-
نوشتهشده در ۳۰ مهر ۱۳۹۹، ۱۰:۴۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
زندگی یعنی همین لبخندتو
عشق یعنی یک نفرمانندتو
مرحبابرعشق تفسیرش تویی
آفرین برآسمان ماهش تویی -
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۳۰ مهر ۱۳۹۹، ۱۴:۱۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
تو به قولِ غزل از ماه کمی ماه تری
تو از این شاعر بی قافیه آگاه تـری
Mahhh@sheyda-fkh
فدات شم عزیز دلم
-
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۱ آبان ۱۳۹۹، ۱۶:۲۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۱ آبان ۱۳۹۹، ۱۶:۲۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
@r-nil-par
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۱ آبان ۱۳۹۹، ۱۶:۲۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده -
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۱ آبان ۱۳۹۹، ۱۶:۲۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
من از روییدن خار
سر دیوار دانستمکه ناکس، کس نمیگردد
به این بالا نشستن ها ...من از افتادن شبنم
به روی خاک فهمیدمکه کس، ناکس نمیگردد
به این افتان و خیزان ها ... -
نوشتهشده در ۳ آبان ۱۳۹۹، ۱۲:۱۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۳ آبان ۱۳۹۹، ۱۳:۵۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
شاعر منزوی انجمنم اما تو
بی خیال دل من( :
شعر بخوان عشق کنند...!- حسین شهریاری
-
نوشتهشده در ۴ آبان ۱۳۹۹، ۹:۰۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
https://uupload.ir/view/zl4g_vid_20201025_123037_663.mp4/
می بینم! می بینم!
#سایه -
نوشتهشده در ۴ آبان ۱۳۹۹، ۲۰:۱۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
خیال روی کسی در سر است هر کس را
مرا خیال کسی کز خیال بیرون است -
نوشتهشده در ۵ آبان ۱۳۹۹، ۸:۵۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
گر بیایی دهمت جان،ور نیایی کشدم غم
من که بایست بمیرم،چه بیایی چه نیایی
(اللهم عجل لولیک الفرج...آمین) -
نوشتهشده در ۵ آبان ۱۳۹۹، ۱۱:۴۷ آخرین ویرایش توسط امیررضا فلاح نژاد انجام شده
روزها فکر من این است همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنماز کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود
به کجا میروم آخر ننمایی وطنم -
نوشتهشده در ۵ آبان ۱۳۹۹، ۱۳:۵۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۶ آبان ۱۳۹۹، ۱۲:۰۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
به سراغ من اگر میآیید،
نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد
چینی نازک تنهایی من
️
️
-
نوشتهشده در ۷ آبان ۱۳۹۹، ۱۸:۵۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ما حسرت و تنهایی و دلتنگی عشقیم
یعقوب پسر دید زلخیا که جوان شد!
-
نوشتهشده در ۷ آبان ۱۳۹۹، ۲۳:۲۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
و دلت
کبوترِ آشتیست،
در خون تپیده
به بامِ تلخ.با این همه
چه بالا
چه بلند
پرواز میکنی!- | شاملوی جان |
-
نوشتهشده در ۸ آبان ۱۳۹۹، ۸:۳۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
دوش دیدم که ملائک در این خانه زدند
ذکر حیدر بگرفتند و به پیمانه زدند
.
ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت
شعر حافظ بشنیدند و به میخانه زدند
.
ای که گفتی ز چه رو حافظ دیوانه سرود
که ملائک در این باب کریمانه زدند؟
.
ای که گفتی در میخانه که باز است چرا
دوش دیدست که ملائک در این خانه زدند
.
گرچه حافظ غزلش معرفت جانان است
قرعه فال به نام من دیوانه زدند
.
جنگ هفتاد و دو ملت همه را صلح بنه
چون که حافظ نشناسند به ویرانه زدند
.
می و میخانه که حافظ ز درش میخوانَد
عارفان بر در آن ساغر شکرانه زدند
.
حرم وصل خداوندیِ جانانه ی ماست
کاندر آن جا سخن از باده مستانه زدند
.
چون که قرآن شنوی نکته رندانه شنو
"ادخلو الباب" به این هاتف دیوانه زدند
.
آن شنیدی که به هر بیت دری باید جست
"ادخلو البیت من ابواب" حکیمانه زدند
.
خانه بی باب نباشد سخنم را بشنو
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
.
خانه و بتکده و میکده و میخانه
همه شعری است کز آن خانه شاهانه زدند
.
در میخانه که حافظ سخنش را بسرود
رمز عشقی است کز آن حیدر دُردانه زدند
.
رمز عشقی که نبی گفت منم شهر حِکَم
شهر علمی که علی را در آن خانه زدند
.
شهر حق را که بود میکده حافظ ها
باب آن شهر یکی حیدر فرزانه زدند
.
چون ملائک همه از فیض علی بر پایند
بهر آدم ز علی اذن جداگانه زدند
.
شکر ایزد که میان من و او صلح افتاد
این سخن را به نجف تحفه شاهانه زدند
.
گرچه حافظ بگشاد از رخ اندیشه نقاب
لطف حیدر دل هاتف به نجف شانه زدند -
نوشتهشده در ۸ آبان ۱۳۹۹، ۱۰:۵۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده