-
امیرمحمد یوسفوند تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد وجود نازکت آزرده گزند مباد
نوشتهشده در ۳ دی ۱۳۹۹، ۹:۱۲ آخرین ویرایش توسط انجام شدهmahla bpz در " مشاعره " گفته است:
امیرمحمد یوسفوند تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد وجود نازکت آزرده گزند مباد
در خلقت ما راز و معمای خدا چیست؟
انسان خودش آینه یک کعبه مگر نیست؟ -
mahla bpz من بعد از این نه زهد فروشم نه معرفت / کان در ضمیر نیست که اظهار کنم
نوشتهشده در ۳ دی ۱۳۹۹، ۹:۱۲ آخرین ویرایش توسط انجام شدهalireza saghafi در " مشاعره " گفته است:
mahla bpz من بعد از این نه زهد فروشم نه معرفت / کان در ضمیر نیست که اظهار کنم
مه زلفت دگر از اغوش سرد/تا اغوش بخواهد دگر اغوش نیست
-
mahla bpz در " مشاعره " گفته است:
امیرمحمد یوسفوند تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد وجود نازکت آزرده گزند مباد
در خلقت ما راز و معمای خدا چیست؟
انسان خودش آینه یک کعبه مگر نیست؟نوشتهشده در ۳ دی ۱۳۹۹، ۹:۱۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده@mr-fantastic چرا همش ت؟
️
️
اصن حالا که اینجوریه
توانا بود هرکه دانا بود
زدانش دل پیر برنا بود -
امیرمحمد یوسفوند تحمل کنان را نخواندن مرد / که بیچاره از بیم سر برنکرد
نوشتهشده در ۳ دی ۱۳۹۹، ۹:۱۳ آخرین ویرایش توسط انجام شدهalireza saghafi در " مشاعره " گفته است:
امیرمحمد یوسفوند تحمل کنان را نخواندن مرد / که بیچاره از بیم سر برنکرد
دوری ز خلق و نزد جام می/بخان عزلت که دگر بام خدارا
-
alireza saghafi در " مشاعره " گفته است:
mahla bpz من بعد از این نه زهد فروشم نه معرفت / کان در ضمیر نیست که اظهار کنم
مه زلفت دگر از اغوش سرد/تا اغوش بخواهد دگر اغوش نیست
نوشتهشده در ۳ دی ۱۳۹۹، ۹:۱۴ آخرین ویرایش توسط انجام شدهامیرمحمد یوسفوند در " مشاعره " گفته است:
alireza saghafi در " مشاعره " گفته است:
mahla bpz من بعد از این نه زهد فروشم نه معرفت / کان در ضمیر نیست که اظهار کنم
مه زلفت دگر از اغوش سرد/تا اغوش بخواهد دگر اغوش نیست
تو همانی که دلم لک زده لبخندش را
آن که هرگز نتوان یافت همانندش را -
mahla bpz در " مشاعره " گفته است:
امیرمحمد یوسفوند تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد وجود نازکت آزرده گزند مباد
در خلقت ما راز و معمای خدا چیست؟
انسان خودش آینه یک کعبه مگر نیست؟نوشتهشده در ۳ دی ۱۳۹۹، ۹:۱۴ آخرین ویرایش توسط parisa khany انجام شده@mr-fantastic تا تو را دیو پری جمله مسخره کردد/گر کم از مور نیس ملک سلیمان در باز
قانون مشاعره رو رعایت کنید -
امیرمحمد یوسفوند در " مشاعره " گفته است:
alireza saghafi در " مشاعره " گفته است:
mahla bpz من بعد از این نه زهد فروشم نه معرفت / کان در ضمیر نیست که اظهار کنم
مه زلفت دگر از اغوش سرد/تا اغوش بخواهد دگر اغوش نیست
تو همانی که دلم لک زده لبخندش را
آن که هرگز نتوان یافت همانندش رانوشتهشده در ۳ دی ۱۳۹۹، ۹:۱۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده@mr-fantastic در " مشاعره " گفته است:
امیرمحمد یوسفوند در " مشاعره " گفته است:
alireza saghafi در " مشاعره " گفته است:
mahla bpz من بعد از این نه زهد فروشم نه معرفت / کان در ضمیر نیست که اظهار کنم
مه زلفت دگر از اغوش سرد/تا اغوش بخواهد دگر اغوش نیست
تو همانی که دلم لک زده لبخندش را
آن که هرگز نتوان یافت همانندش رااز دوری تو بود که صبر بگشاید/صبر باد تو را که یعقوب این نبود
-
@mr-fantastic تا تو را دیو پری جمله مسخره کردد/گر کم از مور نیس ملک سلیمان در باز
قانون مشاعره رو رعایت کنیدنوشتهشده در ۳ دی ۱۳۹۹، ۹:۱۵ آخرین ویرایش توسط انجام شدهparisa khany ز کوی یار می اید نسیم باد نوروزی
دراین باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی -
parisa khany ز کوی یار می اید نسیم باد نوروزی
دراین باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزینوشتهشده در ۳ دی ۱۳۹۹، ۹:۱۶ آخرین ویرایش توسط انجام شدهmahla bpz در " مشاعره " گفته است:
parisa khany ز کوی یار می اید نسیم باد نوروزی
دراین باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزییا به خلقت یا به مخلوق پی برد خالق/پس چرا داری که اعمال را پنهانی
-
parisa khany ز کوی یار می اید نسیم باد نوروزی
دراین باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزینوشتهشده در ۳ دی ۱۳۹۹، ۹:۱۶ آخرین ویرایش توسط انجام شدهmahla bpz یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور /کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
چرا این طوری شد، -
mahla bpz در " مشاعره " گفته است:
امیرمحمد یوسفوند تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد وجود نازکت آزرده گزند مباد
در خلقت ما راز و معمای خدا چیست؟
انسان خودش آینه یک کعبه مگر نیست؟نوشتهشده در ۳ دی ۱۳۹۹، ۹:۱۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده@mr-fantastic تا ابد بوی محبت به مشامش نرسد / هر که خاک درمیخانه به رخساره نرفت
-
mahla bpz یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور /کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
چرا این طوری شد،نوشتهشده در ۳ دی ۱۳۹۹، ۹:۱۷ آخرین ویرایش توسط امیرمحمد یوسفوند انجام شدهparisa khany در " مشاعره " گفته است:
mahla bpz یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور /کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
چرا این طوری شد،ریاست گر کند خسرو ایرانی نماند/که ایران خسرو نمانده بر تاریخ داند
-
mahla bpz یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور /کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
چرا این طوری شد،نوشتهشده در ۳ دی ۱۳۹۹، ۹:۱۷ آخرین ویرایش توسط انجام شدهparisa khany راهی بزن که اهی برساز ان توان زد
شعری بخوان که با ان رطل(یا رتل)گران توان زد
-
@mr-fantastic تا ابد بوی محبت به مشامش نرسد / هر که خاک درمیخانه به رخساره نرفت
نوشتهشده در ۳ دی ۱۳۹۹، ۹:۱۸ آخرین ویرایش توسط انجام شدهalireza saghafi تو نیکی کن و در دجله انداز/تا ایزد در بیابانت دهد باز
-
@mr-fantastic تا تو را دیو پری جمله مسخره کردد/گر کم از مور نیس ملک سلیمان در باز
قانون مشاعره رو رعایت کنیدنوشتهشده در ۳ دی ۱۳۹۹، ۹:۱۸ آخرین ویرایش توسط انجام شدهparisa khany در " مشاعره " گفته است:
@mr-fantastic تا تو را دیو پری جمله مسخره کردد/گر کم از مور نیس ملک سلیمان در باز
قانون مشاعره رو رعایت کنیدزبانم گر تو را بیند عقل را به چشم داده/چشمم گر تو را بیند بی تو مرده
-
@mr-fantastic در " مشاعره " گفته است:
امیرمحمد یوسفوند در " مشاعره " گفته است:
alireza saghafi در " مشاعره " گفته است:
mahla bpz من بعد از این نه زهد فروشم نه معرفت / کان در ضمیر نیست که اظهار کنم
مه زلفت دگر از اغوش سرد/تا اغوش بخواهد دگر اغوش نیست
تو همانی که دلم لک زده لبخندش را
آن که هرگز نتوان یافت همانندش رااز دوری تو بود که صبر بگشاید/صبر باد تو را که یعقوب این نبود
نوشتهشده در ۳ دی ۱۳۹۹، ۹:۱۸ آخرین ویرایش توسط انجام شدهامیرمحمد یوسفوند در این سرما سرما داری امروز/دل عیش و تماشا داری امروز
-
نوشتهشده در ۳ دی ۱۳۹۹، ۹:۱۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
تا اینجا کافیه.فعلا خدانگهدارتون
-
parisa khany در " مشاعره " گفته است:
mahla bpz یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور /کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
چرا این طوری شد،ریاست گر کند خسرو ایرانی نماند/که ایران خسرو نمانده بر تاریخ داند
نوشتهشده در ۳ دی ۱۳۹۹، ۹:۱۹ آخرین ویرایش توسط انجام شدهامیرمحمد یوسفوند در " مشاعره " گفته است:
parisa khany در " مشاعره " گفته است:
mahla bpz یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور /کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
چرا این طوری شد،ریاست گر کند خسرو ایرانی نماند/که ایران خسرو نمانده بر تاریخ دان
دوش دیدم که ملاعک در میخانه زدند
دل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
parisa khany اول اینکه واسه قبلی باید با علامت سوال شعر میگفتی
دوما اینکه مگه چی کردم؟ -
alireza saghafi تو نیکی کن و در دجله انداز/تا ایزد در بیابانت دهد باز
نوشتهشده در ۳ دی ۱۳۹۹، ۹:۲۰ آخرین ویرایش توسط انجام شدهparisa khany ز هجران دیده ام حالی که کافر از اجل بیند
خدا کوتاه سازد عمر ایام جوانی را -
امیرمحمد یوسفوند در " مشاعره " گفته است:
parisa khany در " مشاعره " گفته است:
mahla bpz یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور /کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
چرا این طوری شد،ریاست گر کند خسرو ایرانی نماند/که ایران خسرو نمانده بر تاریخ دان
دوش دیدم که ملاعک در میخانه زدند
دل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
parisa khany اول اینکه واسه قبلی باید با علامت سوال شعر میگفتی
دوما اینکه مگه چی کردم؟@mr-fantastic دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را / دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا