شــآدکــَــده ی جــوکــیـســـــم
-
مرد در حال جان دادن بود که به همسرش گفت:باید چیزی را به تو بگویم
زن:لازم نیست
مرد:اما اگر نگویم نمیتوانم آسوده بمیرم و عذاب وجدان رهایم نخواهد کرد
زن:باشه بگو
مرد:من زن دوم دارم
زن با خونسردی گفت :
میدونم همین امروز فهمیدم ...
حالا آروم باش تا مرگ موش کارشو بکنه...
-
تو کلاس ادبیات نشسته بودیم و استاد داشت میگفت که تو زبان محاوره ای بعضی از” الف ها ” را “واو ” میخونیم مثل خانه که میگیم خونه ، یا بیابان که بیابون گفته میشه .
بعد گفت کسی مثال دیگه ای میتونه بزنه ؟
یه دختره از ته کلاس داد زد :.
.
استاد مثل صابان که میگیم صابون
یعنی کلاس رفت رو هوا چند تا غشی و زخمی هم به جا گذاشت . دهن استادم وا مونده بود،بسته نمیشد -
شما هم وقتی از جلسه آزمون های آزمایشی بیرون میاین، به جای اینکه ازتون بپرسن آزمونو چجوری دادین، تعداد داوطلبان جلسه رو میپرسن یا فقط خانواده من اینجوریه؟؟
-
شما هم وقتی از جلسه آزمون های آزمایشی بیرون میاین، به جای اینکه ازتون بپرسن آزمونو چجوری دادین، تعداد داوطلبان جلسه رو میپرسن یا فقط خانواده من اینجوریه؟؟
این پست پاک شده!