمیدانم اصلا هستی یا خیر
                  اما عوام الناس ! من به شما میگویم که ژوزف پیر ، خیلی آدم خوبی است
                  ژوزف پیر ، اگر وجود خارجی داری و این متن را میخوانی ،درود بر شرافتت
                  من اصلا متوجه نمیشوم ، این ها یک بازی مسخره است که قرار شد هرکه مزخرف تر باشد بهتر ؟ یا اینها واقعا اینگونه اند
                  انگار وسط شهری باشی ، که مردم چشم بند زده اند و وقتی از خورشید آسمان برایشان میگویی ، میخندند و میگویند کسی تا به جال اینها را ندیده
                  بگویی من میبینم ، میگویند دروغ گویی

                  1 پاسخ آخرین پاسخ
                  4
                  • A آفلاین
                    A آفلاین
                    Acola
                    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                    #1301

                    لونده ویل؛)
                    مژه بر هم نزدم آینه‌سان در همه‌عمر
                    بس که در دیدۀ من شوق تماشای تو بود
                    چقد امروز خاطره ساز شد؛)

                    Never let your loneliness
                    !drive you back to toxic people

                    1 پاسخ آخرین پاسخ
                    4
                    • kimia_es_afsharK آفلاین
                      kimia_es_afsharK آفلاین
                      kimia_es_afshar
                      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                      #1302

                      قصه لیلی ومجنون را که شنیده ای؟؟!!
                      همان قصه معروف عاشقی!!
                      لیلی و مجنونی که تحمل لحظه ای دوری از هم را نداشتند,
                      و آدم های اطرافشان که برای جدایی انها سر و گردن می شکستند
                      نمیدانستند که با این کارها باعث پیوند محکم تری بین لیلی و مجنون میشد:)

                      خیلی خنده دار است...

                      حالا حکایت من و نقاب روی صورتم شده همین حکایت لیلی و مجنون!!!
                      آدمها نمی دانند که این روزها نقاب بی خیالی را به صورتم چسبانده ام که حتی برای لحظه ای از من جدا نشود.
                      آدمها نمی دانند که با حرفها و رفتارهایشان من نقابم را محکم تر نگه میدارم واز همه انها میگذرم
                      میگذرم
                      و میگذرم
                      انقدر میگذرم که خودشان خسته شوند و به قول معروف " دست از سرم بردارند "

                      اندازه تهران حالم ترافیکه :):

                      1 پاسخ آخرین پاسخ
                      8
                      • AbnormalA آفلاین
                        AbnormalA آفلاین
                        Abnormal
                        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط Abnormal انجام شده
                        #1303

                        هروخ بدجور دلم میگیره ، حس میکنم خیلی تنهام و نیاز ب ارامش دارم نقاشی میکشم .. درسته بلد نیسم ولی سعیمو میکنم .. همونطور ک تو زندگیم سعی کردم خودم باشم ...
                        بعد چهار سال دوباره کشیدم و با هر حرکت مداد اشک ریختم

                        IMG_۲۰۲۰۱۰۱۳_۲۲۳۱۰۹.jpg

                        مراقب ادمای اشتباه زندگیت باش ...🏴‍☠️

                        1 پاسخ آخرین پاسخ
                        16
                        • kimia_es_afsharK آفلاین
                          kimia_es_afsharK آفلاین
                          kimia_es_afshar
                          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط kimia_es_afshar انجام شده
                          #1304

                          فلسفه " انسان ماندن " بسی سخت ودشوار و حتی نافهمیدنی!!!!

                          فلسفه "انسان ماندن" ازآن دست فلسفه هایی است که در هیچ جای دنیا نه تدریس شده
                          و نه قابل تدریس است!!!!

                          دانشمندان جهان,هنوز به کشف "چگونه انسان ماندن" دست نیافته اند و حتی از درک آن هم عاجزند!!!!

                          فلسفه "انسان ماندن" دراین دنیای کذب, پرمشقت وحتی شاید ناممکن باشد!!!!

                          ما انسانها, فلسفه "انسان ماندن" را به آرزوی محال و دست نیافتنی تبدیل کرده ایم!!!!!

                          حق با "مولانا"جان است که می گوید:
                          " دی شیخ با چراغ همی گشت گردشهر
                          کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست "

                          #به_وقت_انسان_بودن

                          اندازه تهران حالم ترافیکه :):

                          1 پاسخ آخرین پاسخ
                          7
                          • melikaaaM آفلاین
                            melikaaaM آفلاین
                            melikaaa
                            نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط melikaaa انجام شده
                            #1305

                            IMG_۲۰۲۰۱۰۱۵_1.png
                            IMG_۲۰۲۰۱۰۱۵_2.png
                            چی میخوان ادما؟
                            همون اول که میان میزنن تق تق به مغزت به دلت..میگن میشه بشینیم اینجا؟
                            هاج و واج نگا میکنی میگی بفرما..!
                            میشینن تو دلت پهن..کسیم جا نمیدن میرن تو عقلت که فقط به اونا فک کنی...
                            چی میخوان این ادما؟؟
                            که از وقتی میان یادت میره قبلا چجوری بودی..!:)
                            🍓
                            پ.ن:🙄😌
                            +یکی از خفن ترین جاهای ائل گلی کافه کاچیه واقا😌
                            _😏
                            +نَدی؟😐
                            _چون گرونه؟😐نکشیمون باکلاس😐😂یه لاته بیس تومن😐
                            +بدبخت گدا فردا زن بگیریَم اینجوری میگی؟😐😪
                            _معلومه که نمیگم😌😂
                            +گذاشدم تو زن بگیری حتمن😹😐
                            _بییییب(سانسور)😐😂
                            این داستان ادامه دارد..🙄😂
                            (از این داداشا برا همتون آرزو میکنم😋😐😂)

                                     •پنجشنبه ای که اینگونه گذشت:)
                            
                            1 پاسخ آخرین پاسخ
                            10
                            • dr.es78D آفلاین
                              dr.es78D آفلاین
                              dr.es78
                              نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                              #1306

                              هوم
                              سلام🙂
                              اون موقعا که یه پسر کوچولوی فارغ از هیاهوی این دنیا بودم ، یه همکلاسی داشتم ، اسمش صادق بود ، پدرش چاه می کَند و وضعیت اقتصادی بدی داشتن...
                              🔆 اول بهار حسرت یه جفت کفش نو رو داشت
                              🔆 اول تابستون حسرت یه دوچرخه
                              🔆 اول پاییز حسرت یه کیف و دفتر درست و حسابی
                              🔆 اول زمستونم حسرت یه کاپشن نو...
                              صادق درسش خوب نبود ، صادق خیلی بچه مظلومی بود ، هنوز سکوتش در مقابل پرسشای معلم و بعدش صدای شلق شلق شلنگ هایی که میخورد کف دستش تو گوشمه...
                              صادق ریاضی نمی فهمید ، علوم دوست نداشت ، سر کلاس فارسی چرت میزد ، ولی یه نقاش فوق العاده بود...
                              خیلییییی خوب بود ، خیلییی ، صادق زنگای هنر یه آدم دیگه میشد ، انگار لباسای مندرسشو ، شست پاشو که از کفشش بیرون بود ، نگاهای تحقیر آمیز معلمو ، همه و همه رو فراموش می کرد و مداد رنگی هایی که اون قدر ازشون استفاده کرده بود که به زور می تونست بگیره لای انگشتاش رو حرکت میداد و آثاری رو خلق می کرد که همه ی مارو مث جاسوسا وادار می کرد بگردیم دنبال اون کاربنی که ازش استفاده کرده!...
                              صادق یه نقاش فوق العاده بود ، قدرت فوق العاده ای توی تجسم اجسام سه بعدی داشت ، هر چیزی رو میتونست با نگاه بکشه...
                              صادق سال آخر ابتدایی واسه همیشه ترک تحصیل کرد ، چن سال پیش سوار یه موتور دیدمش و دیگه هیچ خبری ازش ندارم...
                              صادق واسه من نماد کوچولو هاییه که قربانی شرایط خونوادشون میشن ، قربانی یه شب لذت یه آدم:)...
                              امسال بعد کنکور با خودم گفتم پسر ! بیا و تو زندگیت به یه دردی بخور:) بیا امسال یه کاری بکن واسه کوچولوهایی که پول خرید لوازم التحریر ندارن و این میشه عامل دل سردیشون از تحصیل...
                              دستمو بردم ته جیبم ، حاصل یه هزاری 4 تا بود!
                              رفتم ته کارتمو نگا کردم ، 100 تومن بیشتر نداشت:)
                              دیدم با این پولا باس برم جلد کتاب بخرم براشون:)
                              آستینامو بالا زدم و چنتا تابلو معرق درس کردم ، جایی دادم براشون خیریه بفروشن و خرج خرید لوازم التحریر کنن [ بماند که چه قدر بد اخلاقی دیدم:) ]
                              اینم عکسای چنتا از کارام:)👇
                              photo_۲۰۲۰-۰۹-۱۹_۰۹-۰۵-۰۸.jpg
                              photo_۲۰۲۰-۰۹-۱۹_۰۹-۰۵-۱۲.jpg
                              photo_۲۰۲۰-۰۹-۱۹_۰۹-۰۴-۴۱.jpg
                              هووم ببخشید حوصله ی چرخوندنشونو از دست دادم دیه:)
                              خواستم بگم واسه ماها دیگه فرقی نداره خودکار کنکو دستمون بگیریم یا کیان ولی واسه کوچولو ها داره ، اصن ذوق همین چیزارو دارن واسه شروع مدرسه:)
                              اگه دوس داشتین واسه این کوچولو ها لوازم التحریر بگیرین و بهشون هدیه بدین:) ، یه ذوق خوش مزه ای تو چشاشون میبینید که نگو:)...
                              همین دیگه...
                              شب به خیر🌈 🌱

                              دردی رو که تو امروز با خوشی های زودگذر معاوضه کنی گریبان گیر یه عمرت میشه...

                              Amaryllis HeshmatiA 1 پاسخ آخرین پاسخ
                              21
                              • A آفلاین
                                A آفلاین
                                Acola
                                نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط Acola انجام شده
                                #1307

                                IMG_20201016_220523_079.jpg
                                ؛))
                                #💚📷
                                اینم از امشب خاصِ دریاچه شورابیل😋

                                Never let your loneliness
                                !drive you back to toxic people

                                1 پاسخ آخرین پاسخ
                                10
                                • A آفلاین
                                  A آفلاین
                                  Acola
                                  نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                  #1308

                                  IMG_20201018_005108_397.jpg
                                  #شورابیل؛)

                                  Never let your loneliness
                                  !drive you back to toxic people

                                  1 پاسخ آخرین پاسخ
                                  6
                                  • BioB آفلاین
                                    BioB آفلاین
                                    Bio
                                    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط Bio انجام شده
                                    #1309

                                    ac596219-9be7-4567-a0c3-6d0f5482fce8-image.png

                                    خلایق همه گویند که غروب دلگیر است!غروب سخت و غمبار است!گویی خورشید-آن مظهر امید و عشق و زندگی-در سوگ عزیزی مظلومانه نشسته!
                                    اما نه!غروب زیباست!دلپذیر!به شیرینی طلوعی تازه!به زیبایی تولد!به شوق زندگی!به گرمی همراهی!
                                    غروب نماد پایان و غروب نماد آغازی ست پرامید!
                                    غروب می گوید که: ای انسان!گاهی باید به روزی پاdان داد تا به روز روشن تری رسید!گاهی باید صفر کرد تا به ربیع رسید!
                                    مبادا ناامید باشی!که در پس هر غروب صبحی ست به زیبایی خالقش!
                                    نکند زمانی مرا ببینی به آهی عالم را بسوزی!هان!که من آغاز سیاهی نیستم!من شروع سپیدی صبحم در پس روز سیاهی که گذشت!من آرامشم!
                                    من مظهر زندگی ام!زندگی پیروزمندانه!زندگی زیبای خردمندان!آنان که گاهی تن به غروب می دهند تا همسفر خورشید،بال بگشایند و سرمست و غزل خوان رو سوی دوست کنند!

                                    ما آتشِ افتاده به نیزار ملالیم
                                    ما عاشقِ نوریم و سروریم و صفاییم
                                    بگذار که سرمست و غزل‌خوان، من و خورشید
                                    بالی بگشاییم و به سوی تو بیاییم...

                                    (Cell Man(Bio
                                    Acola 😉

                                    1 پاسخ آخرین پاسخ
                                    8
                                    • مهشید غضنفرآبادیم آفلاین
                                      مهشید غضنفرآبادیم آفلاین
                                      مهشید غضنفرآبادی
                                      تجربی دانش آموزان آلاء
                                      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                      #1310

                                      16-1465219171.jpg

                                      به آرامش درون که برسی همه چیز ممکن خواهد شد:)

                                      تاخدابنده نوازاست ب خلقش چه نیازمیکشم نازِیکی تاب همه نازکنم

                                      1 پاسخ آخرین پاسخ
                                      10
                                      • dlrmD آفلاین
                                        dlrmD آفلاین
                                        dlrm
                                        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                        #1311

                                        IMG_20190915_202916.jpg

                                        • خواستم یاد آوری کرده باشم که ;
                                          بهار که بیاد ، گلا اینطوری میشن.
                                          خیلی وقته گل ندیدیم از بس توی خونه موندیم… نه ؟
                                          میترسم فقط شکل و رنگ و حالتشون یادم بمونه
                                          میترسم فراموش کنم بوی اقاقیا و مریم و نرگس رو
                                          بوی این صورتیِ دلپذیر رو…
                                          کاش همچی مثل پارسال | همین موقع | بود…
                                          این عکس رو قرار بود به عنوان تولد کسی ، پستش کنم.
                                          نشد
                                          عیبی نداره
                                          یاد آوری دردناک و لذت بخشیِ
                                          • فوتو بای من💛
                                        • اگه با من کار داشتی، پی‌وی پیام بده♡
                                        1 پاسخ آخرین پاسخ
                                        9
                                        • Marzie khanoomM آفلاین
                                          Marzie khanoomM آفلاین
                                          Marzie khanoom
                                          فارغ التحصیلان آلاء
                                          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                          #1312

                                          سلام ای ناله باررون سلام ای چشمای گریوووون
                                          سلام روزای تلخ من / هنوزم دوستش دارم
                                          قصه ما به سر ...حداقل از یک سمت وسویی اره..
                                          نرسیدم..به رشته ای که یکسال براش زحمت کشیدم و یه دفعه عشقش تو دلم جوونه زده بود..اونم واسه پیش زمینه عشقی که به اطفال و نازنینان نوزاد ومعصوم دارم..
                                          ولی ابر وباد ومه وخورشید وفلک دست به دست هم دادند تا نشه دیگه
                                          آقاجون...چه میشه کرد؟..رسم دنیاست دیگه..تا عادمو کانه دستمال شسته شده نچلونه..چیزکی نصیب نمیکنه ک..اصلن باس اینطوری باشه..
                                          باورنمیکنید...ولی به نقطه ای رسیدم که خوشی یا ناخوشی هرچی که رخ میده..یه به درک چاشنییش میکنم و میگذرم..اخه میدونی چیه!؟دلم برا خود بیچارم میسوزه..
                                          از بچگی زیاد به خودم ستم کردم..زیاد خودمو عذاب دادم..اقا سر نیم نمره یه نمره درسی فرو میریختم.. اخه تا به کی؟ چرا انقد ارزش گذاری هاا مشکل داره؟هنوزم بچه هاا اسیر نمرن..همه دل خوشی بچه درس خونام اون کارنامه طلایی هاست..نه که لزوما چیز بدی باشه..ولی نباید همه چیز باشه...که عادمو یه بعدی بار بیاره..
                                          مثل من که کم عذاب نکشیدم...که قربانی درس وکتاب و توجه حاصل از اونا شدم..
                                          ته تهشم باید امروز چیزیو که انتظارشو داشتم رویت میکردم...مردودی در رشته دلخواه...
                                          عب نداره این نیز بگذرد...ولی من یه روز این حقای پایمال شدمو از دنیا باز میستانم..
                                          به حق علی همتون حقتونو اول از خودتون وبعد جهان اطرافتون بگیرید...
                                          چون حق دادنی نیست ...بلکه گرفتنیه...
                                          یا حق

                                          الا بذکرالله تطمئن القلوب💚
                                          والله شدیدالعقاب..

                                          1 پاسخ آخرین پاسخ
                                          11
                                          پاسخ
                                          • پاسخ به عنوان موضوع
                                          وارد شوید تا پست بفرستید
                                          • قدیمی‌ترین به جدید‌ترین
                                          • جدید‌ترین به قدیمی‌ترین
                                          • بیشترین رای ها


                                          • 1
                                          • 2
                                          • 64
                                          • 65
                                          • 66
                                          • 67
                                          • 68
                                          • 83
                                          • 84
                                          • درون آمدن

                                          • حساب کاربری ندارید؟ نام‌نویسی

                                          • برای جستجو وارد شوید و یا ثبت نام کنید
                                          • اولین پست
                                            آخرین پست
                                          0
                                          • دسته‌بندی‌ها
                                          • نخوانده ها: پست‌های جدید برای شما 0
                                          • جدیدترین پست ها
                                          • برچسب‌ها
                                          • سوال‌های درسی و مشاوره‌ای
                                          • دوره‌های آلاء
                                          • گروه‌ها
                                          • راهنمای آلاخونه
                                            • معرفی آلاخونه
                                            • سوال‌پرسیدن | انتشار مطالب آموزشی
                                            • پاسخ‌دادن و مشارکت در تاپیک‌ها
                                            • استفاده از ابزارهای ادیتور
                                            • معرفی گروه‌ها
                                            • لینک‌های دسترسی سریع