-
نوشتهشده در ۱۳ شهریور ۱۳۹۶، ۹:۴۸ آخرین ویرایش توسط _سبا_ انجام شده
سه سال یا شایدم بیشتر تو بلاگفا و بلاگ سازانو... نوشتم
یکی با استامینوفن آروم میشه یک با ایبوبروفن یکی مث من با نوشتن!
تو این تاپیک دل نوشته هاتونو خاطرات خیلی ساده ی روزانتونو بنویسین
منم مینویسم
خوندن نوشته های بقیه رو دوس دارم پس لطفا اینجا بنویسین
پ.ن:کپی نکن!خودت بنویس!نوشته هایی ک خودت مینویسی خیلی خوشمزه ترن! -
نوشتهشده در ۱۳ شهریور ۱۳۹۶، ۱۰:۰۴ آخرین ویرایش توسط five.wave انجام شده
عطر فروشی ها هم دروغ میگویند!
عطر تو را خریده ام
ولی نمیدانم چرا بوی تو نمی دهد... -
نوشتهشده در ۱۳ شهریور ۱۳۹۶، ۱۰:۱۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
خیال
خیال
خیال
و چه دنیایی است دنیای خیال
سال هاست آنجا خانه ای با تو کرایه کرده ام
خانه ای به وسعت تو
نیمکت پارک هم همانجاست
من سال هاست در آن روز زندگی میکنم
برنگرد
خیالت قشنگ تر از توست... -
نوشتهشده در ۱۳ شهریور ۱۳۹۶، ۱۰:۱۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
صدای جیک جیک گنجشگان پارک کر کننده است
نشنیدم چه گفتی؟
ماه هاست صدای چیزی که نشنیده ام در گوشم تکرار میشود
شاید دوست نداشتم بشنوم چه گفتی...
تکرار کردنش پایان بازی ات بود
مات -
نوشتهشده در ۱۳ شهریور ۱۳۹۶، ۱۰:۱۹ آخرین ویرایش توسط five.wave انجام شده
صدا
صدا
صدا
صدای خدا می آید
دریچه قلبت را باز کن
بهتر می شنوی
او با همه حرف میزند
خوش به حال آن هایی که می شنوند... -
نوشتهشده در ۱۳ شهریور ۱۳۹۶، ۱۰:۲۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
خاطرات تمام نمی شود
تقویم ورق نمیخورد
عقربه تکان نمی خورد
آنروز که رفتی هنوز تیک تاک ساعتم را نشنیده ام... -
نوشتهشده در ۱۳ شهریور ۱۳۹۶، ۱۰:۲۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
شکست
خودم جمع میکنم
روز اول دستت دادم
الان دیگر مال تو نیست
نه!
دست نزن خرد تر میشود...
بغض اخخر را هنوز فراموش نکرده ام... -
نوشتهشده در ۱۳ شهریور ۱۳۹۶، ۱۰:۳۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
کاش آن شب ماه نیامده بود
چند ساعت گذشته است
بغض در گلویم تمامی ندارد
اشک های آن شب فراموشی ندارد
عکس هایت ..
چند سالیست با ماه قهر کرده ام..
کاش نیامده بود
اش تمام می شد این گلوی گرفته این صدای خاموش
برگرد
چندسالیت منتظرت هستیم -
کاش آن شب ماه نیامده بود
چند ساعت گذشته است
بغض در گلویم تمامی ندارد
اشک های آن شب فراموشی ندارد
عکس هایت ..
چند سالیست با ماه قهر کرده ام..
کاش نیامده بود
اش تمام می شد این گلوی گرفته این صدای خاموش
برگرد
چندسالیت منتظرت هستیمنوشتهشده در ۱۳ شهریور ۱۳۹۶، ۱۰:۳۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده@five-wave اوه! چ عالی مینویسی
-
نوشتهشده در ۱۳ شهریور ۱۳۹۶، ۱۰:۴۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
خاطرات محکومم کرد
ابد و یک روز ..
قاضی هم به نفع تو رای میدهد .. . -
نوشتهشده در ۱۳ شهریور ۱۳۹۶، ۱۰:۴۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@9d-sf-r مرسی گفتم خالیه اینارو الان نوشتم
-
نوشتهشده در ۱۳ شهریور ۱۳۹۶، ۱۰:۴۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
وقتی میرفتی
شب بود یا روز
میخواهم خیال انجارا معماری کنم
آن موقع زمین دور سرم می چرخید... -
نوشتهشده در ۱۳ شهریور ۱۳۹۶، ۱۰:۴۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
تسبیحی بافته ام
نه از سنگ
نه از چوب
نه از مروارید
بلور اشکهایم را به نخ کشیده ام تا برای شادمانیت دعا کنم !
ای کاش برگردی.... -
نوشتهشده در ۱۳ شهریور ۱۳۹۶، ۱۰:۴۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
نمی شود انتظار داشت
وسط جمعیت به یادم بیفتی و دلت قنج برود
نه ... انتظاری ندارم
همه که من نمی شوند... -
وقتی میرفتی
شب بود یا روز
میخواهم خیال انجارا معماری کنم
آن موقع زمین دور سرم می چرخید...نوشتهشده در ۱۳ شهریور ۱۳۹۶، ۱۰:۴۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده@five-wave
قندان خانه را پُر کردم از حرفهایت
تو که می دانی من چای را تلخ دوست ندارم
هوس فنجانی دیگر کرده ام ؛ کمی بیشتر بمان !
شرح حال بعضیا اگر موندی خوشحالم میکنی -
نوشتهشده در ۱۳ شهریور ۱۳۹۶، ۱۰:۵۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
پاییز بمان…
کجا می روی؟
من هنوز دلتنگم
هنوز دستهایش را نگرفته ام
پاییز بمان…
قول داده بود… تا تو نرفته ای برگردد
قول داده بود… زردی برگها را
زیر پایمان حس کنیم
پاییز بمان… وقت رفتن نیست
من هنوز نگفته ام دوستش دارم!
پاییز بمان… زمستان که بیاید و
گرمیِ دستانش نباشد
سرما امانم نمی دهد
پاییز بمان… هنوز بر نگشته است
هنوز جایش خالیست… هنوز منتظرم
پاییز بمان… می ترسم تا ابد در زمستان دفن شوم…
این زندگی ست..... -
نوشتهشده در ۱۳ شهریور ۱۳۹۶، ۱۰:۵۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
دعوامون شده!
حسابی!
اصن حسابی زدیم ب تیپ و تار هم!
حق با اونه من زیاده روی کردم
من سر قولم نموندم
هی داد میزنه تو ضعیفی
ضعیفی
ضعیفی
ضعیفی
ضعیفی
حق با اونه من ی ضعیفم...
اما من ی ضعیف محکمم...
ی فرصت دوباره میخوام میشه؟
)پ.ن : گاهی وخنتا لازمه با خودت دعوا کنی! سر خودت داد بزنی ! لازمه حتی از خودت ی فرصت دوباره بخوای...!) -
نوشتهشده در ۱۳ شهریور ۱۳۹۶، ۱۰:۵۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@GOOD STUDENT
مــُــحبـــــت
تنـهـــــــا جــوشـکــــاری است کــه،
دلهـــای شـکـسـتـه را رایـــگان جــوش مـی دهـــــد . .
ممنونم بابت همه محبت هایی که به من داشتی
خیلی ممنون از راهنماییتون -
نوشتهشده در ۱۳ شهریور ۱۳۹۶، ۱۰:۵۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
در این زندگی تیره وتار
چشمانم را باز کردم
خودم افسرده کردم
چه دنیاهایی که گذشتو من زانو به بغل کردم -
نوشتهشده در ۱۳ شهریور ۱۳۹۶، ۱۰:۵۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ب نظر منم نوشتن گزینه ی خیلی خوبیه ، مخصوصا واسه وقتایی ک از دست خودت ناراحتی .. اشتباهاتت باید ی جا حک بشه نباید ب راحتی فراموششون کرد ،درسی ک باید رو ازشون میگیری و بعد رد میشی ی خط قرمز بزرگ روش میکشی . یا حتی وقتی از کسی ناراحتی چاره ی کار ی کاغذ و قلمه .. برداری و هعی بنویسی و بنویسی و خودتو خالی کنی گاهی اوقات الکی خط خطی کنی و گاهی هم با غیظ مداد رو کاغذ فشار بدی و همه ی حرصت رو خالی کنی ،ب جای اینکه با دیگران بدرفتاری کنی و با خالی کردن خودت اونا رو پرکنی و تهش هم فقط دلخوری میمونه . بنویسین .. اما واسه خودتون .. مشکلات و ناراحتی های ما ب دیگران ربطی نداره . چرا وقتی میتونیم انرژی مثبت بدیم و حال همدیگه رو خوب تر کنیم از ناراحتی ها بنویسیم .