هرچی تودلته بریز بیرون۶

[Zahra.tg]

[zeinab dehghani]

@saghi-mortazavi در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

zeinab dehghani زینب الان اینی که ولف میگه برات تعجب نداره
من از خنده دارم میمیرم

ساقی ای بگم چی نشه....20دقیقه دیگه امون بده فیلم تموم کنم بیام ....
میتونی بصبری!!!؟؟

[دختر پاییز]

@zt-d دقیقا الن قیافه منم همینطوریه

[Saghia]

zeinab dehghani در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

@saghi-mortazavi در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

zeinab dehghani زینب الان اینی که ولف میگه برات تعجب نداره
من از خنده دارم میمیرم

ساقی ای بگم چی نشه....20دقیقه دیگه امون بده فیلم تموم کنم بیام ....
میتونی بصبری!!!؟؟

حله چرا میزنی من اینو 10 دیقه پیش فرستادم اع

[Zahra.tg]

آقای بلک ولف دختران
رد دادم

[Saghia]

@bahar-khanoom در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

@zt-d دقیقا الن قیافه منم همینطوریه

من خندم گرفته
نه تمسخرا
من اول از همه خندم میگیره

[دختر پاییز]

@zt-d در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:

آقای بلک ولف دختران
رد دادم

من فک میکنم اکانتش دست یکی دیگس

[H_R]

@saghi-mortazavi چجوری !!!!خب مثل من ، منو چطوری قبول کردی!؟ساینا هم مث من

[H_R]

@zt-d سرکار ساینا ولف

[Saghia]

H_R من الان خودمم نمیدونم دخترم یا پسر هیچکیو قبول ندارم تا این اندازه رد دادین منو امشب

[دختر پاییز]

@saghi-mortazavi

[دختر پاییز]

هر از چندگاهی، دختری به پدرش اعتراض می‌کرد که زندگی سختی دارد و نمی‌داند چه راهی رفته که باعث این مشکلات شده است.

این دختر همیشه در زندگی در حال جنگ بود. به نظر می‌رسید هر مشکلی که حل می‌شود، یک مشکل دیگر به دنبالش می‌آید.

پدرش که سرآشپز بود او را به آشپزخانه برد. او سه کتری را پر از آب کرد و هر کدام را روی دمای بالا قرار داد. زمانی که آب هر سه دیگ به جوش رسید، او سیب زمینی ها را در یک کتری ، تخم مرغ‌ها را در کتری دیگر و دانه های قهوه را در کتری سوم گذاشت. سپس ایستاد تا آن ها نیز آب پز شوند؛ بدون این که به دخترش چیزی بگوید.

دختر غر می‌زد و بی صبرانه منتظر بود تا ببیند پدرش چه می‌کند. پس از بیست دقیقه، او گازها را خاموش کرد.

پدر سیب زمینی ها را از قابلمه خارج کرد و داخل یک ظرف گذاشت. تخم مرغ ها را نیز خارج کرد و داخل یک ظرف گذاشت. او قهوه ها را نیز با ملاقه خارج کرد و آن را داخل یک فنجان ریخت

سپس به سمت دخترش برگشت و از او پرسید: دخترم چی می‌بینی؟

دختر گفت: سیب زمینی، تخم مرغ و قهوه

پدر گفت: بیشتر دقت کن و به سیب زمینی ها دست بزن.

دختر این کار را کرد و فهمید که آن ها نرم شده اند

سپس از دخترش خواست تا تخم مرغ ها را بشکند. زمانی که تخم مرغ ها را برداشت فهمید که تخم مرغ ها سفت شده اند.

در نهایت، پدر از دخترش خواست که قهوه را بچشد. عطر خوش قهوه لبخند را به روی لب های دختر آورد.

سپس از پدرش پرسید: پدر این کارها یعنی چه؟

پدرش گفت: سیب زمینی، تخم مرغ و قهوه، هر سه با یک ماده یعنی آب جوش مواجه شدند اما واکنش آن ها متفاوت بود. سیب زمینی سفت و سخت بود اما در آب جوش نرم و ضعیف شد.

تخم مرغ شکننده بود و یک لایه نازک داشت که از مایع داخل محافظت می‌کرد، اما زمانی که با آب جوش مواجه شد، مایع داخل سفت گردید.

با این حال، دانه قهوه خاص بود. وقتی با آب جوش مواجه شد، آب را تغییر داد و یک ماده جدید ایجاد کرد.

تو کدام یک از این سه ماده ای؟!

[H_R]

بچه ها برخوردتون زیادی تنده!!!مگه چشه ساینا

[Zahra.tg]

چوزیبا

[BlAcKWO_OLF]

بهاره دخترا و پسرای انجمن .. از روز اولی که اومدم انجمن همیشه بحث سر این بود که من کیم و خیلیا در این خصوص حدس های مختلفی زده بودن .. اینکه اسم محمد از کجا اومد و به پسر بودن دامن زدم ماجرایی داره که فعلا زمان مناسبی برای گفتنش نیستم ولی امشب تصمیم گرفتم قبل از اینکه برم خود واقعیمو بهتون نشون بدم .. امیدوارم من رو ببخشید و خود واقعیمو پذیرا باشید ..️

(ممنون از بهترین دوستم سحر که این مدت خیلی جاها هوامو داشت)(عشقی S جووون ️️️️️)

[Saghia]

H_R تند نیست تعجبه آخه الان من بگن پسرم تو تعجب نمیکنی
گفتم که حله اونم دوستمون باشه مثل همه
اشکالی نداره
حله
حل
اوکی

[Saghia]

این پست پاک شده!

[Zahra.tg]

این پست پاک شده!

[Zahra.tg]

@black-wo_olf خیلی خوشحال شدم از آشناییتون

[دختر پاییز]

@black-wo_olf دختر پسرت فرقی نمیکنه مهم اینه همه ادمیم من فقط یه سوال ذهنمو مشغول کرده اگه تو دختری اون فیلمی که فرستادی
جن انجمن او صدا مال یه پسر بود