افسردگی و کنکور
-
@danial-hosseiny
اگه بخوامم نمیتونم"چون دسترسی کافی برای این کار رو ندارم" !
Sana Asadi 1
سوالم اینه که آیا اگه بسترش فراهم بشه، واقعا میخواین و میتونین که با من صحبت کنین یا خیر؟ -
Sana Asadi 1
سوالم اینه که آیا اگه بسترش فراهم بشه، واقعا میخواین و میتونین که با من صحبت کنین یا خیر؟@danial-hosseiny
اگر که شما میتونین به من کمک کنین ، بله.
چرا که نه! -
@danial-hosseiny
اگر که شما میتونین به من کمک کنین ، بله.
چرا که نه!Sana Asadi 1
به جز آلا پیامرسان دیگه ای هم دارین؟ -
Sana Asadi 1
به جز آلا پیامرسان دیگه ای هم دارین؟@danial-hosseiny
واتساپ، اسکایپ
-
Sana Asadi 1
سلام. راستشو بخوای افسردگی توی جامعهٔ امروزی ما یه بیماری تقریبا همه گیره. اغلب ایرانیا دارن کم و بیش باهاش دست و پنجه نرم می کنن و فقط حدش کم و زیاد داره.
شاید این حرفی که من میزنم زیاد به مزاج همه خوش نیاد. اما توی ایران واقعا از بین هر ۱٠٠٠ تا مشاور و روانشناس،یکی اون وسط خوب درمیاد.یکی که اول خوب گوش میده، میفهمه و دقیقا تشخیص میده که باید به تو چی بگه. از کجا شروع کنه و به کجا ختم کنه. بقیه همه صرفا با تجویز قرص و دارو و پیچیدن نسخه های عجیب و غریب سعی میکنن بیمارا رو درمان کنن که این بیشتر شبیه پاک کردن صورت مسئله س تا حل کردنش!
من به عنوان یه دوست، میتونم بهت پیشنهاد کنم با یه فرد صمیمی که بهش اعتماد داری، راجب مسائلت حرف بزنی.از دردا و مشکلاتت و فکرای توی سرت بگی و خالی بشی.اونقدرررررررر بگی تا دیگه چیزی برای گفتن نداشته باشی... و باور کن که همیشه گفتن غم، نصف سنگینی روی دوشت رو کم میکنه... بعد از گفتن و تخلیه شدن و دیدن حس همدردی،نوبت به این میرسه که اصلاح کنیم.اگه قراره با چیزی کنار بیایم،کنار بیایم. اگه قراره چیزی رو حل کنیم،حل کنیم و تمامی موارد دیگه. درحال حاضر اینجوری که به نظر میاد تو با یه حجم عمیقی از افکاری که توی ذهنت جا گرفتن و خیلی وقته از گفتنشون میترسی، داری دست و پنجه نرم میکنی که اگه اینجوری باشه اصلا خوب نیست...
میتونم راهای دیگه ای رو هم بهت پیشنهاد کنم! مثه گوش دادن به موسیقی یا سرگرم کردن خودمون با فیلم و کتاب یا رفتن به کلاسایی که بهشون علاقه داریم و چسبیدن به هنرایی که برامون جذابن و و و و. ولی خب میدونم که اینا صرفا شبیه استامینوفن برای بدن درد عمل میکنن! و به محض اینکه استامینوفن تموم میشه،دوباره همه چیز شروع میشه...
یا اگه نظرت با من مخالفه و حس میکنی روانشناس خیلی بیشتر میتونه کمکت کنه، تو به عنوان یه دختر نوجوون، میتونی بشینی خیلی شیک و مجلسی به نزدیکترین فردت توی خانواده راجب مسئله ای که وجود داره بگی تا از اون کمک بخوای برای جلب رضایت بقیه. اگه خودت میترسی با خانواده مطرح کنی و فکر میکنی که اونا درمیان میگن چرت و پرت میگی و الکیه، اون شخص راحت تر میتونه راضیشون کنه. حتی اگه باز هم نشد، میتونی بهشون بگی اگه خیلی معتقدن تو داری چرت میگی، دستتو بگیرن یه جلسه ببرنت پیش روانشناس و بعد جلسه روانشناس خودش براشون توضیح بده که وضعیت تو چجوریه.
تو امسال سال به شدت حیاتی ای رو داری و اگه روح آماده نباشه برای انجام کاری،عملا جسم هیچوقت تن به هیچ کاری نمیده...
امیدوارم که بالاخره یه راه نجاتی پیدا کنی.
حتی اگه خواستی، میتونی با خودم راجب مسائل و درگیریا صحبت کنی و تا آخرین حد توانم بهت کمک میکنم که از این اوضاع دربیای...
خیلی حرف زدم. ببخشید که طولانی شد. اما به نظرم لازم بودیکی از بچه ( @danial-hosseiny )یه سری موضوعاتو گفت که کامل باهاش موافقم
چیزایی که میخوام بگم صرفا مثل مسکن عمل میکنن و موضعی هستن
یکی اینکه اخبار به هیچ وجه من الوجوه گوش نکن. خیلی ادم رو داغون میکنه. تو از عالم و ادم بی خبر باشی خیلی بهتره تا بدونی تو مملکت چه خبره
از ادمای منفی گو و هرزه باف که همش میشینن شر و ور میکنن و ناله میکنن ، رابطتو باهاشون قطع کن.
یکم بیشتر با رفیقات حرف بزن. اگر میتونین اسکایپ بریزین با هم ویدیو کال بگیرین. شخصا این موضوع حال منو خیلی خوب میکنه
اهنگ دپ و رپ گوش نکن. شاید دردناک باشه ولی من میگم گوش نکن چون فقط وضع رو بدتر میکنه.
ورزش اگر میتونی حتما انجام بده. ترجیحا ورزش های هوازی در حد 20-30 دقیقه هر روز یا یه روز در میون
برقص. شاید مسخره و cringe به نظر میرسه ولی من رقصیدنو دوس دارم. گاهی مواقع که بیکار میشم هدفون میزارم اهنگ رو پلی میکنم تو اتاق تو تنهایی خودم میرقصم
اهنگ هم اهنگایی گوش کن vibe خوبی بت میدن. شخصا اهنگ های پاپ کلاسیک انگلیسی و همچنین موسیقی های میم خیلی حال خوبی میدن به من
اینا مسکن هایی هستن که فعلا من رو سرپا نگه داشتن
-
سلام به همه ی رفقای آلایی
راستش خیلی دودل بودم که این تاپیکو بزنم یا نه...
اونقدری که سه چهار بار دستم به نوشتنش رفت و باز دوباره پاکش کردم...
و چقدر دلم میخواست حداقل بشه به صورت ناشناس این تاپیکو بزنم که امکانش نیست...
ایندفعه دیگه دلو زدم به دریا که بگم چقدر به کمک احتیاج دارم...من با توجه به علائم و حال و هوایی که داشتم یه حدسایی درباره خودم زده بودم، بنابراین از یکی از دوستام که دانشجوی روانشناسیه، خواستم از استاداش بخواد که از من تست افسردگی بگیره. اونم یه سری نمونه تست واسه رفیق من فرستاد و من انجامش دادم... و همونجوری که حدس میزدم، دونفر از استاداش افسردگی رو تایید کردن... و گفتن که اگه جلوشو نگیرم ممکنه خطرناک باشه...
گفتن باید برم پیششون، یا پیش یه روانشناس که باهاش حرف بزنم.
اما من به هیچ وجه دلم نمیخواد خانواده ام بفهمن و الکی نگران بشن...پارسال و پیارسال ، دوسال به شدت سخت و طاقت فرسا و پر از تنش داشتم... یعنی اتفاقایی که افتاده بود یه چيز خیلی فراتر از ظرفیت من بود.... ولی واسه روحیه خانواده ام هم که شده بود، مجبور بودم وانمود کنم که همه چیز درست میشه و از این دست امیدهای الکی... و به قدری خوب انجامش داده بودم که هنوز که هنوزه کل فامیل(حتی نزدیک تریناش) میگن ثنا ؟اون که خیلی بیخیاله... خوش به حالش!
هیچ کس الان به ذهنش خطور نمیکنه که من افسرده باشم! طوری که اگه برم بهشون بگم بهم میخندن و فکر میکنن من دستشون انداختم!
واقعا نمیدونم باید چکار کنم. امسال سال کنکورمه، و باید درس بخونم. متأسفانه اصلا نمیتونم تمرکز کنم و همچنین به این نتیجه رسیدم که هیچ امیدی به آینده نیست و قراره همین مزخرفی که هست بمونه.
اما خب مثل هر خانواده ای، خانواده ی منم از کنکورم توقع دارن و دلشون میخواد که یه رتبه ی فضایی بیارم!و حالا از شما دوستان کمک میخوام که بهم بگین چکار کنم؟....
Sana Asadi 1 ثنا جان من حال تو رو درک میکنم چون منم در طول زندگیم اتفاق هایی برام افتاده که واقعا خیلی تو زندگیم تاثیر گدار بوده البته نه اتفاق های الکی اتفاق های مهم که حتی تصورش برای همسن سالام سخته وتنها راهیی که میتونم بگم برام مونده اینه که درسمو بخونم و یه دانشگاه خوب قبول شم بنطرم تو هم تنها راهی که داری همینه کاملا مصمم وبی هیچ تردیدی درستو بخون تا یه دانشگاه خوب قبول شی که اگه امسال تلاش نکنی پشیمون میشی اصلا هم تحت تاثیر مافیای کنکور که مشاورای دیویدی فروشن قرار نگیر چرا که اینا منو بیچاره کردن یه سال عقب افتادم امسال کنکور قبول نشدم از همین بدنامه الا استفاده کن اگه رشتت تجربیه راه ابریشم بخر خلاصه هر چیزی تو رو به هدفت میرسونه تهیه کن و حرف اخر این که به خدا توکل کن که اگر در زندگی برات اتفاقی افتاده بدون حکمتی داره
-
@danial-hosseiny
واتساپ، اسکایپ
Sana Asadi 1
اگه همچنان میخواین صحبت کنین، میتونین شخصیتون رو چک کنین.
به هیچ وجه اجباری نیست -
یکی از بچه ( @danial-hosseiny )یه سری موضوعاتو گفت که کامل باهاش موافقم
چیزایی که میخوام بگم صرفا مثل مسکن عمل میکنن و موضعی هستن
یکی اینکه اخبار به هیچ وجه من الوجوه گوش نکن. خیلی ادم رو داغون میکنه. تو از عالم و ادم بی خبر باشی خیلی بهتره تا بدونی تو مملکت چه خبره
از ادمای منفی گو و هرزه باف که همش میشینن شر و ور میکنن و ناله میکنن ، رابطتو باهاشون قطع کن.
یکم بیشتر با رفیقات حرف بزن. اگر میتونین اسکایپ بریزین با هم ویدیو کال بگیرین. شخصا این موضوع حال منو خیلی خوب میکنه
اهنگ دپ و رپ گوش نکن. شاید دردناک باشه ولی من میگم گوش نکن چون فقط وضع رو بدتر میکنه.
ورزش اگر میتونی حتما انجام بده. ترجیحا ورزش های هوازی در حد 20-30 دقیقه هر روز یا یه روز در میون
برقص. شاید مسخره و cringe به نظر میرسه ولی من رقصیدنو دوس دارم. گاهی مواقع که بیکار میشم هدفون میزارم اهنگ رو پلی میکنم تو اتاق تو تنهایی خودم میرقصم
اهنگ هم اهنگایی گوش کن vibe خوبی بت میدن. شخصا اهنگ های پاپ کلاسیک انگلیسی و همچنین موسیقی های میم خیلی حال خوبی میدن به من
اینا مسکن هایی هستن که فعلا من رو سرپا نگه داشتن
amirmohammad shakeri
من اصلا یاس گوش ندم روزم شب نمیشه
️
-
amirmohammad shakeri
من اصلا یاس گوش ندم روزم شب نمیشه
️
Sana Asadi 1 در فقط کمک... گفته است:
amirmohammad shakeri
من اصلا یاس گوش ندم روزم شب نمیشه
️
من نظرمو گفتم هیچی رو هم نمیتونم تحمیل کنم بت
رپ برای اعتراض کردن به وجود اومده و غالب موسیقی های رپ فارسی اعتراضیه و بعید میدونم همچین محتواهایی خیلی انگیزه ساز باشه مخصوصا برای یه دختر 18 ساله کنکوری تو ایران تو سال 1400
من 3 ساله رپو بوسیدم گذاشتم کنار و روی من تاثیرات خوبی داشته
the choice's yours now dude
-
سلام به همه ی رفقای آلایی
راستش خیلی دودل بودم که این تاپیکو بزنم یا نه...
اونقدری که سه چهار بار دستم به نوشتنش رفت و باز دوباره پاکش کردم...
و چقدر دلم میخواست حداقل بشه به صورت ناشناس این تاپیکو بزنم که امکانش نیست...
ایندفعه دیگه دلو زدم به دریا که بگم چقدر به کمک احتیاج دارم...من با توجه به علائم و حال و هوایی که داشتم یه حدسایی درباره خودم زده بودم، بنابراین از یکی از دوستام که دانشجوی روانشناسیه، خواستم از استاداش بخواد که از من تست افسردگی بگیره. اونم یه سری نمونه تست واسه رفیق من فرستاد و من انجامش دادم... و همونجوری که حدس میزدم، دونفر از استاداش افسردگی رو تایید کردن... و گفتن که اگه جلوشو نگیرم ممکنه خطرناک باشه...
گفتن باید برم پیششون، یا پیش یه روانشناس که باهاش حرف بزنم.
اما من به هیچ وجه دلم نمیخواد خانواده ام بفهمن و الکی نگران بشن...پارسال و پیارسال ، دوسال به شدت سخت و طاقت فرسا و پر از تنش داشتم... یعنی اتفاقایی که افتاده بود یه چيز خیلی فراتر از ظرفیت من بود.... ولی واسه روحیه خانواده ام هم که شده بود، مجبور بودم وانمود کنم که همه چیز درست میشه و از این دست امیدهای الکی... و به قدری خوب انجامش داده بودم که هنوز که هنوزه کل فامیل(حتی نزدیک تریناش) میگن ثنا ؟اون که خیلی بیخیاله... خوش به حالش!
هیچ کس الان به ذهنش خطور نمیکنه که من افسرده باشم! طوری که اگه برم بهشون بگم بهم میخندن و فکر میکنن من دستشون انداختم!
واقعا نمیدونم باید چکار کنم. امسال سال کنکورمه، و باید درس بخونم. متأسفانه اصلا نمیتونم تمرکز کنم و همچنین به این نتیجه رسیدم که هیچ امیدی به آینده نیست و قراره همین مزخرفی که هست بمونه.
اما خب مثل هر خانواده ای، خانواده ی منم از کنکورم توقع دارن و دلشون میخواد که یه رتبه ی فضایی بیارم!و حالا از شما دوستان کمک میخوام که بهم بگین چکار کنم؟....
Sana Asadi 1 میتونم یه پیشنهادی بدم که خیلی قشنگه
اگه نماز میخونی که احسنت به تو 🥰
ولی اگه نمیخونی سعی کن از این به بعد بخونی اوقت خودت متوجه میشی که چقدر تغییرات قشنگ میاقته تو زندگیت .هر شب سوره یاسین بخون .
من پیشنهادم اینه که خودتو به خدا نزدیک کنی .
اینجوری قشنگه -
سلام به همه ی رفقای آلایی
راستش خیلی دودل بودم که این تاپیکو بزنم یا نه...
اونقدری که سه چهار بار دستم به نوشتنش رفت و باز دوباره پاکش کردم...
و چقدر دلم میخواست حداقل بشه به صورت ناشناس این تاپیکو بزنم که امکانش نیست...
ایندفعه دیگه دلو زدم به دریا که بگم چقدر به کمک احتیاج دارم...من با توجه به علائم و حال و هوایی که داشتم یه حدسایی درباره خودم زده بودم، بنابراین از یکی از دوستام که دانشجوی روانشناسیه، خواستم از استاداش بخواد که از من تست افسردگی بگیره. اونم یه سری نمونه تست واسه رفیق من فرستاد و من انجامش دادم... و همونجوری که حدس میزدم، دونفر از استاداش افسردگی رو تایید کردن... و گفتن که اگه جلوشو نگیرم ممکنه خطرناک باشه...
گفتن باید برم پیششون، یا پیش یه روانشناس که باهاش حرف بزنم.
اما من به هیچ وجه دلم نمیخواد خانواده ام بفهمن و الکی نگران بشن...پارسال و پیارسال ، دوسال به شدت سخت و طاقت فرسا و پر از تنش داشتم... یعنی اتفاقایی که افتاده بود یه چيز خیلی فراتر از ظرفیت من بود.... ولی واسه روحیه خانواده ام هم که شده بود، مجبور بودم وانمود کنم که همه چیز درست میشه و از این دست امیدهای الکی... و به قدری خوب انجامش داده بودم که هنوز که هنوزه کل فامیل(حتی نزدیک تریناش) میگن ثنا ؟اون که خیلی بیخیاله... خوش به حالش!
هیچ کس الان به ذهنش خطور نمیکنه که من افسرده باشم! طوری که اگه برم بهشون بگم بهم میخندن و فکر میکنن من دستشون انداختم!
واقعا نمیدونم باید چکار کنم. امسال سال کنکورمه، و باید درس بخونم. متأسفانه اصلا نمیتونم تمرکز کنم و همچنین به این نتیجه رسیدم که هیچ امیدی به آینده نیست و قراره همین مزخرفی که هست بمونه.
اما خب مثل هر خانواده ای، خانواده ی منم از کنکورم توقع دارن و دلشون میخواد که یه رتبه ی فضایی بیارم!و حالا از شما دوستان کمک میخوام که بهم بگین چکار کنم؟....
Sana Asadi 1
سلام ثنا جان (امیدوارم ناراحت نشی که به اسم صدات کردم)
خیلی از آدما توی شرایطی قرار میگیرن که نمیتونن از نظر روحی ازش موفق عبور بکنن . حتی اگه ته اون اتفاق پیروز تو باشی ، یه پیروز مجروحی (:
مثل این که توی یه جنگ تن به تن با یکی به شدت مبارزه میکنی ، هر روز هر روز . هی هم آسیب میبینی ولی به کسی نمیگی . هی همه میگن عجب جنگجوی خفنی هر روز رقیباشو شکست میده و آخ نمیگه ... نمیبین درد هاتو نمیبینن آسیب هاتو ، نمیبینن که برای شکست دادنش چه جراحت هایی برداشتی....
اما همیشه یه نفر هست که میتونه تو این موارد کمک بکنه .
اگر دوست داری با یه مشاور حرف بزنی ، میتونی از پزشک ها و روانشناس های آنلاین بهره ببری ، وقت های آنلاین بزار و زمان هایی که کسی کنارت نیست رزرو کن و صحبت بکن . فقط ازت خواهش میکنم که قشنگ همه دکتر هارو ببینی ، نظرات رو بخونی و کسی رو انتخاب کنی که حس میکنی میتونه هم مشاور خوبی باشه هم دوست خوب ، چون تویی که قراره با یه مشاور حرف بزنی باید به دلت بشینه تا راحت تر باشی باهاش ، حرفم عجیبه ولی واقعیت داره(:
کم کم هم خانواده اتو آماده کن با این موضوع که باید بیشتر به حال و روحیاتت اهمیت بدن ، با یه گفتگو ساده . نشون دادن یه رفتاری که متوجه بشن یا هر چیز دیگه ای . فقط آروم آروم و طی روز های متوالی بگو که براشون جا بیوفته ، شاید اگر یهو بگی براشون عجیب باشه و قبول نکنن
تو حرفات ندیدم از ضعف حرفی بزنی ولی به عنوان یه دوست وظیفه خودم میدونم که اینو بهت بگم . فکر نکن چون به خاطر یه موضوعی ، چه سخت چه آسون دچار ناراحتی شدی (از کلمه افسردگی خوشم نمیاد ، ازش استفاده نکنیم بهتره حس میکنم) این ینی تو ضعیفی، نه . اصلا و ابدا این طور نیست . تو انقد قوی بودی که بتونی با مشکلی کنار بیای ، بتونی بدون این که بقیه بفهمن با ناراحتی ها و دردات دست و پنجه نرم کنی ، و این هم بدون آستانه تحمل آدما ها باهم خیلی خیلی متفاوته ، قرار نیست همه کوه هم جابه جا بشه هیچی شون نشه ... خودتو بپذیر و برای کمک به خودت بهترین راه رو انتخاب بکن
در آخر میگم ، اگر رابطه اتو با خدا بیشتر کنی ، اگه به خودش به قدرتش باور پیدا کنی ،خیلی چیزا تغییر میکنه .بهت قول میدم (: -
در ضمن یه چیز دیگه ام بگم ، حتی اگر هیچ کدوم از حرفام کمکی نکرد بهت ، ازت خوااااهش میکنم که برای رفع مشکلت صورت مسئله رو پاک نکنی ، از ناراحتی هات فرار نکن از مشکلی که داری باهاش دست و پنجه نرم میکنی فرار نکن ، براش راه حل پیدا کن ، تا وقتی که خودتو بزنی به بیخیالی و فراموشی ، بالاخره این زخم یه روز سر باز میکنه و شاید خیلی سخت تر از الان بشه آرومش کرد . هوشمندانه تصمیمی بگیر و حتما راه حل مناسب رو با دو دو تا چهار های خودت و پیشنهاد های دوستان پیدا کن و انجامش بده .
هر وقت که حالت بهتر شد ممنون میشن که توی تاپیک جدید یا همین جا بهمون بگی و خوشحالمون کنی .
به امید دیدن حال خوبت -
سلام ، شما باید دنبال مشاوری باشین که هروقت خواستین بتونین باهاش صحبت کنین و اون هم شما رو کامل بشناسه و این توانایی هم داشته باشه که کمکتون کنه...
خدا بهترین مشاور هست نه فقط برای کنکور برای کل زندگی ، خدایی که هرچه داریم از او داریم.
راه ارتباط با خدا هم نماز و قرآن و دعاست. خدا همین الان هم مشکل شما رو میدونه میدونه حتی شما چه رتبه ای کسب می کنید . پس از خدا کمک بخواهید.
نمازی که میخونیم باعث میشه برای چند دقیقه از کل این دنیا فارغ بشیم و خدا آرامشی می دهد که هیج جا پیدا نمیشه.
خدا حتی سر جلسه کنکورم حواسش هست..توکل به خداست که باعث میشه سر جلسه هیچ استرسی نداشته باشین.
و چه کسی بهتر از خدا خیر مارو میخواد.
و یه توصیه دیگر هم خوندن دعای عهد هست ، خودتون بخونید و تاثیراتش رو ببیند. -
Sana Asadi 1 میتونم یه پیشنهادی بدم که خیلی قشنگه
اگه نماز میخونی که احسنت به تو 🥰
ولی اگه نمیخونی سعی کن از این به بعد بخونی اوقت خودت متوجه میشی که چقدر تغییرات قشنگ میاقته تو زندگیت .هر شب سوره یاسین بخون .
من پیشنهادم اینه که خودتو به خدا نزدیک کنی .
اینجوری قشنگه@dr-yegane-n-dehqan
ممنونم ازت -
سلام ، شما باید دنبال مشاوری باشین که هروقت خواستین بتونین باهاش صحبت کنین و اون هم شما رو کامل بشناسه و این توانایی هم داشته باشه که کمکتون کنه...
خدا بهترین مشاور هست نه فقط برای کنکور برای کل زندگی ، خدایی که هرچه داریم از او داریم.
راه ارتباط با خدا هم نماز و قرآن و دعاست. خدا همین الان هم مشکل شما رو میدونه میدونه حتی شما چه رتبه ای کسب می کنید . پس از خدا کمک بخواهید.
نمازی که میخونیم باعث میشه برای چند دقیقه از کل این دنیا فارغ بشیم و خدا آرامشی می دهد که هیج جا پیدا نمیشه.
خدا حتی سر جلسه کنکورم حواسش هست..توکل به خداست که باعث میشه سر جلسه هیچ استرسی نداشته باشین.
و چه کسی بهتر از خدا خیر مارو میخواد.
و یه توصیه دیگر هم خوندن دعای عهد هست ، خودتون بخونید و تاثیراتش رو ببیند.mohammadhosien mazaheri
خیلی ممنون از راهنماییت -
در ضمن یه چیز دیگه ام بگم ، حتی اگر هیچ کدوم از حرفام کمکی نکرد بهت ، ازت خوااااهش میکنم که برای رفع مشکلت صورت مسئله رو پاک نکنی ، از ناراحتی هات فرار نکن از مشکلی که داری باهاش دست و پنجه نرم میکنی فرار نکن ، براش راه حل پیدا کن ، تا وقتی که خودتو بزنی به بیخیالی و فراموشی ، بالاخره این زخم یه روز سر باز میکنه و شاید خیلی سخت تر از الان بشه آرومش کرد . هوشمندانه تصمیمی بگیر و حتما راه حل مناسب رو با دو دو تا چهار های خودت و پیشنهاد های دوستان پیدا کن و انجامش بده .
هر وقت که حالت بهتر شد ممنون میشن که توی تاپیک جدید یا همین جا بهمون بگی و خوشحالمون کنی .
به امید دیدن حال خوبتRomi_fr
خیلی خیلی مرسی ازت -
amirmohammad shakeri
من اصلا یاس گوش ندم روزم شب نمیشه
️
Sana Asadi 1
اهنگ گوش دادن خیلی میتونه ب مطالعت ضرر بزنه، مخصوصن هم رپ چون بعد از این که گوش دادی تموم شد رف هی شعرش تو ذهنته تمرکزتو بهم میزنه مثلن داری ادبیات میخونی هی تو ذهنت یا رب مبادا که صدا معتبر شود میاد -
ببین دوست عزیز منم مثل تو بودم من با یک نفر که خیلی بهم نزدیک بود حرف زدم به نظر من تو هم باید همین کار را بکنی یعنی به خانواده ات بگی شاید اولش نگران بشن ولی بلاخره راه حلی بهت پیشنهاد میدن اگر از انها قایم کنی و در درون خودت بریزی فقط خودت اسیب می بینی و درس خوندن برات مثل نوشیدن کاسه زهر میشه پس به نظر من برو با خانواده ات مشکلات را درمیان بگذار و اصلا هم نترس چون عواقب نگفتن خیلی بیشتر از گفتن حقیقت
-
سلام به همه ی رفقای آلایی
راستش خیلی دودل بودم که این تاپیکو بزنم یا نه...
اونقدری که سه چهار بار دستم به نوشتنش رفت و باز دوباره پاکش کردم...
و چقدر دلم میخواست حداقل بشه به صورت ناشناس این تاپیکو بزنم که امکانش نیست...
ایندفعه دیگه دلو زدم به دریا که بگم چقدر به کمک احتیاج دارم...من با توجه به علائم و حال و هوایی که داشتم یه حدسایی درباره خودم زده بودم، بنابراین از یکی از دوستام که دانشجوی روانشناسیه، خواستم از استاداش بخواد که از من تست افسردگی بگیره. اونم یه سری نمونه تست واسه رفیق من فرستاد و من انجامش دادم... و همونجوری که حدس میزدم، دونفر از استاداش افسردگی رو تایید کردن... و گفتن که اگه جلوشو نگیرم ممکنه خطرناک باشه...
گفتن باید برم پیششون، یا پیش یه روانشناس که باهاش حرف بزنم.
اما من به هیچ وجه دلم نمیخواد خانواده ام بفهمن و الکی نگران بشن...پارسال و پیارسال ، دوسال به شدت سخت و طاقت فرسا و پر از تنش داشتم... یعنی اتفاقایی که افتاده بود یه چيز خیلی فراتر از ظرفیت من بود.... ولی واسه روحیه خانواده ام هم که شده بود، مجبور بودم وانمود کنم که همه چیز درست میشه و از این دست امیدهای الکی... و به قدری خوب انجامش داده بودم که هنوز که هنوزه کل فامیل(حتی نزدیک تریناش) میگن ثنا ؟اون که خیلی بیخیاله... خوش به حالش!
هیچ کس الان به ذهنش خطور نمیکنه که من افسرده باشم! طوری که اگه برم بهشون بگم بهم میخندن و فکر میکنن من دستشون انداختم!
واقعا نمیدونم باید چکار کنم. امسال سال کنکورمه، و باید درس بخونم. متأسفانه اصلا نمیتونم تمرکز کنم و همچنین به این نتیجه رسیدم که هیچ امیدی به آینده نیست و قراره همین مزخرفی که هست بمونه.
اما خب مثل هر خانواده ای، خانواده ی منم از کنکورم توقع دارن و دلشون میخواد که یه رتبه ی فضایی بیارم!و حالا از شما دوستان کمک میخوام که بهم بگین چکار کنم؟....
Sana Asadi 1
سلام ثنا
نمیدونم چطور بگم که چه قدر میفهممت. اما فقط میفهممت ، درکت نمیکنم . چرا که معتقدم درک کردن دیگران غیر ممکنه! درک کردن یعنی من ثنا باشم و تمام اتفاقاتی که گذرونده رو تجربه کرده باشم که طبیعتا اینطور نیست ...
ولی میفهممت به خصوص اون قسمت که نمیخواستی این تاپیکو بزنی ، یا اونجایی که نمیخوای خانوادت بفهمن ، یا اونجایی که تو آدم بی خیاله ی داستانی ، یا زمانی که بگی افسرده ای دیگران چه قدر واکنش غیرقابل تحملی میتونن داشته باشن...
من نمیدونم از چه زمانی این عقیده راه افتاد که افسردگی و درموندگی فقط مال بزرگسالاست :///
قطعا همه ی کسایی که اینجان حداقل یه بار احساس کردن دیگه نمیتونن اما چرایی برای این نتونستن پیدا نکردن. این خود افسردگیه ...
من از خودم بخوام برات بگم ، سال دهم بود که به خاطر یه سری دلایلی افسردگی شدید گرفتم. اوایل فقط وانمود میکردم که خوب میشم و بابا چیزی نیست ولی از یه جایی به بعد دیگه نشد...
اون نقابی که هر روز به صورتم میزدم و میگفتم هی دوستان من عالیم افتاد و وقتی همه دیدن منِ خسته و درمونده زیر اون نقابه ... فکر میکنی چیکار کردن؟ :)))
دردناکه بگم ولی گفتن بچه ۱۶ ساله و افسردگی، هه . جمع کن خودتو مگه زندگیو داری میگردونی :))) و اونجا اولین صدای شکستن عمیق روحمو حس کردم (دوستان برای من خیلی سخته نوشتن اینا ، لطفا حداقل شما مثل بقیه قضاوتم نکنید و فکر نکنید دارم چرند میگم!)
خب من از قضاوت دیگران ترسیدم ، یه نقاب ساختم محکم تر از نقاب اولی دیگه هیچ وقتم درش نیوردم، حتی شبا. شبایی که میتونستم کمی خودمو خالی کنم رو هم از دست داده بودم.
اره قبول دارم مامان و بابام نگران شدن ولی اولین کاری که کردن انکار افسرگی من بود، گفتن یه ناراحتیه سادست دیگه احتمالا هم به خاطر تغییر مقطع ...
خلاصه بگم، گذشت تا من سِر شدم. درسمو میخوندم ، خندمو میکردم ،گریه؟ هه مگه بچه ۱۶ ساله گریه میکنه ...
اون زمان خیلی به من سخت گذشت ولی ازش چیزای زیادی یاد گرفتم. رک بگم زندگی همینه در حقیقت من و تو الان با واقعیت زندگی روبه رو شدیم. اره زندگی قرار نیست تغییر کنه ولی تو قراره تغییر کنی (الان شعار میبینیش و من این حال تو رو میفهمم)
زندگی مخلوطی از درد و زجر و لذت و خوشحالیه
هیچ زمانی نیست تو لذت مطلقو داشته باشی
هیچ زمانیم نیست زجر مطلقو داشته باشی
زندگی یه درصدی از ایناست. هی جابجا میشن.
از فردای بهبود افسردگیت تو قراره هزاران روز خوشحال باشی ولی بذار منی که هم پیش روانشناس رفتم هم روان پزشک و هم مشاور بهت بگم، همراه این خوشحالی یه درده و اینو بپذیر.
بپذیر که از بچگی بهمون دروغ گفتن که دنیا آباد و زیباست
نه آباده نه زیبا ...
باور کن این پذیرش باعث میشه نصف مشکل حل بشه
جدا از اینا ثنا ، سخت نگیر. بذار این افکارت بگذرن
هی با خودت نگو نه این فکر نباید تو مغز من باشه ، معذرت میخوام ولی مغز بیشعور ترین و لجباز ترین اندامه که فقط منتظره تو بهش دستور بدیو خلافش عمل کنه
بذار بگذرن ...
و برخلاف بقیه و البته با احترام به نظرشون حرف زدنو بهت پیشنهاد نمیکنم ... مگر در یه صورت که بهت میگم اول بذار بگم چرا با دوستات حرف نزنی
چون دوستات حتی صمیمی ترینشون ، یه قضاوت اولیه از تو دارن و بر اساس اون باهات برخورد میکن «ثنا، همون ادم بیخیاله ی جمع»
خوب تو تا بیای بهشون اثبات کنی بابا به خدا من حالم بده، که عمرت تموم شده. جدا از اون هر دوستی ممکنه یه روز دشمنت بشه و از ضعفات استفاده کنه (من خیلی بدبینم اگر اینطوری نیستی که خیلی هم عالی)
اما گفتم در یه صورت حرف بزن «ناشناس»
تو الان برای من فقط ثنایی. نمیشناسمت ، نه از روی تیپت قضاوتت کردم نه تفکراتتو شنیدم هیچی هیچی
پس فردا تو جامعه هم تورو ببینم بازم نمیشناسمت :))
و چه خوب نه؟
تو میتونی بدون ترس از قضاوت شدن یا سانسور کردن خودت با من و تمام آلایی ها حرف بزنی و این عالیه
شاید اگر منم اون زمان با انجمن آلا آشنا بودم کارم به قرص و روانپزشک که به درد نمیخورن حداقل برای من ، نمی رسید.
ثنا دختر، میفهممت ولی در نهایت توی این راه تنهایی
ما میتونیم گوش شنوا باشیم برات اما در نهایت این خودتی که تصمیم میگیری چه مدتی افسرده بمونی
از صمیم قلبم برات دعا میکنم ...
(و در آخر دوستان امیدوارم منو قضاوت نکرده باشید ، خیلییی برام سخت بود نوشتنش اما برای یه دوست مثل ثنا می ارزید)
ببخشید زیاد شد -
Sana Asadi 1
سلام ثنا
نمیدونم چطور بگم که چه قدر میفهممت. اما فقط میفهممت ، درکت نمیکنم . چرا که معتقدم درک کردن دیگران غیر ممکنه! درک کردن یعنی من ثنا باشم و تمام اتفاقاتی که گذرونده رو تجربه کرده باشم که طبیعتا اینطور نیست ...
ولی میفهممت به خصوص اون قسمت که نمیخواستی این تاپیکو بزنی ، یا اونجایی که نمیخوای خانوادت بفهمن ، یا اونجایی که تو آدم بی خیاله ی داستانی ، یا زمانی که بگی افسرده ای دیگران چه قدر واکنش غیرقابل تحملی میتونن داشته باشن...
من نمیدونم از چه زمانی این عقیده راه افتاد که افسردگی و درموندگی فقط مال بزرگسالاست :///
قطعا همه ی کسایی که اینجان حداقل یه بار احساس کردن دیگه نمیتونن اما چرایی برای این نتونستن پیدا نکردن. این خود افسردگیه ...
من از خودم بخوام برات بگم ، سال دهم بود که به خاطر یه سری دلایلی افسردگی شدید گرفتم. اوایل فقط وانمود میکردم که خوب میشم و بابا چیزی نیست ولی از یه جایی به بعد دیگه نشد...
اون نقابی که هر روز به صورتم میزدم و میگفتم هی دوستان من عالیم افتاد و وقتی همه دیدن منِ خسته و درمونده زیر اون نقابه ... فکر میکنی چیکار کردن؟ :)))
دردناکه بگم ولی گفتن بچه ۱۶ ساله و افسردگی، هه . جمع کن خودتو مگه زندگیو داری میگردونی :))) و اونجا اولین صدای شکستن عمیق روحمو حس کردم (دوستان برای من خیلی سخته نوشتن اینا ، لطفا حداقل شما مثل بقیه قضاوتم نکنید و فکر نکنید دارم چرند میگم!)
خب من از قضاوت دیگران ترسیدم ، یه نقاب ساختم محکم تر از نقاب اولی دیگه هیچ وقتم درش نیوردم، حتی شبا. شبایی که میتونستم کمی خودمو خالی کنم رو هم از دست داده بودم.
اره قبول دارم مامان و بابام نگران شدن ولی اولین کاری که کردن انکار افسرگی من بود، گفتن یه ناراحتیه سادست دیگه احتمالا هم به خاطر تغییر مقطع ...
خلاصه بگم، گذشت تا من سِر شدم. درسمو میخوندم ، خندمو میکردم ،گریه؟ هه مگه بچه ۱۶ ساله گریه میکنه ...
اون زمان خیلی به من سخت گذشت ولی ازش چیزای زیادی یاد گرفتم. رک بگم زندگی همینه در حقیقت من و تو الان با واقعیت زندگی روبه رو شدیم. اره زندگی قرار نیست تغییر کنه ولی تو قراره تغییر کنی (الان شعار میبینیش و من این حال تو رو میفهمم)
زندگی مخلوطی از درد و زجر و لذت و خوشحالیه
هیچ زمانی نیست تو لذت مطلقو داشته باشی
هیچ زمانیم نیست زجر مطلقو داشته باشی
زندگی یه درصدی از ایناست. هی جابجا میشن.
از فردای بهبود افسردگیت تو قراره هزاران روز خوشحال باشی ولی بذار منی که هم پیش روانشناس رفتم هم روان پزشک و هم مشاور بهت بگم، همراه این خوشحالی یه درده و اینو بپذیر.
بپذیر که از بچگی بهمون دروغ گفتن که دنیا آباد و زیباست
نه آباده نه زیبا ...
باور کن این پذیرش باعث میشه نصف مشکل حل بشه
جدا از اینا ثنا ، سخت نگیر. بذار این افکارت بگذرن
هی با خودت نگو نه این فکر نباید تو مغز من باشه ، معذرت میخوام ولی مغز بیشعور ترین و لجباز ترین اندامه که فقط منتظره تو بهش دستور بدیو خلافش عمل کنه
بذار بگذرن ...
و برخلاف بقیه و البته با احترام به نظرشون حرف زدنو بهت پیشنهاد نمیکنم ... مگر در یه صورت که بهت میگم اول بذار بگم چرا با دوستات حرف نزنی
چون دوستات حتی صمیمی ترینشون ، یه قضاوت اولیه از تو دارن و بر اساس اون باهات برخورد میکن «ثنا، همون ادم بیخیاله ی جمع»
خوب تو تا بیای بهشون اثبات کنی بابا به خدا من حالم بده، که عمرت تموم شده. جدا از اون هر دوستی ممکنه یه روز دشمنت بشه و از ضعفات استفاده کنه (من خیلی بدبینم اگر اینطوری نیستی که خیلی هم عالی)
اما گفتم در یه صورت حرف بزن «ناشناس»
تو الان برای من فقط ثنایی. نمیشناسمت ، نه از روی تیپت قضاوتت کردم نه تفکراتتو شنیدم هیچی هیچی
پس فردا تو جامعه هم تورو ببینم بازم نمیشناسمت :))
و چه خوب نه؟
تو میتونی بدون ترس از قضاوت شدن یا سانسور کردن خودت با من و تمام آلایی ها حرف بزنی و این عالیه
شاید اگر منم اون زمان با انجمن آلا آشنا بودم کارم به قرص و روانپزشک که به درد نمیخورن حداقل برای من ، نمی رسید.
ثنا دختر، میفهممت ولی در نهایت توی این راه تنهایی
ما میتونیم گوش شنوا باشیم برات اما در نهایت این خودتی که تصمیم میگیری چه مدتی افسرده بمونی
از صمیم قلبم برات دعا میکنم ...
(و در آخر دوستان امیدوارم منو قضاوت نکرده باشید ، خیلییی برام سخت بود نوشتنش اما برای یه دوست مثل ثنا می ارزید)
ببخشید زیاد شد@miss-mir1381 در فقط کمک... گفته است:
Sana Asadi 1
سلام ثنا
نمیدونم چطور بگم که چه قدر میفهممت. اما فقط میفهممت ، درکت نمیکنم . چرا که معتقدم درک کردن دیگران غیر ممکنه! درک کردن یعنی من ثنا باشم و تمام اتفاقاتی که گذرونده رو تجربه کرده باشم که طبیعتا اینطور نیست ...
ولی میفهممت به خصوص اون قسمت که نمیخواستی این تاپیکو بزنی ، یا اونجایی که نمیخوای خانوادت بفهمن ، یا اونجایی که تو آدم بی خیاله ی داستانی ، یا زمانی که بگی افسرده ای دیگران چه قدر واکنش غیرقابل تحملی میتونن داشته باشن...
من نمیدونم از چه زمانی این عقیده راه افتاد که افسردگی و درموندگی فقط مال بزرگسالاست :///
قطعا همه ی کسایی که اینجان حداقل یه بار احساس کردن دیگه نمیتونن اما چرایی برای این نتونستن پیدا نکردن. این خود افسردگیه ...
من از خودم بخوام برات بگم ، سال دهم بود که به خاطر یه سری دلایلی افسردگی شدید گرفتم. اوایل فقط وانمود میکردم که خوب میشم و بابا چیزی نیست ولی از یه جایی به بعد دیگه نشد...
اون نقابی که هر روز به صورتم میزدم و میگفتم هی دوستان من عالیم افتاد و وقتی همه دیدن منِ خسته و درمونده زیر اون نقابه ... فکر میکنی چیکار کردن؟ :)))
دردناکه بگم ولی گفتن بچه ۱۶ ساله و افسردگی، هه . جمع کن خودتو مگه زندگیو داری میگردونی :))) و اونجا اولین صدای شکستن عمیق روحمو حس کردم (دوستان برای من خیلی سخته نوشتن اینا ، لطفا حداقل شما مثل بقیه قضاوتم نکنید و فکر نکنید دارم چرند میگم!)
خب من از قضاوت دیگران ترسیدم ، یه نقاب ساختم محکم تر از نقاب اولی دیگه هیچ وقتم درش نیوردم، حتی شبا. شبایی که میتونستم کمی خودمو خالی کنم رو هم از دست داده بودم.
اره قبول دارم مامان و بابام نگران شدن ولی اولین کاری که کردن انکار افسرگی من بود، گفتن یه ناراحتیه سادست دیگه احتمالا هم به خاطر تغییر مقطع ...
خلاصه بگم، گذشت تا من سِر شدم. درسمو میخوندم ، خندمو میکردم ،گریه؟ هه مگه بچه ۱۶ ساله گریه میکنه ...
اون زمان خیلی به من سخت گذشت ولی ازش چیزای زیادی یاد گرفتم. رک بگم زندگی همینه در حقیقت من و تو الان با واقعیت زندگی روبه رو شدیم. اره زندگی قرار نیست تغییر کنه ولی تو قراره تغییر کنی (الان شعار میبینیش و من این حال تو رو میفهمم)
زندگی مخلوطی از درد و زجر و لذت و خوشحالیه
هیچ زمانی نیست تو لذت مطلقو داشته باشی
هیچ زمانیم نیست زجر مطلقو داشته باشی
زندگی یه درصدی از ایناست. هی جابجا میشن.
از فردای بهبود افسردگیت تو قراره هزاران روز خوشحال باشی ولی بذار منی که هم پیش روانشناس رفتم هم روان پزشک و هم مشاور بهت بگم، همراه این خوشحالی یه درده و اینو بپذیر.
بپذیر که از بچگی بهمون دروغ گفتن که دنیا آباد و زیباست
نه آباده نه زیبا ...
باور کن این پذیرش باعث میشه نصف مشکل حل بشه
جدا از اینا ثنا ، سخت نگیر. بذار این افکارت بگذرن
هی با خودت نگو نه این فکر نباید تو مغز من باشه ، معذرت میخوام ولی مغز بیشعور ترین و لجباز ترین اندامه که فقط منتظره تو بهش دستور بدیو خلافش عمل کنه
بذار بگذرن ...
و برخلاف بقیه و البته با احترام به نظرشون حرف زدنو بهت پیشنهاد نمیکنم ... مگر در یه صورت که بهت میگم اول بذار بگم چرا با دوستات حرف نزنی
چون دوستات حتی صمیمی ترینشون ، یه قضاوت اولیه از تو دارن و بر اساس اون باهات برخورد میکن «ثنا، همون ادم بیخیاله ی جمع»
خوب تو تا بیای بهشون اثبات کنی بابا به خدا من حالم بده، که عمرت تموم شده. جدا از اون هر دوستی ممکنه یه روز دشمنت بشه و از ضعفات استفاده کنه (من خیلی بدبینم اگر اینطوری نیستی که خیلی هم عالی)
اما گفتم در یه صورت حرف بزن «ناشناس»
تو الان برای من فقط ثنایی. نمیشناسمت ، نه از روی تیپت قضاوتت کردم نه تفکراتتو شنیدم هیچی هیچی
پس فردا تو جامعه هم تورو ببینم بازم نمیشناسمت :))
و چه خوب نه؟
تو میتونی بدون ترس از قضاوت شدن یا سانسور کردن خودت با من و تمام آلایی ها حرف بزنی و این عالیه
شاید اگر منم اون زمان با انجمن آلا آشنا بودم کارم به قرص و روانپزشک که به درد نمیخورن حداقل برای من ، نمی رسید.
ثنا دختر، میفهممت ولی در نهایت توی این راه تنهایی
ما میتونیم گوش شنوا باشیم برات اما در نهایت این خودتی که تصمیم میگیری چه مدتی افسرده بمونی
از صمیم قلبم برات دعا میکنم ...
(و در آخر دوستان امیدوارم منو قضاوت نکرده باشید ، خیلییی برام سخت بود نوشتنش اما برای یه دوست مثل ثنا می ارزید)
ببخشید زیاد شدفکر میکنم خیلی هامون این حس هارو تجربه کرده باشیم ، حالا کم یا زیاد . قشنگی اش اینه که هممون حرفی برای گفتن داشتیم ، همه مون حس کردیم باید چیزی بگیم چون وقتی خودمون این طوری بودیم کسی نبوده که همین حرفای ساده رو بهمون بزنه . حتی نبوده که بگه خیلی ساده من قضاوتت نمیکنم ، همینم نشنیدیم ...
درد های آدما تو زندگی فرق داره ، آستانه تحمل ها فرق داره . یکی هست که ۲ تا بچه اش رو از دست داده و بعد از یه دوره سختی حالش خوبه و داره با قدرت ادامه میده . یکی ام هست شاید اتفاق به ظاهر کوچیک تری افتاده باشه براش ، ولی همون ضربه فنی اش کرده و دیگه تنها نمیتونه از اون درد خارج بشه شاید ...
من هم موافق این موضوع هستم که با دوست حرف زدن کار درستی نیست ، جدای بحث اعتماد و اینا ، دوست هم یکی مثل خودمونه ، حتی اگر عاقل باشه فهمیده باشه کتاب خونده باشه بازم یه دختر یا یه پسر ۱۷ ، ۱۸ ساله اس .یه سری چیزا رو شاید لازم باشه واقعا به اهلش سپرد .
و در آخر ، شدیدا موافق ام با این صحبت که تا خودت نخوای نمیتونی از شر این حس های بد خلاص بشی ، تا زمانی که با غصه و خستگی بشینی و کاری برای بهتر شدن نکنی حتی اگه بهترین روانشناس و پزشک های دنیا رو هم بیارن بازم تاثیر نداره . یکم تلاش کن یکم سعی کن حال خودتو شده یکم بهتر کن ، قدم اول رو خودت بردار و بعد برو سراغ راه ها و روند های درمانی برای بهبود حالت .