-
از باغ می برند چراغانی ات کنند
تا کاج جشن های زمستانی ات کنندپوشانده اند «صبح» تو را «ابرهای تار»
تنها به این بهانه که بارانی ات کنندیوسف! به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار می برند که زندانی ات کنندای گل گمان مکن به شب جشن می روی
شاید به خاک مرده ای ارزانی ات کنندیک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست
از نقطه ای بترس که شیطانی ات کنندآب طلب نکرده همیشه مراد نیست
گاهی بهانه ای است که قربانی ات کنند -
تقدیم به شیخ بوعلی عزیزگر بکشی بندهایم ور بنوازی رواست
ما به تو مستأنسیم تو به چه مستوحشی
گفتی اگر درد عشق پای نداری گریز
چون بتوانم گریخت تا تو کمندم کشی
دیده فرودوختیم تا نه به دوزخ برد
باز نگه میکنم سخت بهشتی وشی
غایت خوبی که هست قبضه و شمشیر و دست
خلق حسد میبرند چون تو مرا میکشی
موجب فریاد ما خصم نداند که چیست
چاره مجروح عشق نیست به جز خامشی
چند توان ای سلیم آب بر آتش زدن
کآب دیانت برد رنگ رخ آتشی
آدمی هوشمند عیش ندارد ز فکر
ساقی مجلس بیار آن قدح بی هشی
مست می عشق را عیب مکن سعدیا
مست بیفتی تو نیز گر هم از این می چشی -
-
تو نور عینی عاشقان بسیار داری
پیغمبری با جاان عاشق کار داری
وصل الله لیک یا رسول الله...
حسن جانم..آقا جانمم..شهد شهادت نوشیدنت..هم هم گام رسول الله بود..چه خوش ...شباهتت به محمود در این غافله هم جاری است -
یه مدینه ..یه بقیعه..یه امامی که حرم نداره
مسلموناا کسیم نیست یه دونه شمع برا امام بذاره
اَموون ای دلللل اموون ای دللل امون ای دللل امووون از غریبییی...!
السلام علیک یا حسن بن علی ایهالمجتبی یابن رسول الله.. یا حجت الله علی خلقه یا سیدنا ومولانا یا وجیهً عندالله اشفع لنا عندالله..
به امید بنا سازی حرم برا غریب اهل بیت -
هرکسی را سَر چیزی و تمنای کسی
ما به غیر از تو نداریم، تمنّای دِگَــر
sandiiii -
بر ما غم زمانه زهر سو که رو کند...
مائیم و روی دل به همه حال سوی دوست :).
melikaaa -
به همان قدر که چشم تو پر از زیبایی است
بی تُو دنیای من ای دوست پر از تنهایی است
Sharllot -
ای دوست به دوستی قرینیم تو را
هر جا که قدم نهــی زمینیم تُو را
miss.besharati -
-
-
صدایِ سرمستان
به خاطره ى معطّرِ محمّدرضا شجريان
شعر : رضا مقصدی
"چه حافظانه، کلامت به جانِ ما می ریخت
چه عاشقانه، صدایت سپیده مارا سلام دیگر داد
و بر تمامِ درختانِ مهربانِ کویر
درین خزانِ خطیر
پیامِ دیگر داد
من از میانِ طپش هایِ عشق آمده ام
من از طروات بارانِ شادمانِ شمال
همیشه در همه حال
ملالِ سینه تلخم، تو را نشانه گرفت
دست عاطفه ام
زِ دستِ مستِ تو ای مهربانِ باده پرست!
پیاله هایِ غزلهایِ عاشقانه گرفت
به "سایه" میگویم:
«چه بی کسیِ غریبی به جانِ ما افتاد
درین سَرایِ سیاهــی، که سَر به سَر آه است
سرود سینه تو،
غزلسروده ی تاریک هرچه مهتاب ست
بگو! دوباره بگو! چگونه باید زیست؟
کسی که با دلِ ما
کسی که با تو وُ خورشید بود و دیگر نیست»" -
-
-
-
تو به قولِ غزل از ماه کمی ماه تری
تو از این شاعر بی قافیه آگاه تـری
Mahhh -
یارب ستدی ملک ز دست چو منی
و دادی به مخنثی که نه مردی و نه زنی
ز گذشت ایام معلومم گشت
نزد تو چه دف زنی و چه شمشیر زنی -
زندگی یعنی همین لبخندتو
عشق یعنی یک نفرمانندتو
مرحبابرعشق تفسیرش تویی
آفرین برآسمان ماهش تویی -