کافــه میـــم♡
-
نَبآشی پیشَم
دیوونِـہ میشَم
مِثِ اِسفَندِ رویِ آتیشَم
اَز هَمِـہ دُنیآ مَـטּ میخوآم تَنهآ
سَهم مَـטּ بآشی
ایـטּ شُدِه رویآ
دِلِ مَـטּ پیشِ دِلِ تو گیرہ
تو نَبآشی
بی تو میمیرہ
بی تو میمیرہ [!] × -
باز صدایش در گوشم می پیچید...
آرام گریه کن فرزندم...!
آرام...!
آرام؟
آری فرزندم آرام...
شاید شب های بسیاری از آن شبی که گفتم آرام بگریند گذشته باشد...
اما آرام بگریید...
شاید خورشید بارها پس آن روز که بر درب بهشت آتش گوشودند گذشته باشد...
اما آرام بگریید...
شاید صبح های بسیاری از آن صبحی که دست به شمشیر بردم تا آرامگاهش تعدی نکنند گذشته باشد...
اما آرام بگریید...
آری جان پدر آرام...
می بینم که این قوم دوباره دست های قرآن را بسته اند...
به هر سو که بخواهند می کشند...
آه که تکبیر گویان می روند...
می روند...
آری همراه ابلیس تکبیرگویان می روند تا آتش بر درب بهشت بیافکنند!
می روند تا پهلوی مشکوة را بکشنند..
می بینم فرزندم...
می بینم...
آیه تطهیر را بین در و ودیوار می بینم فرزندم...
می بینم پیکر ستایش شده بر زمین مانده...
می بینم علم علی به کناری انداخته شده...
می بینی فرزندم؟!
حکومت جهل را می بینی؟!
دیدی عزیز جانم؟!
شهادتین جهود را دیدی؟!
کاش بقدر او می فهمیدند...
کاش جهل چشمانشان را نبسته بود...
می بینی یاس برای آنان میگرید...
اما آنان میگویند آزارمان می دهی...
می بینی؟!
می بینی بر قرآن شمشیر کشیدند؟!
آرام گریه کن فرزندم...
همانگونه که به آن دو ماه گفتم به تو می گویم...
آرام گریه کن...!
فرزندم خوب نگاه کن...
تکرار تاریخ است...
می بینی؟!
باز مردم پشت سر سامری و گوساله اش راه افتادند...
هارون با دستان بسته می رود...
فرزندم شاید سال ها گذشته باشد...
شاید امروز عده کثیری دم از من بزنند...
اما همچنان عَلمِ عِلم بر زمین و رایت جهل افراشته ست!
همچنان مسمار آیت کوثر را از هم می گسلد!
همچنان دستان قرآن ناطق بسته ست!
همچنان بر تن بی جانی تیر فرو می آید!
همچنان خورشید بر بالای نیزه می درخشد!
همچنان جگر های پاره پاره ...پس آرام گریه کن فرزندم!
چشم پدر! چشم! آرام می گریم! سر در چاه میگریم...
Bio
-
تا حالا به رهبر ارکستر دقت کردین؟
پشتش رو به همه می کنه و کارش رو انجام می ده. یه وقتایی تو زندگی باید پشتت رو به همه بکنی و کاری که درسته رو انجام بدی و ساز زندگیت رو بزنی. مطمئن باش آخرش همه به احترامت بلند می شن.
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
اگر کسي تو را با تمام مهربانيت دوست نداشت ...
دلگير مباش که نه تو گناهکاري نه او......!!!
آنگاه که مهر می ورزی مهربانيت تو را
زيباترين معصوم دنيا ميکند ...
پس خود را گناهکار مبين......
من عيسي نامي را ميشناسم که
ده بيمار را در يکروز شفا داد ...
و تنها يکي سپاسش گفت !!!
من خدايي ميشناسم كه ابر رحمتش به زمين و زمان باريده ...
يکي سپاسش مي گويد و هزاران نفر کفر.... !!!
پس مپندار بهتر از آنچه عيسي و خدايش را سپاس گفتند ...
از تو براي مهربانيت قدرداني ميکنند !!!
خوبي دليل جاودانگي تو خواهد شد...
پس به راهت ادامه بده !!!
-
-
-
-
-
کوثرگــ️ــراف