-
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
داشتم فکر میکردم دنیاچه سریع تغییرمیکنه!
حتی بااینکه هنوزمازمیلیون ها سال پیش یدورگردش زمین بدور خودش24ساعت طول میکشه!
حتی بااینکه هنوزم هرسال365روزو6ساعته!
اما
دنیایجوری تغییر میکنه پلک میزنی میبینی عقبی!اولین باری که اومدیم اینجا
قدم اندازه الف بی کلاه بود
دستامو گرفته بودم به کمرم وبادندونای یکی درمیون
کوچه رو ورانداز میکردم
یه کوچه نوساز سنگی شبیه چهار انگلیسی
که تهش پراززمین خالی بودکه سبز بودن وگلای وحشی ازشون سرک میکشیدن
وپشتش یه باغ بزرگ مرکبات:

ته این کوچه درسط بین اون زمینای خالی،وسط اونهمه گل؛
یه آپارتمان نقلی سفیدونارنجی شبیه یه قارچ کوچولوی بامزه
وجود داشت
خوب یادمه وقتی برگشتم وبه بابام گفتم خونه قشنگیه

دوووسش دارم

واین شد یه شروع عالی برای ساختن تمام خاطرات یه دختر کنجکاووشیطون

بله بله ازبالا اشاره میکنن خیلی شیطون

کوچمون اون موقع ها پربود ازبچه های بقول خودم الفی

بعدازظهراتوهرفصلی هم که بود همه حمع میشدیم توکوچه وبازی میکردیم
هرروز یه بازی
البته نمیدونم چرا ولی رییس مابودیم
بچه های آپارتمان ما
(آخرین مقام ریاستی بودکه داشتیم توزندگیامون ظاهرا
)خلاصه که سرمون سخخخخخخت گرم بود
بقول بزرگترامون گرم بازی
ولی الان میفهمم سرمون اون موقع سخخخخخت گرم زندگی بود...
الانکه همه چیز عوض شده!الانکه جای اون زمینای سبز خالی دوتا مجتمع بزرگ5طبقه ساختن
البته شاید بنظرخیلیاتون یه ساختمون 5طبقه چیز خاصی نباشه اما
واسه شهرکوچیک من،هست...الان میفهمم
الانکه هممون بزرگ شدیم،همون بچه های الفی دیروز...
الان میفهمم که هممون غریبه شدیم
که بجای زدن زنگ در خونه هم برای بازی باچشمای پرذوق
باخستگی همو صدامیزنیم تاماشینامونوجابجاکنیم برای پارک...قبلناوقتی بهارومیفهمیدیم که از دل کوچه سنگیمون قاصدک درمیومد
اماالان دیگه چه فرقی میکنه؟
وقتی امیدی به کوچه آسفالت نیست...الان میفهمم بزرگترامون اشتباه میکردن
مااون موقع زندگی میکردیم
الان بازی میکنیم...والان بیشترقدرمیدونم همون یه ذره زندگی که ازون موقع برامون مونده...
همون یه پلاک زمین سبز پشت پنجره اتاقم که بجز خودم کسی بهش دید نداره...
همون لبخندی که حتی وسط غریبگیامون باهم گاه گاهی بهم میزنیم،همون بچه های الفی دیروز...ودیروز دلگرم تر شدم
دیروز که دیدم بقیه هم همینن
دیروزکه دیدم هنوزم هممون سر قول بچگانمون هستیم
که هرجوریم شد بعدها اون روزای بچگیمونو فراموش نکنیم
جالبه!
اونوقتاچقدربزرگ بودیم!مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
داشتم فکر میکردم دنیاچه سریع تغییرمیکنه!
حتی بااینکه هنوزمازمیلیون ها سال پیش یدورگردش زمین بدور خودش24ساعت طول میکشه!
حتی بااینکه هنوزم هرسال365روزو6ساعته!
اما
دنیایجوری تغییر میکنه پلک میزنی میبینی عقبی!اولین باری که اومدیم اینجا
قدم اندازه الف بی کلاه بود
دستامو گرفته بودم به کمرم وبادندونای یکی درمیون
کوچه رو ورانداز میکردم
یه کوچه نوساز سنگی شبیه چهار انگلیسی
که تهش پراززمین خالی بودکه سبز بودن وگلای وحشی ازشون سرک میکشیدن
وپشتش یه باغ بزرگ مرکبات:

ته این کوچه درسط بین اون زمینای خالی،وسط اونهمه گل؛
یه آپارتمان نقلی سفیدونارنجی شبیه یه قارچ کوچولوی بامزه
وجود داشت
خوب یادمه وقتی برگشتم وبه بابام گفتم خونه قشنگیه

دوووسش دارم

واین شد یه شروع عالی برای ساختن تمام خاطرات یه دختر کنجکاووشیطون

بله بله ازبالا اشاره میکنن خیلی شیطون

کوچمون اون موقع ها پربود ازبچه های بقول خودم الفی

بعدازظهراتوهرفصلی هم که بود همه حمع میشدیم توکوچه وبازی میکردیم
هرروز یه بازی
البته نمیدونم چرا ولی رییس مابودیم
بچه های آپارتمان ما
(آخرین مقام ریاستی بودکه داشتیم توزندگیامون ظاهرا
)خلاصه که سرمون سخخخخخخت گرم بود
بقول بزرگترامون گرم بازی
ولی الان میفهمم سرمون اون موقع سخخخخخت گرم زندگی بود...
الانکه همه چیز عوض شده!الانکه جای اون زمینای سبز خالی دوتا مجتمع بزرگ5طبقه ساختن
البته شاید بنظرخیلیاتون یه ساختمون 5طبقه چیز خاصی نباشه اما
واسه شهرکوچیک من،هست...الان میفهمم
الانکه هممون بزرگ شدیم،همون بچه های الفی دیروز...
الان میفهمم که هممون غریبه شدیم
که بجای زدن زنگ در خونه هم برای بازی باچشمای پرذوق
باخستگی همو صدامیزنیم تاماشینامونوجابجاکنیم برای پارک...قبلناوقتی بهارومیفهمیدیم که از دل کوچه سنگیمون قاصدک درمیومد
اماالان دیگه چه فرقی میکنه؟
وقتی امیدی به کوچه آسفالت نیست...الان میفهمم بزرگترامون اشتباه میکردن
مااون موقع زندگی میکردیم
الان بازی میکنیم...والان بیشترقدرمیدونم همون یه ذره زندگی که ازون موقع برامون مونده...
همون یه پلاک زمین سبز پشت پنجره اتاقم که بجز خودم کسی بهش دید نداره...
همون لبخندی که حتی وسط غریبگیامون باهم گاه گاهی بهم میزنیم،همون بچه های الفی دیروز...ودیروز دلگرم تر شدم
دیروز که دیدم بقیه هم همینن
دیروزکه دیدم هنوزم هممون سر قول بچگانمون هستیم
که هرجوریم شد بعدها اون روزای بچگیمونو فراموش نکنیم
جالبه!
اونوقتاچقدربزرگ بودیم!دیروزرفته بودیم جنگل

شایدم کوه!
آخه اینجا جنگل وکوه درهم آمیختن...
نشسته بودیم زیر یه درخت پیر وسربلند... -
Sharllot در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
@narjes-hashemi در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
Sharllot اسمشون آدمه فقط:))
شکلشونم آدمه :))


ببین من از وقتی فهمیدم کلاس یازدهمی ی حس دیگ دارم کلن
ببین بیا فازو نزنیم به فلسفی و غم حسش رفت


هوووووم...چ حسی؟دلت خواست بگو

@narjes-hashemi در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
Sharllot در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
@narjes-hashemi در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
Sharllot اسمشون آدمه فقط:))
شکلشونم آدمه :))


ببین من از وقتی فهمیدم کلاس یازدهمی ی حس دیگ دارم کلن
ببین بیا فازو نزنیم به فلسفی و غم حسش رفت


هوووووم...چ حسی؟دلت خواست بگو

رفتم تو فاز نقض کردن
ولی قبول کن آسمون آدم نداره 

حس ریختن

گفتم الان از بزرگانییی .. عکس شفیعی میذارییی .. ک خب


-
0-0ftm در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:


ولی هنوز تو ذهن من ب فارغالتحصیل میخوره
من دوازده بار تو چشات نگاه کردم میگم دانشجو هستم خودت قبول نداری



-
@narjes-hashemi

واقعا حس میکنم ایسگا کردی ی ملتو
حداقل دهم یازدهم نیستی

شاید یکی از قدیمیایی هوم


-
0-0ftm در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
@narjes-hashemi

واقعا حس میکنم ایسگا کردی ی ملتو
حداقل دهم یازدهم نیستی

شاید یکی از قدیمیایی هوم


مگ اصل نداده تا حالا!؟

-
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
داشتم فکر میکردم دنیاچه سریع تغییرمیکنه!
حتی بااینکه هنوزمازمیلیون ها سال پیش یدورگردش زمین بدور خودش24ساعت طول میکشه!
حتی بااینکه هنوزم هرسال365روزو6ساعته!
اما
دنیایجوری تغییر میکنه پلک میزنی میبینی عقبی!اولین باری که اومدیم اینجا
قدم اندازه الف بی کلاه بود
دستامو گرفته بودم به کمرم وبادندونای یکی درمیون
کوچه رو ورانداز میکردم
یه کوچه نوساز سنگی شبیه چهار انگلیسی
که تهش پراززمین خالی بودکه سبز بودن وگلای وحشی ازشون سرک میکشیدن
وپشتش یه باغ بزرگ مرکبات:

ته این کوچه درسط بین اون زمینای خالی،وسط اونهمه گل؛
یه آپارتمان نقلی سفیدونارنجی شبیه یه قارچ کوچولوی بامزه
وجود داشت
خوب یادمه وقتی برگشتم وبه بابام گفتم خونه قشنگیه

دوووسش دارم

واین شد یه شروع عالی برای ساختن تمام خاطرات یه دختر کنجکاووشیطون

بله بله ازبالا اشاره میکنن خیلی شیطون

کوچمون اون موقع ها پربود ازبچه های بقول خودم الفی

بعدازظهراتوهرفصلی هم که بود همه حمع میشدیم توکوچه وبازی میکردیم
هرروز یه بازی
البته نمیدونم چرا ولی رییس مابودیم
بچه های آپارتمان ما
(آخرین مقام ریاستی بودکه داشتیم توزندگیامون ظاهرا
)خلاصه که سرمون سخخخخخخت گرم بود
بقول بزرگترامون گرم بازی
ولی الان میفهمم سرمون اون موقع سخخخخخت گرم زندگی بود...
الانکه همه چیز عوض شده!الانکه جای اون زمینای سبز خالی دوتا مجتمع بزرگ5طبقه ساختن
البته شاید بنظرخیلیاتون یه ساختمون 5طبقه چیز خاصی نباشه اما
واسه شهرکوچیک من،هست...الان میفهمم
الانکه هممون بزرگ شدیم،همون بچه های الفی دیروز...
الان میفهمم که هممون غریبه شدیم
که بجای زدن زنگ در خونه هم برای بازی باچشمای پرذوق
باخستگی همو صدامیزنیم تاماشینامونوجابجاکنیم برای پارک...قبلناوقتی بهارومیفهمیدیم که از دل کوچه سنگیمون قاصدک درمیومد
اماالان دیگه چه فرقی میکنه؟
وقتی امیدی به کوچه آسفالت نیست...الان میفهمم بزرگترامون اشتباه میکردن
مااون موقع زندگی میکردیم
الان بازی میکنیم...والان بیشترقدرمیدونم همون یه ذره زندگی که ازون موقع برامون مونده...
همون یه پلاک زمین سبز پشت پنجره اتاقم که بجز خودم کسی بهش دید نداره...
همون لبخندی که حتی وسط غریبگیامون باهم گاه گاهی بهم میزنیم،همون بچه های الفی دیروز...ودیروز دلگرم تر شدم
دیروز که دیدم بقیه هم همینن
دیروزکه دیدم هنوزم هممون سر قول بچگانمون هستیم
که هرجوریم شد بعدها اون روزای بچگیمونو فراموش نکنیم
جالبه!
اونوقتاچقدربزرگ بودیم!دیروزرفته بودیم جنگل

شایدم کوه!
آخه اینجا جنگل وکوه درهم آمیختن...
نشسته بودیم زیر یه درخت پیر وسربلند...مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
داشتم فکر میکردم دنیاچه سریع تغییرمیکنه!
حتی بااینکه هنوزمازمیلیون ها سال پیش یدورگردش زمین بدور خودش24ساعت طول میکشه!
حتی بااینکه هنوزم هرسال365روزو6ساعته!
اما
دنیایجوری تغییر میکنه پلک میزنی میبینی عقبی!اولین باری که اومدیم اینجا
قدم اندازه الف بی کلاه بود
دستامو گرفته بودم به کمرم وبادندونای یکی درمیون
کوچه رو ورانداز میکردم
یه کوچه نوساز سنگی شبیه چهار انگلیسی
که تهش پراززمین خالی بودکه سبز بودن وگلای وحشی ازشون سرک میکشیدن
وپشتش یه باغ بزرگ مرکبات:

ته این کوچه درسط بین اون زمینای خالی،وسط اونهمه گل؛
یه آپارتمان نقلی سفیدونارنجی شبیه یه قارچ کوچولوی بامزه
وجود داشت
خوب یادمه وقتی برگشتم وبه بابام گفتم خونه قشنگیه

دوووسش دارم

واین شد یه شروع عالی برای ساختن تمام خاطرات یه دختر کنجکاووشیطون

بله بله ازبالا اشاره میکنن خیلی شیطون

کوچمون اون موقع ها پربود ازبچه های بقول خودم الفی

بعدازظهراتوهرفصلی هم که بود همه حمع میشدیم توکوچه وبازی میکردیم
هرروز یه بازی
البته نمیدونم چرا ولی رییس مابودیم
بچه های آپارتمان ما
(آخرین مقام ریاستی بودکه داشتیم توزندگیامون ظاهرا
)خلاصه که سرمون سخخخخخخت گرم بود
بقول بزرگترامون گرم بازی
ولی الان میفهمم سرمون اون موقع سخخخخخت گرم زندگی بود...
الانکه همه چیز عوض شده!الانکه جای اون زمینای سبز خالی دوتا مجتمع بزرگ5طبقه ساختن
البته شاید بنظرخیلیاتون یه ساختمون 5طبقه چیز خاصی نباشه اما
واسه شهرکوچیک من،هست...الان میفهمم
الانکه هممون بزرگ شدیم،همون بچه های الفی دیروز...
الان میفهمم که هممون غریبه شدیم
که بجای زدن زنگ در خونه هم برای بازی باچشمای پرذوق
باخستگی همو صدامیزنیم تاماشینامونوجابجاکنیم برای پارک...قبلناوقتی بهارومیفهمیدیم که از دل کوچه سنگیمون قاصدک درمیومد
اماالان دیگه چه فرقی میکنه؟
وقتی امیدی به کوچه آسفالت نیست...الان میفهمم بزرگترامون اشتباه میکردن
مااون موقع زندگی میکردیم
الان بازی میکنیم...والان بیشترقدرمیدونم همون یه ذره زندگی که ازون موقع برامون مونده...
همون یه پلاک زمین سبز پشت پنجره اتاقم که بجز خودم کسی بهش دید نداره...
همون لبخندی که حتی وسط غریبگیامون باهم گاه گاهی بهم میزنیم،همون بچه های الفی دیروز...ودیروز دلگرم تر شدم
دیروز که دیدم بقیه هم همینن
دیروزکه دیدم هنوزم هممون سر قول بچگانمون هستیم
که هرجوریم شد بعدها اون روزای بچگیمونو فراموش نکنیم
جالبه!
اونوقتاچقدربزرگ بودیم!دیروزرفته بودیم جنگل

شایدم کوه!
آخه اینجا جنگل وکوه درهم آمیختن...
نشسته بودیم زیر یه درخت پیر وسربلند...خواستم یه دوری بزنم که یه دفعه!
.
.
.
.
.
ماتم برد!
درست میدیدم؟
دادانوید بود!!
ازهمون بچه های باحال الفی -
@narjes-hashemi در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
Sharllot در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
@narjes-hashemi در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
Sharllot اسمشون آدمه فقط:))
شکلشونم آدمه :))


ببین من از وقتی فهمیدم کلاس یازدهمی ی حس دیگ دارم کلن
ببین بیا فازو نزنیم به فلسفی و غم حسش رفت


هوووووم...چ حسی؟دلت خواست بگو

رفتم تو فاز نقض کردن
ولی قبول کن آسمون آدم نداره 

حس ریختن

گفتم الان از بزرگانییی .. عکس شفیعی میذارییی .. ک خب


Sharllot من خودمم به قیمت دستمال کاغذی فکر میکردم ببینم ارزششو داره یا نه


اوه بزرگان

شاید آره شاید نه
-
@narjes-hashemi

واقعا حس میکنم ایسگا کردی ی ملتو
حداقل دهم یازدهم نیستی

شاید یکی از قدیمیایی هوم


0-0ftm در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
@narjes-hashemi

واقعا حس میکنم ایسگا کردی ی ملتو
حداقل دهم یازدهم نیستی

شاید یکی از قدیمیایی هوم


انصافا به خودم شک کردم


آرههه شاید باور کن اولی نیستی ک میگی -
Sharllot من خودمم به قیمت دستمال کاغذی فکر میکردم ببینم ارزششو داره یا نه


اوه بزرگان

شاید آره شاید نه
-
0-0ftm در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
Sharllot
ن درست و حسابی 
عه عه
یکی با قاطعیت بم گف نرجس یازدهمه .. برم خرخره اشو بگیرم پس ایسگام کرده
Sharllot در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
0-0ftm در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
Sharllot
ن درست و حسابی 
عه عه
یکی با قاطعیت بم گف نرجس یازدهمه .. برم خرخره اشو بگیرم پس ایسگام کرده
کی گفته؟بیارش باهم بزنیم تو کارش


-
سلام
بچه ها میدونید چرا توی واتساپ مخاطبینی ک واتساپ دارن نمیاد بالا؟؟ -
@narjes-hashemi در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
Sharllot من خودمم به قیمت دستمال کاغذی فکر میکردم ببینم ارزششو داره یا نه


اوه بزرگان

شاید آره شاید نه

چه ربطی داشت!؟ 

من به نیت آشنایی فالو کردما :)) حتی اگ پیوی نباشه

Sharllot در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
@narjes-hashemi در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
Sharllot من خودمم به قیمت دستمال کاغذی فکر میکردم ببینم ارزششو داره یا نه


اوه بزرگان

شاید آره شاید نه

چه ربطی داشت!؟ 

من به نیت آشنایی فالو کردما :)) حتی اگ پیوی نباشه

سخن احساسی میگی توقع چی داری؟
اومده میگه آسمون آدم داره؟ پ ندارهههههه؟

همین حسو دارم:))حتی اگه پیوی نباشه -
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
داشتم فکر میکردم دنیاچه سریع تغییرمیکنه!
حتی بااینکه هنوزمازمیلیون ها سال پیش یدورگردش زمین بدور خودش24ساعت طول میکشه!
حتی بااینکه هنوزم هرسال365روزو6ساعته!
اما
دنیایجوری تغییر میکنه پلک میزنی میبینی عقبی!اولین باری که اومدیم اینجا
قدم اندازه الف بی کلاه بود
دستامو گرفته بودم به کمرم وبادندونای یکی درمیون
کوچه رو ورانداز میکردم
یه کوچه نوساز سنگی شبیه چهار انگلیسی
که تهش پراززمین خالی بودکه سبز بودن وگلای وحشی ازشون سرک میکشیدن
وپشتش یه باغ بزرگ مرکبات:

ته این کوچه درسط بین اون زمینای خالی،وسط اونهمه گل؛
یه آپارتمان نقلی سفیدونارنجی شبیه یه قارچ کوچولوی بامزه
وجود داشت
خوب یادمه وقتی برگشتم وبه بابام گفتم خونه قشنگیه

دوووسش دارم

واین شد یه شروع عالی برای ساختن تمام خاطرات یه دختر کنجکاووشیطون

بله بله ازبالا اشاره میکنن خیلی شیطون

کوچمون اون موقع ها پربود ازبچه های بقول خودم الفی

بعدازظهراتوهرفصلی هم که بود همه حمع میشدیم توکوچه وبازی میکردیم
هرروز یه بازی
البته نمیدونم چرا ولی رییس مابودیم
بچه های آپارتمان ما
(آخرین مقام ریاستی بودکه داشتیم توزندگیامون ظاهرا
)خلاصه که سرمون سخخخخخخت گرم بود
بقول بزرگترامون گرم بازی
ولی الان میفهمم سرمون اون موقع سخخخخخت گرم زندگی بود...
الانکه همه چیز عوض شده!الانکه جای اون زمینای سبز خالی دوتا مجتمع بزرگ5طبقه ساختن
البته شاید بنظرخیلیاتون یه ساختمون 5طبقه چیز خاصی نباشه اما
واسه شهرکوچیک من،هست...الان میفهمم
الانکه هممون بزرگ شدیم،همون بچه های الفی دیروز...
الان میفهمم که هممون غریبه شدیم
که بجای زدن زنگ در خونه هم برای بازی باچشمای پرذوق
باخستگی همو صدامیزنیم تاماشینامونوجابجاکنیم برای پارک...قبلناوقتی بهارومیفهمیدیم که از دل کوچه سنگیمون قاصدک درمیومد
اماالان دیگه چه فرقی میکنه؟
وقتی امیدی به کوچه آسفالت نیست...الان میفهمم بزرگترامون اشتباه میکردن
مااون موقع زندگی میکردیم
الان بازی میکنیم...والان بیشترقدرمیدونم همون یه ذره زندگی که ازون موقع برامون مونده...
همون یه پلاک زمین سبز پشت پنجره اتاقم که بجز خودم کسی بهش دید نداره...
همون لبخندی که حتی وسط غریبگیامون باهم گاه گاهی بهم میزنیم،همون بچه های الفی دیروز...ودیروز دلگرم تر شدم
دیروز که دیدم بقیه هم همینن
دیروزکه دیدم هنوزم هممون سر قول بچگانمون هستیم
که هرجوریم شد بعدها اون روزای بچگیمونو فراموش نکنیم
جالبه!
اونوقتاچقدربزرگ بودیم!دیروزرفته بودیم جنگل

شایدم کوه!
آخه اینجا جنگل وکوه درهم آمیختن...
نشسته بودیم زیر یه درخت پیر وسربلند...خواستم یه دوری بزنم که یه دفعه!
.
.
.
.
.
ماتم برد!
درست میدیدم؟
دادانوید بود!!
ازهمون بچه های باحال الفیمهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
داشتم فکر میکردم دنیاچه سریع تغییرمیکنه!
حتی بااینکه هنوزمازمیلیون ها سال پیش یدورگردش زمین بدور خودش24ساعت طول میکشه!
حتی بااینکه هنوزم هرسال365روزو6ساعته!
اما
دنیایجوری تغییر میکنه پلک میزنی میبینی عقبی!اولین باری که اومدیم اینجا
قدم اندازه الف بی کلاه بود
دستامو گرفته بودم به کمرم وبادندونای یکی درمیون
کوچه رو ورانداز میکردم
یه کوچه نوساز سنگی شبیه چهار انگلیسی
که تهش پراززمین خالی بودکه سبز بودن وگلای وحشی ازشون سرک میکشیدن
وپشتش یه باغ بزرگ مرکبات:

ته این کوچه درسط بین اون زمینای خالی،وسط اونهمه گل؛
یه آپارتمان نقلی سفیدونارنجی شبیه یه قارچ کوچولوی بامزه
وجود داشت
خوب یادمه وقتی برگشتم وبه بابام گفتم خونه قشنگیه

دوووسش دارم

واین شد یه شروع عالی برای ساختن تمام خاطرات یه دختر کنجکاووشیطون

بله بله ازبالا اشاره میکنن خیلی شیطون

کوچمون اون موقع ها پربود ازبچه های بقول خودم الفی

بعدازظهراتوهرفصلی هم که بود همه حمع میشدیم توکوچه وبازی میکردیم
هرروز یه بازی
البته نمیدونم چرا ولی رییس مابودیم
بچه های آپارتمان ما
(آخرین مقام ریاستی بودکه داشتیم توزندگیامون ظاهرا
)خلاصه که سرمون سخخخخخخت گرم بود
بقول بزرگترامون گرم بازی
ولی الان میفهمم سرمون اون موقع سخخخخخت گرم زندگی بود...
الانکه همه چیز عوض شده!الانکه جای اون زمینای سبز خالی دوتا مجتمع بزرگ5طبقه ساختن
البته شاید بنظرخیلیاتون یه ساختمون 5طبقه چیز خاصی نباشه اما
واسه شهرکوچیک من،هست...الان میفهمم
الانکه هممون بزرگ شدیم،همون بچه های الفی دیروز...
الان میفهمم که هممون غریبه شدیم
که بجای زدن زنگ در خونه هم برای بازی باچشمای پرذوق
باخستگی همو صدامیزنیم تاماشینامونوجابجاکنیم برای پارک...قبلناوقتی بهارومیفهمیدیم که از دل کوچه سنگیمون قاصدک درمیومد
اماالان دیگه چه فرقی میکنه؟
وقتی امیدی به کوچه آسفالت نیست...الان میفهمم بزرگترامون اشتباه میکردن
مااون موقع زندگی میکردیم
الان بازی میکنیم...والان بیشترقدرمیدونم همون یه ذره زندگی که ازون موقع برامون مونده...
همون یه پلاک زمین سبز پشت پنجره اتاقم که بجز خودم کسی بهش دید نداره...
همون لبخندی که حتی وسط غریبگیامون باهم گاه گاهی بهم میزنیم،همون بچه های الفی دیروز...ودیروز دلگرم تر شدم
دیروز که دیدم بقیه هم همینن
دیروزکه دیدم هنوزم هممون سر قول بچگانمون هستیم
که هرجوریم شد بعدها اون روزای بچگیمونو فراموش نکنیم
جالبه!
اونوقتاچقدربزرگ بودیم!دیروزرفته بودیم جنگل

شایدم کوه!
آخه اینجا جنگل وکوه درهم آمیختن...
نشسته بودیم زیر یه درخت پیر وسربلند...خواستم یه دوری بزنم که یه دفعه!
.
.
.
.
.
ماتم برد!
درست میدیدم؟
دادانوید بود!!
ازهمون بچه های باحال الفیهمون شکلی بود فقط بزرگ شده بود
هنوزم سربه زیر بود
تامنودید گفت به ژنرال!(
اونموقع چون توبچه ها رییس من بودم بم میگفت ژنرال البته دادانوید ازهممون4یا5سالی بزرگتر بود)
گفتم سلام
گفت همین نزدیکیایید؟
گفتم آره اینجاییم
گفت آخه الان شقایقم میاد
قرمز شد
-
-
0-0ftm در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
Sharllot
ن درست و حسابی 
عه عه
یکی با قاطعیت بم گف نرجس یازدهمه .. برم خرخره اشو بگیرم پس ایسگام کرده
-
همین الان داشتم میگفتم چرا شروع نمیشه


شروع شد
-
0-0ftm در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
@narjes-hashemi

واقعا حس میکنم ایسگا کردی ی ملتو
حداقل دهم یازدهم نیستی

شاید یکی از قدیمیایی هوم


انصافا به خودم شک کردم


آرههه شاید باور کن اولی نیستی ک میگی -
Sharllot در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
0-0ftm در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
Sharllot
ن درست و حسابی 
عه عه
یکی با قاطعیت بم گف نرجس یازدهمه .. برم خرخره اشو بگیرم پس ایسگام کرده
کی گفته؟بیارش باهم بزنیم تو کارش


@narjes-hashemi در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
Sharllot در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
0-0ftm در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
Sharllot
ن درست و حسابی 
عه عه
یکی با قاطعیت بم گف نرجس یازدهمه .. برم خرخره اشو بگیرم پس ایسگام کرده
کی گفته؟بیارش باهم بزنیم تو کارش


حالا نمیدونم تگش کنم یا ن ولی ب محض یافتن موقعیت صدات میکنم

به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام ...اینجا از هرچی اذیتتون میکنه بگید وبزارین تخلیه شین...از موانع درس خوندنتون بگید تاباهم براش راه حل پیداکنیم....برعکس از خوشحالی هاتون هم بگید...از چیز هایی بگید که باعث شده باعلاقه وقتتون رو صرف مطالعه کنید...موفق باشید وامیدوارم تاروز کنکور کلی اتفاقای خوب براتون بیفته که شمارو به سمت پیروزی ببره...
رعایت قوانین تاپیک برای همه الزامی می باشد
بحث سیاسی، اعتقادی و تنش زا ممنوع
پرسیدن سوال درسی و مشاوره ای ممنوع
پرهیز از توهین و بی احترامی و استفاده از الفاظ نامناسب
پرهیز از قرار دادن متن ، آهنگ و... با محتوای نامناسب
مواظب شوخی هاتون باشید هر شوخی مناسب محیط انجمن نیست
همه ی گویش ها و زبان ها برای همه ما آلایی ها با ارزش هستند پس برای احترام به هم فقط فارسی صحبت کنید
سبز باشید و سربلند
سلااامممم
هممون گاهی عکس هایی رو میبینیم که شادی برای قلبمون به همراه دارن
گاهی بعضی عکسا یادآور یه خاطره خوبن
بعضی عکسا خنده روی لبمون میارن و بعضی اشک تو چشامون...
بعضی عکسا یادآور آدم هایی هستن که دوستشون داریم
بنظر عکسا روح دارن و حسشون به ما منتقل میشه...
بعضیاشون خیلی کیوت و با نمکن
بعضیاشون غمگینن
بعضیا بی حس و بی حالن
بعضیا خیلیی شادن
اینجا گالریِ عکسایی ک دوسشون داریم یا یه چیزی رو برامون زنده میکنن
دوست داشتین یه متن خوشگلم زیرش بنویسین..
دعوت میکنم از :
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
@بچه-های-تجربی-کنکور-1402
@بچه-های-تجربی-کنکور-1401
@ریاضیا @تجربیا @انسانیا
@بچه-های-تجربی-کنکور-1403 (شما یه سر کوچولو بزنین کافیه خوشحال میشیم)
و هر کس دیگه ای که دوست داره شرکت کنه
منتظر عکس های زیباتون هستم
بعد از اینکه کنکور تموم شد، خیلیها فکر میکنن مرحله سخت تمام شده و از فردا دوباره همه چیز به حالت عادی برمیگرده. اما واقعیت برای من کاملاً متفاوت بود. درست از لحظهای که از حوزه امتحانی بیرون اومدم، انگار یک خستگی سنگین چندماهه یکجا روی ذهنم فرو ریخت. نه میتونستم درست فکر کنم، نه تمرکز داشتم و نه حتی حوصله وارد شدن به بحثهای انتخاب رشته، تخمین رتبه یا تحلیل نتیجهها.
چند روز اول سعی کردم خودم رو مجبور کنم سریع وارد روند تصمیمگیری بشم، اما هر بار ذهنم قفل میکرد. همین باعث شد بفهمم بدن و ذهنم نیاز به یک ریکاوری واقعی داره؛ چیزی که معمولاً در موردش صحبت نمیشه. ما ماهها تحت فشار درس، آزمون، برنامهریزی و استرس بودیم و طبیعیه که سوئیچ کردن از این حالت به آرامش و تصمیمگیری منطقی، نیازمند یک فاصلهگیری کوتاه باشه.
برای همین تصمیم گرفتم چند روز رو به استراحت ذهنی اختصاص بدم. سوشالها رو کمتر چک کردم، وارد بحثهای پرتنش نشدم و حتی با دوستانی که هنوز درگیر تحلیل سؤالها بودن کمتر صحبت کردم. در عوض کارهایی انجام دادم که سبک بودن: چند تا فیلم قدیمی که همیشه دوست داشتم ببینم، یک کتاب ساده، و حتی پیادهروی طولانی بدون هدف خاص. همین کارهای کوچک باعث شد ذهنم کمی از حالت درگیری مداوم بیرون بیاد.
اما بیشترین تأثیر رو یک سفر دو روزه کوتاه داشت. نه سفر پرخرج، نه پیچیده—فقط یک تغییر محیط. فاصله گرفتن از فضای همیشگی باعث شد ذهنم از حالت اضطرار خارج بشه. تازه فهمیدم چقدر محیط یکنواخت باعث میشه ناخودآگاه درگیر افکار تکراری و استرس بشیم. در طول سفر حتی تلاش نکردم درباره انتخاب رشته فکر کنم، اما وقتی برگشتم، ذهنم آمادهتر، آرامتر و منطقیتر شده بود. تصمیمگیری بعد از این چند روز ریکاوری خیلی راحتتر شد.
حرفم اینه: اگه بعد از کنکور حس میکنین ذهنتون خسته، گیج یا بیحوصلهس، این کاملاً طبیعیه. قبل از اینکه خودتون رو مجبور کنید وارد مرحله انتخاب رشته بشید، چند روز به ذهنتون فرصت بدید. برای بعضیا استراحت خونه کافیه، برای بعضیا دیدن دوستا، و برای بعضیا مثل من یک سفر کوتاه میتونه معجزه کنه.
در آخر این تجربه رو نوشتم چون فکر کردم شاید برای کسی که الان دقیقاً وسط همین حسهاست، مفید باشه. اگر دوست داشتید چندتا پیشنهاد برای سفرهای کوتاه و کمهزینه داشته باشید، این منبع میتونه کمککننده باشه:
منبع
بعضی وقتها حال آدم اونقدر بد میشه که حتی نمیدونه با چه کلماتی باید توصیفش کنه... دیشب من همینطور بودم اما وقتی چند آیه از قرآن خوندم دیدم واقعا بعضی آیاتش یه آرامش عجیبی به دل میدن
برای همین دوست دارم توی این تاپیک مجموعهای از همین جملات و محتواها بزاریم ، در صدرش آیههایی از قرآن که آرامشبخشن و همینطور فیلمها، عکسها یا جملههایی که میتونن حس خوبی منتقل کنن و آروممون کنن
اینجوری هر وقت حالمون بد شد بیایم اینجا سر بزنیم، بخونیم و ببینیم و حالمون یه کم بهتر بشه امیدوارم توی لحظههای سخت این کلمات و تصاویر بتونن پناه دلمون باشن
داشتم داستان شروع استارتاپهای خارجی رو میخوندم و دیدم اکثرشون با به اشتراک گذاشتن محصول اولیهشون توی Hacker News و Product Hunt خیلی کمک گرفتن: هم بازخورد گرفتن، هم شناخته شدن و مسیرشون سریعتر جلو رفت.
مثل Dropbox وقتی فقط یه ویدئو کوتاه دمو داشت، اون رو توی Hacker News منتشر کرد. هزاران نفر دیدن، عضو لیست انتظار شدن و همین شد جرقهی رشدش.
یا Notion یکی از بزرگترین جهشهاش رو بعد از لانچ در Product Hunt گرفت؛ بازخوردها باعث شد خیلی سریعتر مسیر توسعه رو درست کنن.
.
اون موقع به خودم گفتم: «چرا ما یه جای رایگان نداشته باشیم که هر نفر محصول یا ایدهش رو معرفی کنه و بازخورد واقعی بگیره؟»
برای همین کانال «شروع» رو زدم. صرفاً برام بودن یه جایی مثل Hacker News بودن مهمه و هر کسی که این کارو بهتر بلده میتونه بهم بگه تا من کمکش کنم و کلا قید کانالو بزنم.
این کانال رو زدم تا هر کسی که چیز جدیدی لانچ کرد یا میخواست ایدهای رو تست کنه، سریع بازخورد بگیره از یه جامعه واقعی. من میتونم کمک کنم اعضای کانال زیاد بشن، ولی محتوای واقعی و ارزشمند برمیگرده به شما و فعالیتتون.
لینک کانال :https://t.me/IRstartnews
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام ...اینجا از هرچی اذیتتون میکنه بگید وبزارین تخلیه شین...از موانع درس خوندنتون بگید تاباهم براش راه حل پیداکنیم....برعکس از خوشحالی هاتون هم بگید...از چیز هایی بگید که باعث شده باعلاقه وقتتون رو صرف مطالعه کنید...موفق باشید وامیدوارم تاروز کنکور کلی اتفاقای خوب براتون بیفته که شمارو به سمت پیروزی ببره...
رعایت قوانین تاپیک برای همه الزامی می باشد
بحث سیاسی، اعتقادی و تنش زا ممنوع
پرسیدن سوال درسی و مشاوره ای ممنوع
پرهیز از توهین و بی احترامی و استفاده از الفاظ نامناسب
پرهیز از قرار دادن متن ، آهنگ و... با محتوای نامناسب
مواظب شوخی هاتون باشید هر شوخی مناسب محیط انجمن نیست
همه ی گویش ها و زبان ها برای همه ما آلایی ها با ارزش هستند پس برای احترام به هم فقط فارسی صحبت کنید
سبز باشید و سربلند
سلام دوستان عزیز ️
بنظرم یه زندگی تک بعدی خیلی بده یعنی اینکه فقط درس هدف زندگیتون باشه ...
اهمیت دادن به ورزش و تناسب اندام و کلی هدف دیگه مثلا خوانندگی دوبلوری و هر استعداد دیگه ای ک دارید در کنار درس باعث میشه ک تک بعدی نباشید و اگه درس رو ازتون بگیرن دیگ حوصله تون سر نمیره و دنبال کارای بیهوده نمیرید چون هدف ( های ) دیگه ای هم دارید :))
اینجا میتونید برای هرکاری ک در این جهت کمکتون میکنه هدف گذاری کنید و پیشرفتتون رو ثبت کنید یطورایی مثل گزارشکار درسی ولی کلی تر ...
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
@تجربیا
@ریاضیا
سلام به یاران جــان
به %(#ff00ff)[کـــافه میـــم] خوش اومدین..
توی انجمن جای همچین تاپیکی خالی بود
دعوتتون میکنم که اینجا %(#00ffff)[متــن های ادبــی] بفرستین
ما نمیتونستیم توی تاپیک شعــردانه متن ادبی بفرستیم
توی تاپیک خــــودنویس هم نمیتونستیم چون مخصوص دست نوشته های خودمونه
و توی تاپیک هرچی تودلته بریز بیرون هم نوشته ها گم میشدن
همگی خوش اومدین..
%(#0000ff)[اسپم ممنوعه]
و اینکه از مدیر عزیز هم درخواست دارم که تاپیک رو قفل نکنن
@M-an
%(#7f7fff)[_________________________________]
خب خب
دعوت میکنم از :
@خانوم
@dlrm
@اکالیپتوس
@revival
@گونش
@Saahaar
@sheyda-fkh
@دانش-آموزان-آلاء
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
بعد مدت ها سلام
امیدوارم حالتون خوب باشه
گاهی وقتا یه ویدئو درسی رو که داخل تلگرام میبینم یه کاری پیش میاد و از تلگرام کامل خارج میشم ولی تل هنچنان تو پس زمینه هست
دوباره که میرم ویدئو رو پخش کنم با وجود این که قبلا نصفشو دیدم
این برام میاد که
برنامه قادر به پخش ویدئو نبود و.....
لطفا اگه راهکاری دارین واسه این که درستش کنم بگید
خیلی از کارام مونده🥲
@دوازدهم @تجربیا @ریاضیا @فارغالتحصیلان_آلا
|
شعردانه




