افسردگی و کنکور
-
Farnosh Pan دانش آموزان آلاءreplied to Sana Asadi 1 on ۲۰ مرداد ۱۴۰۰، ۱۲:۲۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
Sana Asadi 1 ثنا جان من حال تو رو درک میکنم چون منم در طول زندگیم اتفاق هایی برام افتاده که واقعا خیلی تو زندگیم تاثیر گدار بوده البته نه اتفاق های الکی اتفاق های مهم که حتی تصورش برای همسن سالام سخته وتنها راهیی که میتونم بگم برام مونده اینه که درسمو بخونم و یه دانشگاه خوب قبول شم بنطرم تو هم تنها راهی که داری همینه کاملا مصمم وبی هیچ تردیدی درستو بخون تا یه دانشگاه خوب قبول شی که اگه امسال تلاش نکنی پشیمون میشی اصلا هم تحت تاثیر مافیای کنکور که مشاورای دیویدی فروشن قرار نگیر چرا که اینا منو بیچاره کردن یه سال عقب افتادم امسال کنکور قبول نشدم از همین بدنامه الا استفاده کن اگه رشتت تجربیه راه ابریشم بخر خلاصه هر چیزی تو رو به هدفت میرسونه تهیه کن و حرف اخر این که به خدا توکل کن که اگر در زندگی برات اتفاقی افتاده بدون حکمتی داره
-
danial hosseinyreplied to Sana Asadi 1 on ۲۰ مرداد ۱۴۰۰، ۱۲:۲۷ آخرین ویرایش توسط danial hosseiny انجام شده
Sana Asadi 1
اگه همچنان میخواین صحبت کنین، میتونین شخصیتون رو چک کنین.
به هیچ وجه اجباری نیست -
Sana Asadi 1replied to amirmohammad shakeri on ۲۰ مرداد ۱۴۰۰، ۱۲:۲۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
amirmohammad shakeri
من اصلا یاس گوش ندم روزم شب نمیشه️ -
amirmohammad shakerireplied to Sana Asadi 1 on ۲۰ مرداد ۱۴۰۰، ۱۲:۳۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
Sana Asadi 1 در فقط کمک... گفته است:
amirmohammad shakeri
من اصلا یاس گوش ندم روزم شب نمیشه️من نظرمو گفتم هیچی رو هم نمیتونم تحمیل کنم بت
رپ برای اعتراض کردن به وجود اومده و غالب موسیقی های رپ فارسی اعتراضیه و بعید میدونم همچین محتواهایی خیلی انگیزه ساز باشه مخصوصا برای یه دختر 18 ساله کنکوری تو ایران تو سال 1400
من 3 ساله رپو بوسیدم گذاشتم کنار و روی من تاثیرات خوبی داشته
the choice's yours now dude
-
Dr.yegane N.dehqan دانش آموزان آلاءreplied to Sana Asadi 1 on ۲۰ مرداد ۱۴۰۰، ۱۲:۳۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
Sana Asadi 1 میتونم یه پیشنهادی بدم که خیلی قشنگه
اگه نماز میخونی که احسنت به تو 🥰
ولی اگه نمیخونی سعی کن از این به بعد بخونی اوقت خودت متوجه میشی که چقدر تغییرات قشنگ میاقته تو زندگیت .هر شب سوره یاسین بخون .
من پیشنهادم اینه که خودتو به خدا نزدیک کنی .
اینجوری قشنگه -
Sana Asadi 1
سلام ثنا جان (امیدوارم ناراحت نشی که به اسم صدات کردم)
خیلی از آدما توی شرایطی قرار میگیرن که نمیتونن از نظر روحی ازش موفق عبور بکنن . حتی اگه ته اون اتفاق پیروز تو باشی ، یه پیروز مجروحی (:
مثل این که توی یه جنگ تن به تن با یکی به شدت مبارزه میکنی ، هر روز هر روز . هی هم آسیب میبینی ولی به کسی نمیگی . هی همه میگن عجب جنگجوی خفنی هر روز رقیباشو شکست میده و آخ نمیگه ... نمیبین درد هاتو نمیبینن آسیب هاتو ، نمیبینن که برای شکست دادنش چه جراحت هایی برداشتی....
اما همیشه یه نفر هست که میتونه تو این موارد کمک بکنه .
اگر دوست داری با یه مشاور حرف بزنی ، میتونی از پزشک ها و روانشناس های آنلاین بهره ببری ، وقت های آنلاین بزار و زمان هایی که کسی کنارت نیست رزرو کن و صحبت بکن . فقط ازت خواهش میکنم که قشنگ همه دکتر هارو ببینی ، نظرات رو بخونی و کسی رو انتخاب کنی که حس میکنی میتونه هم مشاور خوبی باشه هم دوست خوب ، چون تویی که قراره با یه مشاور حرف بزنی باید به دلت بشینه تا راحت تر باشی باهاش ، حرفم عجیبه ولی واقعیت داره(:
کم کم هم خانواده اتو آماده کن با این موضوع که باید بیشتر به حال و روحیاتت اهمیت بدن ، با یه گفتگو ساده . نشون دادن یه رفتاری که متوجه بشن یا هر چیز دیگه ای . فقط آروم آروم و طی روز های متوالی بگو که براشون جا بیوفته ، شاید اگر یهو بگی براشون عجیب باشه و قبول نکنن
تو حرفات ندیدم از ضعف حرفی بزنی ولی به عنوان یه دوست وظیفه خودم میدونم که اینو بهت بگم . فکر نکن چون به خاطر یه موضوعی ، چه سخت چه آسون دچار ناراحتی شدی (از کلمه افسردگی خوشم نمیاد ، ازش استفاده نکنیم بهتره حس میکنم ) این ینی تو ضعیفی، نه . اصلا و ابدا این طور نیست . تو انقد قوی بودی که بتونی با مشکلی کنار بیای ، بتونی بدون این که بقیه بفهمن با ناراحتی ها و دردات دست و پنجه نرم کنی ، و این هم بدون آستانه تحمل آدما ها باهم خیلی خیلی متفاوته ، قرار نیست همه کوه هم جابه جا بشه هیچی شون نشه ... خودتو بپذیر و برای کمک به خودت بهترین راه رو انتخاب بکن
در آخر میگم ، اگر رابطه اتو با خدا بیشتر کنی ، اگه به خودش به قدرتش باور پیدا کنی ،خیلی چیزا تغییر میکنه .بهت قول میدم (: -
در ضمن یه چیز دیگه ام بگم ، حتی اگر هیچ کدوم از حرفام کمکی نکرد بهت ، ازت خوااااهش میکنم که برای رفع مشکلت صورت مسئله رو پاک نکنی ، از ناراحتی هات فرار نکن از مشکلی که داری باهاش دست و پنجه نرم میکنی فرار نکن ، براش راه حل پیدا کن ، تا وقتی که خودتو بزنی به بیخیالی و فراموشی ، بالاخره این زخم یه روز سر باز میکنه و شاید خیلی سخت تر از الان بشه آرومش کرد . هوشمندانه تصمیمی بگیر و حتما راه حل مناسب رو با دو دو تا چهار های خودت و پیشنهاد های دوستان پیدا کن و انجامش بده .
هر وقت که حالت بهتر شد ممنون میشن که توی تاپیک جدید یا همین جا بهمون بگی و خوشحالمون کنی .
به امید دیدن حال خوبت -
سلام ، شما باید دنبال مشاوری باشین که هروقت خواستین بتونین باهاش صحبت کنین و اون هم شما رو کامل بشناسه و این توانایی هم داشته باشه که کمکتون کنه...
خدا بهترین مشاور هست نه فقط برای کنکور برای کل زندگی ، خدایی که هرچه داریم از او داریم.
راه ارتباط با خدا هم نماز و قرآن و دعاست. خدا همین الان هم مشکل شما رو میدونه میدونه حتی شما چه رتبه ای کسب می کنید . پس از خدا کمک بخواهید.
نمازی که میخونیم باعث میشه برای چند دقیقه از کل این دنیا فارغ بشیم و خدا آرامشی می دهد که هیج جا پیدا نمیشه.
خدا حتی سر جلسه کنکورم حواسش هست..توکل به خداست که باعث میشه سر جلسه هیچ استرسی نداشته باشین.
و چه کسی بهتر از خدا خیر مارو میخواد.
و یه توصیه دیگر هم خوندن دعای عهد هست ، خودتون بخونید و تاثیراتش رو ببیند. -
Sana Asadi 1replied to Dr.yegane N.dehqan on ۲۰ مرداد ۱۴۰۰، ۱۳:۰۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
Dr.yegane N.dehqan
ممنونم ازت -
Sana Asadi 1replied to mohammadhosien mazaheri on ۲۰ مرداد ۱۴۰۰، ۱۳:۰۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
mohammadhosien mazaheri
خیلی ممنون از راهنماییت -
Romi_fr
خیلی خیلی مرسی ازت -
علی پورخسروی دانش آموزان آلاءreplied to Sana Asadi 1 on ۲۰ مرداد ۱۴۰۰، ۱۳:۲۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
Sana Asadi 1
اهنگ گوش دادن خیلی میتونه ب مطالعت ضرر بزنه، مخصوصن هم رپ چون بعد از این که گوش دادی تموم شد رف هی شعرش تو ذهنته تمرکزتو بهم میزنه مثلن داری ادبیات میخونی هی تو ذهنت یا رب مبادا که صدا معتبر شود میاد -
ببین دوست عزیز منم مثل تو بودم من با یک نفر که خیلی بهم نزدیک بود حرف زدم به نظر من تو هم باید همین کار را بکنی یعنی به خانواده ات بگی شاید اولش نگران بشن ولی بلاخره راه حلی بهت پیشنهاد میدن اگر از انها قایم کنی و در درون خودت بریزی فقط خودت اسیب می بینی و درس خوندن برات مثل نوشیدن کاسه زهر میشه پس به نظر من برو با خانواده ات مشکلات را درمیان بگذار و اصلا هم نترس چون عواقب نگفتن خیلی بیشتر از گفتن حقیقت
-
miss. Mir1381 ریاضی المپیادیاreplied to Sana Asadi 1 on ۲۰ مرداد ۱۴۰۰، ۱۳:۴۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
Sana Asadi 1
سلام ثنا
نمیدونم چطور بگم که چه قدر میفهممت. اما فقط میفهممت ، درکت نمیکنم . چرا که معتقدم درک کردن دیگران غیر ممکنه! درک کردن یعنی من ثنا باشم و تمام اتفاقاتی که گذرونده رو تجربه کرده باشم که طبیعتا اینطور نیست ...
ولی میفهممت به خصوص اون قسمت که نمیخواستی این تاپیکو بزنی ، یا اونجایی که نمیخوای خانوادت بفهمن ، یا اونجایی که تو آدم بی خیاله ی داستانی ، یا زمانی که بگی افسرده ای دیگران چه قدر واکنش غیرقابل تحملی میتونن داشته باشن...
من نمیدونم از چه زمانی این عقیده راه افتاد که افسردگی و درموندگی فقط مال بزرگسالاست :///
قطعا همه ی کسایی که اینجان حداقل یه بار احساس کردن دیگه نمیتونن اما چرایی برای این نتونستن پیدا نکردن. این خود افسردگیه ...
من از خودم بخوام برات بگم ، سال دهم بود که به خاطر یه سری دلایلی افسردگی شدید گرفتم. اوایل فقط وانمود میکردم که خوب میشم و بابا چیزی نیست ولی از یه جایی به بعد دیگه نشد...
اون نقابی که هر روز به صورتم میزدم و میگفتم هی دوستان من عالیم افتاد و وقتی همه دیدن منِ خسته و درمونده زیر اون نقابه ... فکر میکنی چیکار کردن؟ :)))
دردناکه بگم ولی گفتن بچه ۱۶ ساله و افسردگی، هه . جمع کن خودتو مگه زندگیو داری میگردونی :))) و اونجا اولین صدای شکستن عمیق روحمو حس کردم (دوستان برای من خیلی سخته نوشتن اینا ، لطفا حداقل شما مثل بقیه قضاوتم نکنید و فکر نکنید دارم چرند میگم!)
خب من از قضاوت دیگران ترسیدم ، یه نقاب ساختم محکم تر از نقاب اولی دیگه هیچ وقتم درش نیوردم، حتی شبا. شبایی که میتونستم کمی خودمو خالی کنم رو هم از دست داده بودم.
اره قبول دارم مامان و بابام نگران شدن ولی اولین کاری که کردن انکار افسرگی من بود، گفتن یه ناراحتیه سادست دیگه احتمالا هم به خاطر تغییر مقطع ...
خلاصه بگم، گذشت تا من سِر شدم. درسمو میخوندم ، خندمو میکردم ،گریه؟ هه مگه بچه ۱۶ ساله گریه میکنه ...
اون زمان خیلی به من سخت گذشت ولی ازش چیزای زیادی یاد گرفتم. رک بگم زندگی همینه در حقیقت من و تو الان با واقعیت زندگی روبه رو شدیم. اره زندگی قرار نیست تغییر کنه ولی تو قراره تغییر کنی (الان شعار میبینیش و من این حال تو رو میفهمم)
زندگی مخلوطی از درد و زجر و لذت و خوشحالیه
هیچ زمانی نیست تو لذت مطلقو داشته باشی
هیچ زمانیم نیست زجر مطلقو داشته باشی
زندگی یه درصدی از ایناست. هی جابجا میشن.
از فردای بهبود افسردگیت تو قراره هزاران روز خوشحال باشی ولی بذار منی که هم پیش روانشناس رفتم هم روان پزشک و هم مشاور بهت بگم، همراه این خوشحالی یه درده و اینو بپذیر.
بپذیر که از بچگی بهمون دروغ گفتن که دنیا آباد و زیباست
نه آباده نه زیبا ...
باور کن این پذیرش باعث میشه نصف مشکل حل بشه
جدا از اینا ثنا ، سخت نگیر. بذار این افکارت بگذرن
هی با خودت نگو نه این فکر نباید تو مغز من باشه ، معذرت میخوام ولی مغز بیشعور ترین و لجباز ترین اندامه که فقط منتظره تو بهش دستور بدیو خلافش عمل کنه
بذار بگذرن ...
و برخلاف بقیه و البته با احترام به نظرشون حرف زدنو بهت پیشنهاد نمیکنم ... مگر در یه صورت که بهت میگم اول بذار بگم چرا با دوستات حرف نزنی
چون دوستات حتی صمیمی ترینشون ، یه قضاوت اولیه از تو دارن و بر اساس اون باهات برخورد میکن «ثنا، همون ادم بیخیاله ی جمع»
خوب تو تا بیای بهشون اثبات کنی بابا به خدا من حالم بده، که عمرت تموم شده. جدا از اون هر دوستی ممکنه یه روز دشمنت بشه و از ضعفات استفاده کنه (من خیلی بدبینم اگر اینطوری نیستی که خیلی هم عالی)
اما گفتم در یه صورت حرف بزن «ناشناس»
تو الان برای من فقط ثنایی. نمیشناسمت ، نه از روی تیپت قضاوتت کردم نه تفکراتتو شنیدم هیچی هیچی
پس فردا تو جامعه هم تورو ببینم بازم نمیشناسمت :))
و چه خوب نه؟
تو میتونی بدون ترس از قضاوت شدن یا سانسور کردن خودت با من و تمام آلایی ها حرف بزنی و این عالیه
شاید اگر منم اون زمان با انجمن آلا آشنا بودم کارم به قرص و روانپزشک که به درد نمیخورن حداقل برای من ، نمی رسید.
ثنا دختر، میفهممت ولی در نهایت توی این راه تنهایی
ما میتونیم گوش شنوا باشیم برات اما در نهایت این خودتی که تصمیم میگیری چه مدتی افسرده بمونی
از صمیم قلبم برات دعا میکنم ...
(و در آخر دوستان امیدوارم منو قضاوت نکرده باشید ، خیلییی برام سخت بود نوشتنش اما برای یه دوست مثل ثنا می ارزید )
ببخشید زیاد شد -
miss. Mir1381 در فقط کمک... گفته است:
Sana Asadi 1
سلام ثنا
نمیدونم چطور بگم که چه قدر میفهممت. اما فقط میفهممت ، درکت نمیکنم . چرا که معتقدم درک کردن دیگران غیر ممکنه! درک کردن یعنی من ثنا باشم و تمام اتفاقاتی که گذرونده رو تجربه کرده باشم که طبیعتا اینطور نیست ...
ولی میفهممت به خصوص اون قسمت که نمیخواستی این تاپیکو بزنی ، یا اونجایی که نمیخوای خانوادت بفهمن ، یا اونجایی که تو آدم بی خیاله ی داستانی ، یا زمانی که بگی افسرده ای دیگران چه قدر واکنش غیرقابل تحملی میتونن داشته باشن...
من نمیدونم از چه زمانی این عقیده راه افتاد که افسردگی و درموندگی فقط مال بزرگسالاست :///
قطعا همه ی کسایی که اینجان حداقل یه بار احساس کردن دیگه نمیتونن اما چرایی برای این نتونستن پیدا نکردن. این خود افسردگیه ...
من از خودم بخوام برات بگم ، سال دهم بود که به خاطر یه سری دلایلی افسردگی شدید گرفتم. اوایل فقط وانمود میکردم که خوب میشم و بابا چیزی نیست ولی از یه جایی به بعد دیگه نشد...
اون نقابی که هر روز به صورتم میزدم و میگفتم هی دوستان من عالیم افتاد و وقتی همه دیدن منِ خسته و درمونده زیر اون نقابه ... فکر میکنی چیکار کردن؟ :)))
دردناکه بگم ولی گفتن بچه ۱۶ ساله و افسردگی، هه . جمع کن خودتو مگه زندگیو داری میگردونی :))) و اونجا اولین صدای شکستن عمیق روحمو حس کردم (دوستان برای من خیلی سخته نوشتن اینا ، لطفا حداقل شما مثل بقیه قضاوتم نکنید و فکر نکنید دارم چرند میگم!)
خب من از قضاوت دیگران ترسیدم ، یه نقاب ساختم محکم تر از نقاب اولی دیگه هیچ وقتم درش نیوردم، حتی شبا. شبایی که میتونستم کمی خودمو خالی کنم رو هم از دست داده بودم.
اره قبول دارم مامان و بابام نگران شدن ولی اولین کاری که کردن انکار افسرگی من بود، گفتن یه ناراحتیه سادست دیگه احتمالا هم به خاطر تغییر مقطع ...
خلاصه بگم، گذشت تا من سِر شدم. درسمو میخوندم ، خندمو میکردم ،گریه؟ هه مگه بچه ۱۶ ساله گریه میکنه ...
اون زمان خیلی به من سخت گذشت ولی ازش چیزای زیادی یاد گرفتم. رک بگم زندگی همینه در حقیقت من و تو الان با واقعیت زندگی روبه رو شدیم. اره زندگی قرار نیست تغییر کنه ولی تو قراره تغییر کنی (الان شعار میبینیش و من این حال تو رو میفهمم)
زندگی مخلوطی از درد و زجر و لذت و خوشحالیه
هیچ زمانی نیست تو لذت مطلقو داشته باشی
هیچ زمانیم نیست زجر مطلقو داشته باشی
زندگی یه درصدی از ایناست. هی جابجا میشن.
از فردای بهبود افسردگیت تو قراره هزاران روز خوشحال باشی ولی بذار منی که هم پیش روانشناس رفتم هم روان پزشک و هم مشاور بهت بگم، همراه این خوشحالی یه درده و اینو بپذیر.
بپذیر که از بچگی بهمون دروغ گفتن که دنیا آباد و زیباست
نه آباده نه زیبا ...
باور کن این پذیرش باعث میشه نصف مشکل حل بشه
جدا از اینا ثنا ، سخت نگیر. بذار این افکارت بگذرن
هی با خودت نگو نه این فکر نباید تو مغز من باشه ، معذرت میخوام ولی مغز بیشعور ترین و لجباز ترین اندامه که فقط منتظره تو بهش دستور بدیو خلافش عمل کنه
بذار بگذرن ...
و برخلاف بقیه و البته با احترام به نظرشون حرف زدنو بهت پیشنهاد نمیکنم ... مگر در یه صورت که بهت میگم اول بذار بگم چرا با دوستات حرف نزنی
چون دوستات حتی صمیمی ترینشون ، یه قضاوت اولیه از تو دارن و بر اساس اون باهات برخورد میکن «ثنا، همون ادم بیخیاله ی جمع»
خوب تو تا بیای بهشون اثبات کنی بابا به خدا من حالم بده، که عمرت تموم شده. جدا از اون هر دوستی ممکنه یه روز دشمنت بشه و از ضعفات استفاده کنه (من خیلی بدبینم اگر اینطوری نیستی که خیلی هم عالی)
اما گفتم در یه صورت حرف بزن «ناشناس»
تو الان برای من فقط ثنایی. نمیشناسمت ، نه از روی تیپت قضاوتت کردم نه تفکراتتو شنیدم هیچی هیچی
پس فردا تو جامعه هم تورو ببینم بازم نمیشناسمت :))
و چه خوب نه؟
تو میتونی بدون ترس از قضاوت شدن یا سانسور کردن خودت با من و تمام آلایی ها حرف بزنی و این عالیه
شاید اگر منم اون زمان با انجمن آلا آشنا بودم کارم به قرص و روانپزشک که به درد نمیخورن حداقل برای من ، نمی رسید.
ثنا دختر، میفهممت ولی در نهایت توی این راه تنهایی
ما میتونیم گوش شنوا باشیم برات اما در نهایت این خودتی که تصمیم میگیری چه مدتی افسرده بمونی
از صمیم قلبم برات دعا میکنم ...
(و در آخر دوستان امیدوارم منو قضاوت نکرده باشید ، خیلییی برام سخت بود نوشتنش اما برای یه دوست مثل ثنا می ارزید )
ببخشید زیاد شدفکر میکنم خیلی هامون این حس هارو تجربه کرده باشیم ، حالا کم یا زیاد . قشنگی اش اینه که هممون حرفی برای گفتن داشتیم ، همه مون حس کردیم باید چیزی بگیم چون وقتی خودمون این طوری بودیم کسی نبوده که همین حرفای ساده رو بهمون بزنه . حتی نبوده که بگه خیلی ساده من قضاوتت نمیکنم ، همینم نشنیدیم ...
درد های آدما تو زندگی فرق داره ، آستانه تحمل ها فرق داره . یکی هست که ۲ تا بچه اش رو از دست داده و بعد از یه دوره سختی حالش خوبه و داره با قدرت ادامه میده . یکی ام هست شاید اتفاق به ظاهر کوچیک تری افتاده باشه براش ، ولی همون ضربه فنی اش کرده و دیگه تنها نمیتونه از اون درد خارج بشه شاید ...
من هم موافق این موضوع هستم که با دوست حرف زدن کار درستی نیست ، جدای بحث اعتماد و اینا ، دوست هم یکی مثل خودمونه ، حتی اگر عاقل باشه فهمیده باشه کتاب خونده باشه بازم یه دختر یا یه پسر ۱۷ ، ۱۸ ساله اس .یه سری چیزا رو شاید لازم باشه واقعا به اهلش سپرد .
و در آخر ، شدیدا موافق ام با این صحبت که تا خودت نخوای نمیتونی از شر این حس های بد خلاص بشی ، تا زمانی که با غصه و خستگی بشینی و کاری برای بهتر شدن نکنی حتی اگه بهترین روانشناس و پزشک های دنیا رو هم بیارن بازم تاثیر نداره . یکم تلاش کن یکم سعی کن حال خودتو شده یکم بهتر کن ، قدم اول رو خودت بردار و بعد برو سراغ راه ها و روند های درمانی برای بهبود حالت . -
Sana Asadi 1replied to miss. Mir1381 on ۲۰ مرداد ۱۴۰۰، ۱۵:۰۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
مرسی از حرفای قشنگت
خوشحالم که حالت بهتره دوست عزیزم
دقیقا همینطوره. منم اینجا گفتم چون به قول خودت کسی منو نمیشناسه. پس قضاوتم نمیکنه...
کلی از حرفات انرژی گرفتم
آرزو میکنم که همیشه ی همیشه بخندی و شاد باشی -
siamak slamtalabreplied to Sana Asadi 1 on ۲۰ مرداد ۱۴۰۰، ۱۵:۱۶ آخرین ویرایش توسط siamak slamtalab انجام شده
Sana Asadi 1 سلام دوست آلایی ام
منم یه مدت کوتاهی داشتم اما درمان افسردگی واقعا به نظرم اصلا دوا و درمان نیست راه های معنوی هست در این مسیر نماز واقعا عالی هست. همین که میفهمی تنها نیستی و یکی هست که در پشتت هست این واقعا عالیه که باعث میشه یه مدت ذهن آروم بگیره و بعد از یه مدتی به خودت میایی و میبینی واقعا دیگه همه چی حل شده و همون دختر اولی هستی.
امیدوارم که هر چه سریع تر مشکلت برطرف بشه.
-
Sarah Ghanaatiyanreplied to Sana Asadi 1 on ۲۰ مرداد ۱۴۰۰، ۱۵:۴۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
Sana Asadi 1 سلام ثنا راسیاتش هممون افسردگی داریم و الان ک تکستای بچه هارو خوندم دیدم فقط من یا تو نیستیم
و جالب اینجاست اگر هرکدوممون بگیم افسردگی داریم هیچکس باور نمیکنه، حداقل برا من اینجوره و فک میکنن دارم ایسگاشون میکنم ولی خب!
و اینکه یه سریا گفتن ک به خانواده بگو قطعا اگر میشد زودتر میگفتی و واقعا شرایطتو درک میکنم، بگیم هم فک میکنن میخوایم جلب توجه کنیم و هرچیز دیگه...
یه عده هم به نماز و دعا اشاره کردن ک برای من یکی این چیزا تاثیری نداره و فعلا هیچ ایمان قلبی ای ندارم به این روش ها و فکر میکنم دئیسم هسم(خداباوری دینناباورانه) و خب نمیدونم تو چجوری هسی ثنا
و اینکه من فقط زدم به بیخیالی وگرنه با یه اهنگ مثل flying یا فیلمایی مث pianist داغون میشم( ولی خب شاهکارن عهه) و دارم سعی می کنم بخندم، شاد باشم حتی به غلط! و برای رسیدن به هدفم تلاش کنم
بنظرم فیلمای کمدی زیاد ببین، فیلمای معرکه ای هس ک اگر بخوای معرفی میکنم
پادکست گوش کن، میتونی از اپلیکیشن Castbox استفاده کنی و پادکستی ک میتونم پیشنهاد کنم جافکری هست از اپیزود اول گوش کن
و یکی از بچا گفت ک از اخبار دوری کن بشدت باهاش موافقم و منی ک از همه چی خبر داشتم(از اقتصاد تا سیاست داخلیو خارجی) و تحلیل میکردم و این داستانا الان حتی نمیدونم دلار چن شده! و حداقل تا بعد کنکورم نمیرم سمتشون
بهرحال اگر خواستی با کسی صحبت کنی من هستم
مواظب خودت باش و بدون که ت این دنیا یکی هس ک حالت براش مهمه -
Ali Maltireplied to Sarah Ghanaatiyan on ۲۰ مرداد ۱۴۰۰، ۱۵:۵۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
Sarah Ghanaatiyan بچه ها سلام
من یه سوالی داشتم
من چند ماهی هست که یه سری وسواس های الکی دارم مثل کم یا زیاد بودن نور موبایل و صدای تلویزیون و از این جور چیزهای چرت و پرت
هر چندوقت یکبار فوبیای خواب دارم و به زور میتونم بخوابم
یا مثلا بعضی از اوقات احساس می کنم نمیتونم
بعضی از کارها رو انجام بدم و حس می کنم که خودم نیستم و این حس خیلی بدیه
آیا منم با این علائم افسرده ام؟؟؟ -
Sarah Ghanaatiyanreplied to Romi_fr on ۲۰ مرداد ۱۴۰۰، ۱۶:۰۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
Romi_fr در فقط کمک... گفته است:
فکر میکنم خیلی هامون این حس هارو تجربه کرده باشیم ، حالا کم یا زیاد . قشنگی اش اینه که هممون حرفی برای گفتن داشتیم ، همه مون حس کردیم باید چیزی بگیم چون وقتی خودمون این طوری بودیم کسی نبوده که همین حرفای ساده رو بهمون بزنه . حتی نبوده که بگه خیلی ساده من قضاوتت نمیکنم ، همینم نشنیدیم ...
چقد این حرفتو با تک تک وجودم حس کردم
چندماه پیش ته یه بازه 2 3 ماهه ته ی برزخی بودم ک نذاشتم هیچ کدوم از دوستام بفهمن با اینکه حتی تولد یکی از بچا هم بود و همو دیدیم
اما ت اون تایم یه نفر بود ک واقعا سنگ صبورم بود و تونستم حرفامو بهش بزنم منی ک هیچوقت برای کسی دردو دل نمیکنم و نمیخوام بقیه رو هم ناراحت کنم (با اینکه بازم همه چیزو نگفتم و خیلیم نمیخواستم چ* ناله کنم اما بازم حرف زدن باهاش خوب بود)
27/78