-
خیرین کوچک دریا دلنوشتهشده در ۸ شهریور ۱۳۹۶، ۱۸:۱۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
**
زنی را می شناسم من
که شوق بال و پر دارد
ولی از بس که پر شور است
دو صد بیم از سفر دارد
*
زنی را می شناسم من
که در یک گوشه ی خانه
میان شستن و پختن
درون آشپزخانه
*
سرود عشق می خواند
نگاهش ساده و تنهاست
صدایش خسته و محزون
امیدش در ته فرداست
*
زنی را می شناسم من
که می گوید پشیمان است
چرا دل را به او بسته
کجا او لایق آنست
*
زنی هم زیر لب گوید
گریزانم از این خانه
ولی از خود چنین پرسد
چه کس موهای طفلم را
پس از من می زند شانه؟
*
زنی آبستن درد است
زنی نوزاد غم دارد
زنی می گرید و گوید
به سیـ ـنه شیر کم دارد
*
زنی با تار تنهایی
لباس تور می بافد
زنی در کنج تاریکی
نماز نور می خواند
*
زنی خو کرده با زنجیر
زنی مانوس با زندان
تمام سهم او اینست
نگاه سرد زندانبان
*
زنی را می شناسم من
که می میرد ز یک تحقیر
ولی آواز می خواند
که این است بازی تقدیر
*
زنی با فقر می سازد
زنی با اشک می خوابد
زنی با حسرت و حیرت
گناهش را نمی داند
*
زنی واریس پایش را
زنی درد نهانش را
ز مردم می کند مخفی
که یک باره نگویندش
چه بد بختی چه بد بختی
سیمین بهبهانیطولانیه اما ارزش خوندن داره
و ارزش فکر کردن... -
-لعنت به اوناکه احساسمو کشتن
-هموناکه حرف میزنن هنوزم پشتم
-اینوداغ کردم روپشت دودستم
-ادما2دستن...
_ابزار یا دشمن... -
HossEin freedom در
شعردانه
گفته است:
به کوی میکده دوشَش به دوش می بردند/ امامِ شهر که سجاده می کشید بر دوش ... ( حافظ )
دوش اولی: دیشب / دوش دومی و سومی : عضوی از بدنعلاوه بر جناس تام زیباش معنی خیلی جالبی هم داره
من بودم میگفتم؛
"از" کوی میکده دوشش به دوش میبردند/امام شهر ک سجاده میکشید به دوشدوش اولی؛دیشب
دوش دومی؛حمام(یعنی انقدر مست بوده و عرق کرده بزور بردنش حمام ک از مستی کمی ازاد شه)
دوش سومی ؛عضوی از بدن
نوشتهشده در ۹ شهریور ۱۳۹۶، ۲:۰۵ آخرین ویرایش توسط انجام شدهalisoltany در
شعردانه
گفته است:
HossEin freedom در
شعردانه
گفته است:
به کوی میکده دوشَش به دوش می بردند/ امامِ شهر که سجاده می کشید بر دوش ... ( حافظ )
دوش اولی: دیشب / دوش دومی و سومی : عضوی از بدنعلاوه بر جناس تام زیباش معنی خیلی جالبی هم داره
من بودم میگفتم؛
"از" کوی میکده دوشش به دوش میبردند/امام شهر ک سجاده میکشید به دوشدوش اولی؛دیشب
دوش دومی؛حمام(یعنی انقدر مست بوده و عرق کرده بزور بردنش حمام ک از مستی کمی ازاد شه)
دوش سومی ؛عضوی از بدن
اینم خیلی جالب گفته ها ! یعنی از شدت مستی نمیتونسته راه بره بخاطر همین مثل قالی انداختنش رو دوش خودشون و بردنش خونه ...
زمان حافظ هم دوش حمام و این امکانات نبوده وگرنه حتما به فکرش می افتادن
-
درود آلایی های خوب
راستش من این تاپیک رو مکمل تاپیک قرابت میدونم برای همین امیدوارم اینجا هم حضور پر رنگی داشته باشین و حس خوبی رو از طریق شعر به هم انتقال بدیم .پیشاپیش از همراهی تون سپاسگزارم
با احترام
بانوپ ن : %(#ff0000)[اینجا فقط شعر بنویسید نه متن ادبی]
@دانش-آموزان-آلاء
@خیرین-کوچک-دریا-دلنوشتهشده در ۹ شهریور ۱۳۹۶، ۲:۰۷ آخرین ویرایش توسط انجام شدهبس تجربه کردیم در این دیر مکافات / با دُرد کشان هرکه درفتاد، برافتاد ...
گر بگویم که مرا حال پریشانی نیست / رنگ رخساره خبر می دهد از سر درون ...
تو پنداری که بدگو رفت و جان بُرد؟ / حسابش با کرام الکاتبین است!
طی مکان ببین و زمان در سلوک شعر / کاین طفل، یک شبه ره صد ساله می رود ...
از من است این غم که بر جان من است / دیگر این خودکرده را تدبیر نیست ...
حافظ! نه حد ماست چنین لاف زدن ها / پای از گلیم خویش چرا بیشتر کشیم؟
تعجیل فراوان عمل شیطان است / گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی!
به آب می برد و تشنه باز می آرد / هزار تشنه جگر را چَه زنخدانش ...
باران چو پیاپی شد، گردند ملول از وی / وآن گه که نبارد باز، وصلش به دعوا خوانند ( دوری و دوستی )
با خرابات نشینان ز کرامات ملاف / هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد!
گر دایره ی کوزه ز گوهر سازند / از کوزه همان برون تراود که در اوست ...
از همچین بیت هایی که آرایه ضرب المثل دارند خیلی خوشم میاد
-
نوشتهشده در ۹ شهریور ۱۳۹۶، ۵:۱۹ آخرین ویرایش توسط Dr.Saraaa انجام شده
آیینه های ِ روشن ، گوش ُ زبان نخواهند
از راه چشم باشد
گفت و شنود ِ ما را ...#%(#ff0000)[صائب تبریزی]
-
نوشتهشده در ۹ شهریور ۱۳۹۶، ۸:۵۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
بزرگترین عیب برای دنیا همین بس که بیوفاست. (حضرت علی علیهالسلام)
-
نوشتهشده در ۹ شهریور ۱۳۹۶، ۸:۵۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
پیروزی آن نیست که هرگز زمین نخوری، آنست که بعد از هر زمین خوردنی برخیزی. (مهاتما گاندی)
-
نوشتهشده در ۹ شهریور ۱۳۹۶، ۸:۵۶ آخرین ویرایش توسط ahmad.mola انجام شده
خوابیدن در هر شب آسان است ولی مبارزه با آن مشکل است.
نشان دادن پیروزی آسان است ولی قبول کردن شکست مشکل است.
حظ کردن از یک ماه کامل آسان است ولی دیدن طرف دیگر آن مشکل است.
زمین خوردن با یک سنگ آسان است ولی بلند شدن مشکل است.
لذت بردن از زندگی آسان است ولی ارزش واقعی دادن به آن مشکل است.
قول دادن بعضی چیز ها به بعضی افراد آسان است ولی وفای به عهد مشکل است.
گفتن اینکه ما عاشقیم آسان است ولی نشان دادن مداوم آن مشکل است.
انتقاد از دیگران آسان است ولی خودسازی مشکل است.
ایراد گیری از دیگران آسان است عبرت گرفتن از آنها مشکل است.
گریه کردن برای یک عشق دیرینه آسان است ولی تلاش برای از دست نرفتن آن مشکل است.
فکر کردن برای پیشرفت آسان است متوقف کردن فکر و رویا و عمل به آن مشکل است.
فکر بد کردن در مورد دیگران آسان است رها ساختن آنها از شک و دودلی مشکل است.
دریافت کردن آسان است اهدا کردن مشکل است.
حفظ دوستی با کلمات آسان است حفظ آن با مفهوم کلمات مشکل است. -
نوشتهشده در ۹ شهریور ۱۳۹۶، ۸:۵۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
13 اشتباه بزرگ در زندگی
1-خوشبختی به قیمت بدبختی دیگران
2-نگرانی از مسائلی که خارج از کنترل شماست
3-عدم حذف غیرممکن در زندگی
4-ترس از ریسک کردن برای پیروزی
5-محدود دیدن
6-اهداف شما قربانی افکار دیگران
7 -فکر کردن به محدودیتها قبل از اقدام به عمل
8-باز کردن ذهن به روی هر نوع فکر
9-باور به شانس بد
10-ندیدن عواقب و پیامدها
11-در اندیشه گذشته
12-سطحی نگری
13-عبرت نگرفتن از شکست -
نوشتهشده در ۹ شهریور ۱۳۹۶، ۹:۰۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
دنیا پر است
از انسانهایی به ظاهر زیبا
که هر روز لباسی
نو بر تن می کنند
ولی نزدیکشان که می شوی
بوی کهنگی عقایدشان
آزارت می دهد.
انیشتین -
نوشتهشده در ۹ شهریور ۱۳۹۶، ۹:۰۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
مردمی که سیاستمدارانِ
فاسد را انتخاب می کنند ؛
قربانی نیستند ...
"شریک جرمند" ...!!!
جورج_اورول -
نوشتهشده در ۹ شهریور ۱۳۹۶، ۹:۰۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
زیبا ترینمنش آدمی محبت اوست.
پس محبت کنید چه به دوست چه به دشمن.
که دوست را بزرگ میکند و دشمن را دوست.
کوروش_بزرگ -
نوشتهشده در ۹ شهریور ۱۳۹۶، ۹:۰۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
هر که با مرغ هوا دوست شود
خوابش آرام ترین خواب جهان خواهد بود -
نوشتهشده در ۹ شهریور ۱۳۹۶، ۹:۰۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
زندگی رسم خوشایندی است
زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ
پرشی دارد اندازه عشق
زندگی چیزی نیست که لب طاقچه عادت از یادمن و تو برود -
نوشتهشده در ۹ شهریور ۱۳۹۶، ۹:۱۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
نیست رنگی که بگوید با من
اندکی صبر ، سحر نزدیک است:
هر دم این بانگ برآرم از دل:
وای، این شب چقدر تاریک است!
خنده ای کو که به دل انگیزم؟
قطره ای کو که به دریا ریزم؟
صخره ای کو که بدان آویزم؟ -
نوشتهشده در ۹ شهریور ۱۳۹۶، ۹:۱۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
شاخه ها پژمرده است.
سنگ ها افسرده است.
رود مینالد.
جغد میخواند.
غم بیاویخته با رنگ غروب.
میتراود ز لبم قصه سرد:
دلم افسرده در این تنگ غروب -
نوشتهشده در ۹ شهریور ۱۳۹۶، ۹:۱۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
شعر هر کجا هستم باشم سهراب سپهری
هر کجا هستم باشم
آسمان مال من است
پنجره ، فکر، هوا، عشق، زمین مال من است
چه اهمیت دارد
گاه اگر می رویند
قارچ های غربت ؟
” سهراب سپهری “ -
نوشتهشده در ۹ شهریور ۱۳۹۶، ۹:۱۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
شعر زیر باران باید رفت سهراب سپهری
چترها را باید بست
زیر باران باید رفت
فکر را خاطره را زیر باران باید برد
با همه مردم شهر زیر باران باید رفت
دوست را زیر باران باید برد
عشق را زیر باران باید جست
زیر باران باید با زن خوابید
زیر باران باید بازی کرد
زیر باران باید چیز نوشت حرف زد نیلوفر کاشت
زندگی تر شدن پی در پی
زندگی آب تنی کردن در حوضچه “اکنون” است
رخت ها را بکنیم
آب در یک قدمی است …
” سهراب سپهری “ -
نوشتهشده در ۹ شهریور ۱۳۹۶، ۹:۱۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
بهترین چیز رسیدن به نگاهی است
که از حادثه عشق تر است -
نوشتهشده در ۹ شهریور ۱۳۹۶، ۹:۱۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
دود می خیزد ز خلوتگاه من
کس خبر کی یابد از ویرانه ام ؟
با درون سوخته دارم سخن
کی به پایان می رسد افسانه ام ؟