-
نوشتهشده در ۲۱ اسفند ۱۳۹۹، ۱۹:۳۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
یارب ! مکن از لطف پریشان مارا
هرچندکه هست جُرم و عصیان مارا
ذات تو غنی بوده و ما محتاجیم
محتاج به غیر خود مگردان مارا
ابوسعیدابوالخیر
-
شب آرامی بود
می روم در ایوان، تا بپرسم از خود
زندگی یعنی چه؟
مادرم سینی چایی در دست
گل لبخندی چید، هدیه اش داد به من
خواهرم تکه نانی آورد، آمد آنجا
لب پاشویه نشست
پدرم دفتر شعری آورد، تکيه بر پشتی داد
شعر زیبایی خواند، و مرا برد، به آرامش زیبای یقین
:با خودم می گفتم
زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست
زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست
رود دنیا جاریست
زندگی ، آبتنی کردن در این رود است
وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایم
دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟
!!!هیچ
زندگی، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند
شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری
شعله گرمی امید تو را، خواهد کشت
زندگی درک همین اکنون است
زندگی شوق رسیدن به همان
فردایی است، که نخواهد آمد
تو نه در دیروزی، و نه در فردایی
ظرف امروز، پر از بودن توست
شاید این خنده که امروز، دریغش کردی
آخرین فرصت همراهی با، امید است
زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک
به جا می ماندزندگی، سبزترین آیه، در اندیشه برگ
زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود
زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر
زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ
زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق
زندگی، فهم نفهمیدن هاست
زندگی، پنجره ای باز، به دنیای وجود
تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست
آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست
فرصت بازی این پنجره را دریابیم
در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم
پرده از ساحت دل برگیریم
رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم
زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است
وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندی ست
زندگی، شاید شعر پدرم بود که خواند
چای مادر، که مرا گرم نمود
نان خواهر، که به ماهی ها داد
زندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم
زندگی زمزمه پاک حیات ست، میان دو سکوت
زندگی، خاطره آمدن و رفتن ماست
لحظه آمدن و رفتن ما، تنهایی ست
من دلم می خواهد
قدر این خاطره را دریابیم.️سهراب سپهری
️
️
zeinab dehghani
نوشتهشده در ۲۱ اسفند ۱۳۹۹، ۱۹:۳۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده@saghi-mortazavi
جهان جز کنج تنهایی ندارد جای مانوسی
مگر یاری که آغوشش همی ارزد به تنهایی
(= -
نوشتهشده در ۲۲ اسفند ۱۳۹۹، ۱۸:۳۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق
ساکن شود، بدیدم و مشتاقتر شدم
#سعدی -
نوشتهشده در ۲۳ اسفند ۱۳۹۹، ۲۱:۵۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
https://uupload.ir/view/vclj_alireza_azar_-_toomor_2.mp3/
به خودم آمدم انگار تویی در من بود
این کمی بیشتر از دل به کسی بستن بود...🤍
.
.
.
پیش چشم همه از خویش یَلی ساخته ام
پیش چشمان تو اما سپر انداخته ام.. -
نوشتهشده در ۲۴ اسفند ۱۳۹۹، ۱۸:۴۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
شد طبیب من بیمار مسیحا نفسی
تو برو بهر علاج دل بیمار دگر
#وحشی بافقی -
نوشتهشده در ۲۶ اسفند ۱۳۹۹، ۵:۵۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
گمراه عقل و دین شدم
ساقی ره میخانه کو؟
جآمی که در آن بنگرم
رخساره جانانه کو؟:) -
بنی ادم اعضای یک دیگرند
که در آفرینش ز یک پیکرند
چو عضوی به درد آور روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی
-
نوشتهشده در ۲۶ اسفند ۱۳۹۹، ۲۲:۳۹ آخرین ویرایش توسط Saghia انجام شده
ای دل چو زمانه میکند غمناکت
ناگه برود ز تن روان پاکت
بر سبزه نشین و خوش بزی روزی چند
زان پیش که سبزه بر دمد از خاکت
#خیام -
نوشتهشده در ۲۶ اسفند ۱۳۹۹، ۲۲:۴۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو
تا تو به داد من رسي من به خدا رسيده ام
#رهی معیری -
نوشتهشده در ۲۶ اسفند ۱۳۹۹، ۲۲:۵۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
- %(#ffc8ff)[نترسم که با دیگری خو کنی]
%(#ff96ff)[تو با من چه کردی که با او کنی] - صائب تبریزی
- %(#ffc8ff)[نترسم که با دیگری خو کنی]
-
نوشتهشده در ۲۶ اسفند ۱۳۹۹، ۲۲:۵۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
- %(#0c657e)[آنقدر باش که خالی کنم از گریه دلی]
%(#4b7317)[نیست چون گوهر دیگر که نثار تو کنم] - صائب تبریزی
- %(#0c657e)[آنقدر باش که خالی کنم از گریه دلی]
-
نوشتهشده در ۲۶ اسفند ۱۳۹۹، ۲۲:۵۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
- %(#d9857b)[در حسرت تو میرم و دانم تو بیوفا]
%(#8c5650)[روزی وفا کنی که نیاید به کار من] - شهریار
- %(#d9857b)[در حسرت تو میرم و دانم تو بیوفا]
-
نوشتهشده در ۲۶ اسفند ۱۳۹۹، ۲۳:۰۰ آخرین ویرایش توسط dlrm انجام شده
- %(#ffea00)[جهان ، شب است]
%(#fff799)[و تو خورشید عالم آرایی]️
- سعدی
- بح
- %(#ffea00)[جهان ، شب است]
-
نوشتهشده در ۲۸ اسفند ۱۳۹۹، ۱۳:۰۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
او را خود التفات نبودش به صید من
من خویشتن اسیر کمند نظر شدم
#سعدی -
نوشتهشده در ۲۸ اسفند ۱۳۹۹، ۱۳:۱۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
صرفا جهت خنثی سازی بیت قبلی از سعدی
تا دل نمی برم ز کسی، دل نمی دهم
صیاد من نخست گرفتار من شود
#صائب تبریزی -
درود آلایی های خوب
راستش من این تاپیک رو مکمل تاپیک قرابت میدونم برای همین امیدوارم اینجا هم حضور پر رنگی داشته باشین و حس خوبی رو از طریق شعر به هم انتقال بدیم .پیشاپیش از همراهی تون سپاسگزارم
با احترام
بانوپ ن : %(#ff0000)[اینجا فقط شعر بنویسید نه متن ادبی]
@دانش-آموزان-آلاء
@خیرین-کوچک-دریا-دلنوشتهشده در ۲۸ اسفند ۱۳۹۹، ۱۳:۲۰ آخرین ویرایش توسط انجام شدهبه نظرم زیباترین بیت جهان ( یا حداقل یکی از زیباترین و کامل ترین ها) این بیت از مولاناست:
دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ،
ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ. -
به نظرم زیباترین بیت جهان ( یا حداقل یکی از زیباترین و کامل ترین ها) این بیت از مولاناست:
دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ،
ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ.نوشتهشده در ۲۸ اسفند ۱۳۹۹، ۱۳:۲۳ آخرین ویرایش توسط انجام شدهParsa Ghaffari در
شعردانه
گفته است:
به نظرم زیباترین بیت جهان ( یا حداقل یکی از زیباترین و کامل ترین ها) این بیت از مولاناست:
دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ،
ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ.احسنت میخواستم بذارمش اتفاقا
برای جلوگیری از فرایند اسپمینگاز سر خرده جان، سخت دلیرانه گذشت
آفرین باد به پروانه که مردانه گذشت
#صائب تبریزی -
نوشتهشده در ۲۸ اسفند ۱۳۹۹، ۱۴:۱۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
حجاب چهره جان میشود غبار تنم
خوشا دمی که از آن چهره پرده برفکنم
چنین قفس نه سزای چو من خوش الحانیست
روم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم#حافظ
-
نوشتهشده در ۲۸ اسفند ۱۳۹۹، ۱۴:۲۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
تو مرا جان و جهانی چه کنم جان و جهان را
تو مرا گنج روانی چه کنم سود و زیان را#مولانا
-
نوشتهشده در ۲۸ اسفند ۱۳۹۹، ۱۷:۰۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
اندر دل من درون و بیرون همه او است
اندر تن من جان و رگ و خون همه اوست
اینجای چگونه کفر و ایمان گنجد
بیچون باشد وجود من چون همه اوست
#مولانا