Skip to content
  • دسته‌بندی‌ها
  • 0 نخوانده ها: پست‌های جدید برای شما 0
  • جدیدترین پست ها
  • برچسب‌ها
  • سوال‌های درسی و مشاوره‌ای
  • دوره‌های آلاء
  • گروه‌ها
  • راهنمای آلاخونه
    • معرفی آلاخونه
    • سوال‌پرسیدن | انتشار مطالب آموزشی
    • پاسخ‌دادن و مشارکت در تاپیک‌ها
    • استفاده از ابزارهای ادیتور
    • معرفی گروه‌ها
    • لینک‌های دسترسی سریع
پوسته‌ها
  • Light
  • Cerulean
  • Cosmo
  • Flatly
  • Journal
  • Litera
  • Lumen
  • Lux
  • Materia
  • Minty
  • Morph
  • Pulse
  • Sandstone
  • Simplex
  • Sketchy
  • Spacelab
  • United
  • Yeti
  • Zephyr
  • Dark
  • Cyborg
  • Darkly
  • Quartz
  • Slate
  • Solar
  • Superhero
  • Vapor

  • Default (بدون پوسته)
  • بدون پوسته
بستن
Brand Logo

آلاخونه

  • سوال یا موضوع جدیدی بنویس

  • سوال مشاوره ای
  • سوال زیست
  • سوال ریاضی
  • سوال فیزیک
  • سوال شیمی
  • سایر
  1. خانه
  2. بحث آزاد
  3. غیر درسی
  4. کارگاه نویسندگی
هرچی تودلته بریز بیرون۶
JuDiJ
به نام خداوند بخشنده مهربان سلام ...اینجا از هرچی اذیتتون میکنه بگید وبزارین تخلیه شین...از موانع درس خوندنتون بگید تاباهم براش راه حل پیداکنیم....برعکس از خوشحالی هاتون هم بگید...از چیز هایی بگید که باعث شده باعلاقه وقتتون رو صرف مطالعه کنید...موفق باشید وامیدوارم تاروز کنکور کلی اتفاقای خوب براتون بیفته که شمارو به سمت پیروزی ببره... رعایت قوانین تاپیک برای همه الزامی می باشد بحث سیاسی، اعتقادی و تنش زا ممنوع پرسیدن سوال درسی و مشاوره ای ممنوع پرهیز از توهین و بی احترامی و استفاده از الفاظ نامناسب پرهیز از قرار دادن متن ، آهنگ و... با محتوای نامناسب مواظب شوخی هاتون باشید هر شوخی مناسب محیط انجمن نیست همه ی گویش ها و زبان ها برای همه ما آلایی ها با ارزش هستند پس برای احترام به هم فقط فارسی صحبت کنید سبز باشید و سربلند
غیر درسی
و اما آخرین خوان از عمومی ها،عربی!
M.ShajarianM
سلام خسته نباشید عربی هم جهت هم خوانی تاپیکش رو زدم امید که از این آزمون با نتیجه ای خوب گذر کنیم
غیر درسی
شــآدکــَــده ی جــوکــیـســـــم
mriawM
سلام دوستااااااااان این تاپیک واسه اینه که تا میتونیم شاد باشیم،هرکی از درس خسته شد یا چیز دیگه،واسه زنگ تفریح بیاد اینجا شاد بشه انرژی بگیره،جوک یا سوتی های خنده دار یا هرچیز خنده دار دیگه رو اینجا بنویسیم :smiling_face_with_open_mouth_smiling_eyes:
غیر درسی
عشق و عاشقی تو سال کنکورو
raha moradiR
سلام بچه ها خوبین؟... یکم کمک میخواستم ازتون... من کنکور 1403 بودم و خب سال اول داغون کردم کنکورمو ...در حد اینکه 100 هزار شدم و خب امسالم فک کنم رتبم زیر 10 هزار شه ...و خب قراره دوباره بمونم پشت کنکور برای 1405 خلاصه بگم من تابستون سال 1402 عاشق پسرعمم با 7 سال اختلاف سنی شدم ( پرستاره و خواهر و برادرشم دندونپزشکن )... و خب با اینکه تیزهوشان بودم گند زده شد به کنکورم.... و خب من رفتم به ایشون ( هر دومون مذهبی هستیم ) پیام دادم تابستون 1403 ناشناس که دوسشون دارم پسرعمم فهمید منم ولی خب به روی خودش نیاورد...بعد یسری اتفاقا افتاد(طولانیه) که موقع اعلام نتایج سال پیشم خانوادش فهمیدن که من به پسرشون پیام دادم ...و خب سیمکارتشو ازش گرفتن تو تمام اکانتاشن و خب بجاش میان پروفایل میزارن ازش( طولانیه تعریف کنم چجوری فهمیدم..) که اگه من احیانا پیام بدم دوباره ،ابرو ریزی کنن و خب این پروفایل گذاشتنا هم بخاطر اینه که من حواسم از روی کنکور پرت میشد(که موفقم شدن )....و خب خانواده عمم اینجورین که نمیخوان کسی از بچه هاشون بهتر باشه و خب اره ... منم سال اولی که کنکور داشتم چون وضع درسیم عالی بود ( تابستونش به یه بنده خداهایی گفتم من میخوام شهر دیگه قبول شم و خب این کلا همه جا پیچید ) و خب موقع اعلام نتایجم همه رتبمو فهمیدن شما بخونین جار زدن ( بخاطر اینکه تو اموزش پرورش اشنا داشتن و خب میشه کارنامه های کنکورو دید ....).... کمکی که ازتون بچه ها میخوام اینه که چیکار کنم فراموشش کنم ...دیگه نمیتونم همش حس افسردگی گرفتم درس نمیخونم ...حس حماقت دارم نسبت به تک تک کارام دارم از خودم متنفر میشم....میخوام کنکور سال بعدمو درست بدم ...گند زده شده به زندگیم همش تو خونه ام نه مهمونی میرم که مبادا کسی با نگاه تحقیر امیز نگام کنه ...یک ساله خودمو حبس کردم و بازم گند زدم ... بچه ها میگید چیکار کنم ...در ضمن خانواده عمم با ما اوکی نیستن یعنی هیچ جوره شما بگیرین نمیشه با پسرعمم بعدا جور شم فقط میخوام فراموشش کنم ....امسالم همه قراره بهم بخندن........نمیخوام دیگه سال بعد کبریت بکشم روی یه سال از زندگیم
غیر درسی
| گالری روح نواز🫀✨ |
AinoorA
سلااامممم هممون گاهی عکس هایی رو میبینیم که شادی برای قلبمون به همراه دارن گاهی بعضی عکسا یادآور یه خاطره خوبن بعضی عکسا خنده روی لبمون میارن و بعضی اشک تو چشامون... بعضی عکسا یادآور آدم هایی هستن که دوستشون داریم بنظر عکسا روح دارن و حسشون به ما منتقل میشه... بعضیاشون خیلی کیوت و با نمکن بعضیاشون غمگینن بعضیا بی حس و بی حالن بعضیا خیلیی شادن اینجا گالریِ عکسایی ک دوسشون داریم یا یه چیزی رو برامون زنده میکنن دوست داشتین یه متن خوشگلم زیرش بنویسین.. دعوت میکنم از : @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @بچه-های-تجربی-کنکور-1402 @بچه-های-تجربی-کنکور-1401 @ریاضیا @تجربیا @انسانیا @بچه-های-تجربی-کنکور-1403 (شما یه سر کوچولو بزنین کافیه خوشحال میشیم) و هر کس دیگه ای که دوست داره شرکت کنه منتظر عکس های زیباتون هستم
غیر درسی
پیرِ طوس
mr.vinyzoM
Topic thumbnail image
غیر درسی
قشنگ‌ترین تعریف
S.daniyal hosseinyS
بیاید بگید ببینم قشنگ‌ترین تعریفی که تاحالا یه شخصی ازتون کرده چی بوده؟ (امیدوارم تاپیکش پر از جملات جذابِ ذوق‌دار بشه) @دانش-آموزان-آلاء @فارغ-التحصیلان-آلاء
غیر درسی
موسیقی کده🎵
MmdasnM
از نظر من موسیقیای خوب و آروم میتونن خیلی رو تمرکز تاثیر بزارن موسیقی های خوبتون رو اینجا به اشتراک بزارید تا بقیه هم ازش لذت ببرن
غیر درسی
هم خوانی هویت
M.ShajarianM
درود بر شما این تاپیک رو به جهت مطالعه هویت زدم
غیر درسی
ساز کده 🎵🎸
Hamed.sH
تو این تایپک هر کی هر سازی رو که بلده اگه دوست داشت اجرا کنه و به اشتراک بزاره تا بتونیم ازش لذت ببریم 🪕🪗 من خودم به شخصا سه تار کار می کنم 🪕 @دانش-آموزان-آلاء
غیر درسی
انجمن انیمه ای :>
Michael VeyM
هاعیییییی به هممه برین تو chat gpt و یه عکس از خودتون رو آپلود کنین و زیرش بنویسین: restyle image in studio ghibli style keep all details بعدشم نتیجه رو بفرستین اینجا تا ببینیم هر کدوممون چه شکلییم @فارغ-التحصیلان-آلاء @دانش-آموزان-آلاء @تجربیا @ریاضیا @انسانیا
غیر درسی
سمیئویک اسید
mr.vinyzoM
سلام سلام سلام سلام Your browser does not support the audio element. از اونجا که الانا تو مجازی و واقعیت کار های سم زیاد میبینیم و دیدم جاشون تو الاخونه خالیه این تاپیکو ترتیب دادم شما میتونین کلیپ های سمتون یا خاطرات اسیدیتون رو اینجا بفرستین و باهم و کنار هم فیض ببریم ایشالا که نترکیم صلوات.. ... اعاااا راستی داشت یادم میرفت که بگم هیچ جا بدون قانون نمیشه پس شمایی که اینجایین، بیاین پیشنهاداتونو برای قانون های این تاپیک بدین تا باهم تنظیمش کنیم... سمدونی جالبی میشه.... اهاااا اهالی فن بفرمایید: @Reza-H @_Narges @پرستو-بابایی @ABR_DJ @Ainoor @Zahra-HD @نویسنده-کوچولو @officer-k _k @آدمک @erfanyy @M-Shajarian @Hhh-Hh Hh @f-nalist @Soniaaa @Ay @ariana-a @مآهور @khanoomi و هرکی که چیزی تو چندته داره ....
غیر درسی
پز نیست سبک زندگیمه🫡
AinoorA
سلاام خب پیرو این ژانر جدید شوخی با آقای گلزار منم تصمیم گرفتم این تاپیک رو بزنم میتونین از کارایی که میکنین چه ساده ، بامزه ، ادایی‌، سالم و... باشه عکس بزارین و ما را با خود آشنا کنید منتظرتون هستیم @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @دانش-آموزان-آلاء @فارغ-التحصیلان-آلاء @دوازدهم @یازدهم @دهم @تجربیا @ریاضیا @انسانیا @دانشجویان-پیراپزشکی @دانشجویان-پزشکی @دانشجویان-مهندسی (آکیتو)
غیر درسی
آواز🎼🎧
M.ShajarianM
این تاپیک صرفا برای تجمیع قطعات ضبط شده ای هستش که در موسیقی کده و تودلی پراکنده ان و به توصیه یکی از دوستان تصمیم گرفتم با نهایت احترام به همه شما حضرات، تاپیک رو ایجاد کنم.. اگر دوست عزیزی هم صدای خوبشون رو خواستن به اشتراک بزارن، شایق ایم به شنیدن
غیر درسی
شارژ فرستادن چیکارش کنم؟
Fateme Sh 0F
سلام بچه ها یکی یه مقدار زیاد شارژ فرستاده رو خط من اون شماره رو فقط داداشم ومامان و بابام دارن که هیچ کدوم نفرستادن زنگ زدم همراه اول میگه ممکنه اونی که فرستاده تماس بگیره باهاتون یه بار میگم بیخیال میخواست اشتباه نکنه دوباره میگم شاید یه ادم فقیری واسه تحصیل بچش میخواسته حالا چیکارش کنم؟ تا حالا هم کسی تماس نگرفته باهام اگه کسی میتونه کمک کنه ممنون میشم
غیر درسی
کیمیاگر
M
Topic thumbnail image
غیر درسی
کاف‍ــه می‍ـــم♡
sandiiiiS
سلام به یاران ج‍ــان به %(#ff00ff)[ک‍ـــافه می‍ـــم] خوش اومدین.. توی انجمن جای همچین تاپیکی خالی بود دعوتتون میکنم که اینجا %(#00ffff)[مت‍ــن های ادب‍ــی] بفرستین ما نمیتونستیم توی تاپیک شع‍ــردانه متن ادبی بفرستیم توی تاپیک خ‌ــــودنویس هم نمیتونستیم چون مخصوص دست نوشته های خودمونه و توی تاپیک هرچی تودلته بریز بیرون هم نوشته ها گم میشدن همگی خوش اومدین.. %(#0000ff)[اسپم ممنوعه] و اینکه از مدیر عزیز هم درخواست دارم که تاپیک رو قفل نکنن @M-an %(#7f7fff)[_________________________________] خب خب دعوت میکنم از : @خانوم @dlrm @اکالیپتوس @revival @گونش @Saahaar @sheyda-fkh @دانش-آموزان-آلاء @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
غیر درسی
صفحه آرایی_ورد
بابونــــهب
سلام روزتون بخیر. یک کتاب رو باید گروهی تایپ کنیم و جمع بندی مطالب به عهده منه میخوام بدونم برنامه ای، آموزشی، تجربه ای که بتونه کمکم کنه یه کار تمیز درست کنم وجود داره؟ حتی هوش مصنوعی ممنون میشم اگه میدونید بگید @دانش-آموزان-آلاء @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @دانشجویان-درس-خون @دانشجویان-مهندسی @دانشجویان-پزشکی
غیر درسی
♥شعردانه♥
banooB
درود آلایی های خوب راستش من این تاپیک رو مکمل تاپیک قرابت میدونم برای همین امیدوارم اینجا هم حضور پر رنگی داشته باشین و حس خوبی رو از طریق شعر به هم انتقال بدیم .پیشاپیش از همراهی تون سپاسگزارم با احترام بانو پ ن : %(#ff0000)[اینجا فقط شعر بنویسید نه متن ادبی] @دانش-آموزان-آلاء @خیرین-کوچک-دریا-دل
غیر درسی
کمک برای دور زدن محدودیت روزانه چت جی پی تی
Love FistL
سلام نیاز به کمک دارم آیا راهکاری دارین که بشه از Chat-gpt به طور نامحدود( پریمیوم) ولی رایگان استفاده کرد؟
غیر درسی

کارگاه نویسندگی

زمان بندی شده سنجاق شده قفل شده است منتقل شده غیر درسی
324 دیدگاه‌ها 13 کاربران 2.5k بازدیدها 10 Watching
  • قدیمی‌ترین به جدید‌ترین
  • جدید‌ترین به قدیمی‌ترین
  • بیشترین رای ها
پاسخ
  • پاسخ به عنوان موضوع
وارد شوید تا پست بفرستید
این موضوع پاک شده است. تنها کاربرانِ با حق مدیریت موضوع می‌توانند آن را ببینند.
  • A arthur morgan

    @یاسمن-کیانی فقط من در قست چهارم که به زبان گفتاری اشاره کردید من سعی کردم که نحوه حرف زدن افراد را باهم متفاوت کنم چون حتما نحوه حرف زدن یک فرد 80 ساله با یک بچه 9 سال متفاوت تر وپخته تر و ادبی تر است و خود راوی هم سعی کرده ادبی تر حرف بزند تا مخاطب به ادبی بودن متن پی ببرد

    A آفلاین
    A آفلاین
    arthur morgan
    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط arthur morgan انجام شده
    #81

    arthur morgan راوی متن همان پیر مرد داستان است البته این الان به فکرم رسید

    SachliS 1 پاسخ آخرین پاسخ
    3
    • MeowsM Meows

      فاطمه رحیمی در کارگاه نویسندگی گفته است:

      @یاسمن-کیانی این عالیه😍😍

      😂😂دلم میخواد آنشرلیهی و جودی ابتی بنویسم.
      میفهمی چی میگم؟😢😅🌿🌸

      SachliS آفلاین
      SachliS آفلاین
      Sachli
      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
      #82

      @یاسمن-کیانی بنویس خیلی قشنگ من عاشق این داستانم

      1 پاسخ آخرین پاسخ
      3
      • A arthur morgan

        arthur morgan راوی متن همان پیر مرد داستان است البته این الان به فکرم رسید

        SachliS آفلاین
        SachliS آفلاین
        Sachli
        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
        #83

        arthur morgan چه جالب ولی رو جمله هاام زیاد کارکنید

        A 1 پاسخ آخرین پاسخ
        3
        • A arthur morgan

          @یاسمن-کیانی فقط من در قست چهارم که به زبان گفتاری اشاره کردید من سعی کردم که نحوه حرف زدن افراد را باهم متفاوت کنم چون حتما نحوه حرف زدن یک فرد 80 ساله با یک بچه 9 سال متفاوت تر وپخته تر و ادبی تر است و خود راوی هم سعی کرده ادبی تر حرف بزند تا مخاطب به ادبی بودن متن پی ببرد

          MeowsM آفلاین
          MeowsM آفلاین
          Meows
          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط Meows انجام شده
          #84

          arthur morgan اها. بسیار عالی.
          البته من زیاد با اصول نوشتن آشنا نیستم شاید هم هیچ ایرادی نداره مخلوطی از زبان عامیانه و ادبی توی نوشته استفاده کرد.

          کتاب《ادبیات داستانی
          ساختار، صدا و معنی》از لوران پرین رو پیشنهاد میکنم. میتونه کمکتون کنه برای آشنایی با قواعد و اصول نویسندگی

          SachliS A 2 پاسخ آخرین پاسخ
          3
          • MeowsM Meows

            arthur morgan اها. بسیار عالی.
            البته من زیاد با اصول نوشتن آشنا نیستم شاید هم هیچ ایرادی نداره مخلوطی از زبان عامیانه و ادبی توی نوشته استفاده کرد.

            کتاب《ادبیات داستانی
            ساختار، صدا و معنی》از لوران پرین رو پیشنهاد میکنم. میتونه کمکتون کنه برای آشنایی با قواعد و اصول نویسندگی

            SachliS آفلاین
            SachliS آفلاین
            Sachli
            نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
            #85

            @یاسمن-کیانی نه خب موقعی که باهم حرف میزنن عامیانه باشه بهتر ، نه؟
            ولی درکل متن ادبی برای کتاب چاپی خیلی دوست دارم متن عامیانه یعنی کل داستان عامیانه باشه برای پی دی اف های رمان (الان همه میان میگن کی کار به دوست داشتن تو داشت؟😂 )

            MeowsM 2 پاسخ آخرین پاسخ
            3
            • SachliS Sachli

              @یاسمن-کیانی نه خب موقعی که باهم حرف میزنن عامیانه باشه بهتر ، نه؟
              ولی درکل متن ادبی برای کتاب چاپی خیلی دوست دارم متن عامیانه یعنی کل داستان عامیانه باشه برای پی دی اف های رمان (الان همه میان میگن کی کار به دوست داشتن تو داشت؟😂 )

              MeowsM آفلاین
              MeowsM آفلاین
              Meows
              نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
              #86

              @roghayeh-eftekhari کی کار به دوست داشتن تو داشت؟😐😂😂😂

              SachliS 1 پاسخ آخرین پاسخ
              3
              • MeowsM Meows

                @roghayeh-eftekhari کی کار به دوست داشتن تو داشت؟😐😂😂😂

                SachliS آفلاین
                SachliS آفلاین
                Sachli
                نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                #87

                @یاسمن-کیانی بلاکت میکنم از زندگیم 😢 😑 😂 😂

                MeowsM 1 پاسخ آخرین پاسخ
                4
                • SachliS Sachli

                  @یاسمن-کیانی بلاکت میکنم از زندگیم 😢 😑 😂 😂

                  MeowsM آفلاین
                  MeowsM آفلاین
                  Meows
                  نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                  #88

                  @roghayeh-eftekhari بی تو هرگز😌😂😂💛

                  SachliS 1 پاسخ آخرین پاسخ
                  4
                  • SachliS Sachli

                    @یاسمن-کیانی نه خب موقعی که باهم حرف میزنن عامیانه باشه بهتر ، نه؟
                    ولی درکل متن ادبی برای کتاب چاپی خیلی دوست دارم متن عامیانه یعنی کل داستان عامیانه باشه برای پی دی اف های رمان (الان همه میان میگن کی کار به دوست داشتن تو داشت؟😂 )

                    MeowsM آفلاین
                    MeowsM آفلاین
                    Meows
                    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط Meows انجام شده
                    #89

                    @roghayeh-eftekhari در کارگاه نویسندگی گفته است:

                    @یاسمن-کیانی نه خب موقعی که باهم حرف میزنن عامیانه باشه بهتر ، نه؟
                    ولی درکل متن ادبی برای کتاب چاپی خیلی دوست دارم متن عامیانه یعنی کل داستان عامیانه باشه برای پی دی اف های رمان (الان همه میان میگن کی کار به دوست داشتن تو داشت؟😂 )

                    امممم. چم.
                    خانم متخصص نظر شما در این باره چیه؟
                    فاطمه رحیمی

                    فاطمه رحیمیف 1 پاسخ آخرین پاسخ
                    3
                    • MeowsM Meows

                      @roghayeh-eftekhari بی تو هرگز😌😂😂💛

                      SachliS آفلاین
                      SachliS آفلاین
                      Sachli
                      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                      #90

                      @یاسمن-کیانی 😂 💓

                      1 پاسخ آخرین پاسخ
                      4
                      • A arthur morgan

                        فاطمه رحیمی به نظر شما یکمی شبیه عالیس در سرزمین عجایب نشده؟

                        فاطمه رحیمیف آفلاین
                        فاطمه رحیمیف آفلاین
                        فاطمه رحیمی
                        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                        #91

                        arthur morgan داستانش تخلیلی و باعث میشه کنجکاوی ادم برای خوندن تحریک بشه

                        1 پاسخ آخرین پاسخ
                        4
                        • MeowsM Meows

                          @roghayeh-eftekhari در کارگاه نویسندگی گفته است:

                          @یاسمن-کیانی نه خب موقعی که باهم حرف میزنن عامیانه باشه بهتر ، نه؟
                          ولی درکل متن ادبی برای کتاب چاپی خیلی دوست دارم متن عامیانه یعنی کل داستان عامیانه باشه برای پی دی اف های رمان (الان همه میان میگن کی کار به دوست داشتن تو داشت؟😂 )

                          امممم. چم.
                          خانم متخصص نظر شما در این باره چیه؟
                          فاطمه رحیمی

                          فاطمه رحیمیف آفلاین
                          فاطمه رحیمیف آفلاین
                          فاطمه رحیمی
                          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                          #92

                          @یاسمن-کیانی متخصص ک نشدیم😊
                          ولی نوشتار عامیانه برای خوندن مخصوصا برای نوشته های رمان و داستان گونه مورد پسند تره و لحن ادبی برای نوشتارهای رسمی بیشتر استفاده میشه منم موافقم

                          SachliS 1 پاسخ آخرین پاسخ
                          4
                          • فاطمه رحیمیف فاطمه رحیمی

                            @یاسمن-کیانی متخصص ک نشدیم😊
                            ولی نوشتار عامیانه برای خوندن مخصوصا برای نوشته های رمان و داستان گونه مورد پسند تره و لحن ادبی برای نوشتارهای رسمی بیشتر استفاده میشه منم موافقم

                            SachliS آفلاین
                            SachliS آفلاین
                            Sachli
                            نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط Sachli انجام شده
                            #93

                            فاطمه رحیمی آره الان راوی داستان داره با لحن رسمی صحبت میکنه خوبه
                            ولی صحبت دو نفر یا چند نفر باهم عامیانه باشه خیلی بهتر مخصوصا که زمان حال؟

                            1 پاسخ آخرین پاسخ
                            4
                            • فاطمه رحیمیف فاطمه رحیمی

                              @roghayeh-eftekhari دوهزار شدی قرض بده هزار شم😢😢😢😂😂😂 پس نمیدما بعدش دلار هی داره میکشه بالا 😢

                              SachliS آفلاین
                              SachliS آفلاین
                              Sachli
                              نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                              #94

                              فاطمه رحیمی قرض دادم😉 😂

                              1 پاسخ آخرین پاسخ
                              4
                              • فاطمه رحیمیف آفلاین
                                فاطمه رحیمیف آفلاین
                                فاطمه رحیمی
                                نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                #95

                                اقا من ی رمان نوشتم نصفس اینجا هم شاید درست نباشع رمان😢😂
                                البته اسلامیه ها😂😂😂قسمتای اولش و میزارم سعی کن اونجوری بنویسی لحنشو
                                البته شاید خوبم نباشه نمیدونم😂

                                1 پاسخ آخرین پاسخ
                                4
                                • فاطمه رحیمیف آفلاین
                                  فاطمه رحیمیف آفلاین
                                  فاطمه رحیمی
                                  نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                  #96

                                  📚رمان جذاب
                                  #ظلمتگاه_عشق🙊
                                  #پارت_یک
                                  صبح با صدای کوبیده شدن در اتاقم از خواب بیدار شدم. ای تف به روح هر کسی که داره در میزنه چشم ندارن ببینن یه روز تعطیل ما خوابیدیم چشمامو محکم روی هم فشار می دادم دوست نداشتم بازشون کنم .دیشب تا دیر وقت بیدار بودم چشمام داشت دوباره گرم میشد که با صدای برخورد محکم در به دیوار تو جام سیخ نشستم
                                  هوی احمق در میزنی درو باز نمیکنم یعنی نیا تو،حالا اون به درک میایی تو مثل بچه ادم بیا تو ن اینکه عین خر سرتو بندازی پایین بپری تو اتاق
                                  بهار
                                  نفس بگیر خفه شدی دو ساعته دارم در میزنم زیر پام علف سبز شد که هیچ گلم دادم اون پشت
                                  _خو الان کارتو بگو برو
                                  دوباره سریع رو تخت دراز کشیدم چشمامو بستم
                                  بهار_بلند شو دیگه حوصلم سر رفت بابا از صبح تک و تنهام
                                  همونجوری که چشمامو بسته بودم گفتم:به من چه صبح زود عین خروس بلند نمیشدی من الان خوابم میاد
                                  بهار_ساعتو نگاه کن اخه چلغوز ۱۲ ظهره
                                  _ به تو چه اصلا میخوام تا ۲ بخوابم

                                  کانال و زیرش برداشتم😈😂تبلیغ نشه

                                  A 1 پاسخ آخرین پاسخ
                                  4
                                  • فاطمه رحیمیف آفلاین
                                    فاطمه رحیمیف آفلاین
                                    فاطمه رحیمی
                                    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                    #97

                                    📚رمان جذاب #ظلمتگاه_عشق🙊
                                    #پارت_دوم
                                    یهو اومد رو تخت نشست پتو رو کشیدم رو سرم که شرشو کم کنه ولی گفت
                                    بهار_نمیدونی چی شده؟
                                    همونجوری از زیر پتو گفتم :چیشده؟
                                    بهار_خبرای خوب خوب
                                    با شک پتو رو از سرم کنار زدم و گفتم:د بنال دیگ
                                    بهار لبخند زد
                                    وا خل شدی میگم چی شده
                                    بهار
                                    بلند شو بگم
                                    تو جام نیم خیز شدم و گفتم:خب بگو
                                    بهار با ذوق گفت: نمیدونی که خانواده ی شاه وردی دارن میان واییییی خیلی خوشحالم
                                    _شاه وردی کدوم خریه؟؟
                                    بهار_سوال خوبی پرسیدی
                                    _خو بهار_خو؟ _میزنم لهت میکنما بنال ببینیم شاه وردی کدوم گوساله ایه که اومدی منو بیدار کردی؟ بهار_خو نمیشناسم
                                    چشمام گرد شد
                                    _نمیشناسی و داشتی با ذوق میگفتی خانواده شاه وردی دارن میان
                                    بعدشم اداشو در اوردم تازه بد تر از اون جلبک اومدی منو به خاطر کسی که نمیشناسی بیدار کردی؟؟؟
                                    بهار_باشه بابا حالا توام شلوغش کردی
                                    _بهار بهار_هوم
                                    _من چه گناهی کردم گیر تو افتادم؟
                                    بهار_ابجیم شدی
                                    بدون هیچ حرفی دوباره پشت بهش روی تخت دراز کشیدم

                                    1 پاسخ آخرین پاسخ
                                    4
                                    • فاطمه رحیمیف آفلاین
                                      فاطمه رحیمیف آفلاین
                                      فاطمه رحیمی
                                      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                      #98

                                      📚رمان جذاب #ظلمتگاه_عشق🙊
                                      #پارت_سوم
                                      چند دقیقه ای گذشت دیدم صدایی ازش در نمیاد سرم و از روی بالش بلند کردم بهش نگاه کردم و گفتم:چیه؟ بهار_چیه؟ツ
                                      قیافش شیطون شده بود یه لبخند عمیق توی صورتش بود
                                      بهار_اینارو میبینی؟؟
                                      و به انگشتاش اشاره کرد
                                      _خب؟؟؟ یهو حمله کرد سمتم شروع کردبه قلقلک دادنم
                                      _ایییییی بهار نکن
                                      بهار_بلند نمیشی دیگ ن
                                      _باش بابا بسه بهاررررر
                                      بهار_بلند میشی؟؟؟؟؟
                                      _ارع به خدا بلند میشم
                                      از روم بلند شد و گفت:آی خسته شدم ببین حتما باید زور بالا سرت باشه وگرنه حرف حالیت نمیشه!!
                                      داشتم با چشمای گرد شده نگاش میکردم ک بهار گفت:اونجوری نگاه نکن بلند شو برو قیافتو ببین از بس خوابیدی شبیه بوفالو شدی!! من میرم ولی اگه تا ۵دقیقه دیگه پایین بودی که هیچ اگه نبودی این بار دیگه با پارچ اب میام سراغت. وسریع از اتاق بیرون رفت
                                      با حرص پتو رو پرت کردم اونور. همه خواهر دارن ما هم خواهر داریم این شده ایینه ی دق من از تخت بلند شدم به سمت سرویس بهداشتی اتاقم رفتم برای آخرین بار به تختم نگاه کردم میبینی چشم ندارن ببینن منو تو باهم خوشیم!!
                                      تو ایینه به خودم نگاه کردم اوه راست میگفتا از بس خوابیده بودم چشمام بدجور پف کرده بود چند بار دستم و پر اب سرد کردم و پاشیدم تو صورتم تا پف چشمام کم بشه .سریع اومدم بیرون یه شلوار ورزشی و یه سویشرت ورزشی پوشیدم و از اتاق رفتم بیرون. خبری از بهار نبود به احتمال زیاد رفته تو حیاط پله ها رو دوتا یکی رفتم پایین،وسط پله ها خشکم زد تو خونه بازار شام راه انداخته بودن نگار خانم داشت اشپزی میکرد تا چشمش به من افتاد گفت:سلام دخترم چه عجب بیدار شدی لنگ ظهره بجنب الان برات صبحونه اماده میکنم
                                      _ممنون،نگار خانم ؟؟
                                      نگار خانم_جانم دخترم
                                      _چه خبره اینجا؟؟؟
                                      نگار خانم_دخترم اینقدر میخوابی ک همه رو اب ببره تو رو خواب میبره. والا تا اونجا که من فهمیدم قراره از فرنگ براتون مهمون بیاد
                                      خندم گرفته بود بد جور_نگار خانم فرنگ چیه اخه میگی خارج
                                      نگار خانم_چ میدونم همون که شما جوونا بهش میگین خارج خلاصه دیگه امشب ساعت ۹ میرسن من که تک و تنها یه روز یه روزه نمیتونستم این عمارت و تمیز کنم آقا رفتن چند نفرو اوردن کمک کنن کارا زود را بیوفته.

                                      1 پاسخ آخرین پاسخ
                                      4
                                      • فاطمه رحیمیف آفلاین
                                        فاطمه رحیمیف آفلاین
                                        فاطمه رحیمی
                                        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                        #99

                                        📚رمان جذاب #رمان_ظلمتگاه_عشق🙊
                                        #پارت_چهارم
                                        فقط باید میدید مثل این فیلما شده بود که میزدی رو دور تند. همه تند تند کار میکردن
                                        نگارخانم_وای دختر چرا خشکت زده بجنب بیا.
                                        سریع به سمت اشپز خونه رفتم روی صندلی نشستم و خطاب نگار خانم گفتم:نگارخانم چ خبره یه چای تلخ و یه لقمه نون کافی بود ب خدا
                                        نگارخانم_اره دیگه این کارارو کردی شدی پوست استخون! بخور حرف نزن
                                        شروع کردم به خوردن ۴تا لقمه بیشتر نتونستم بخورم حالا اون ۴رو هم با کمک های بی نهایت چای خوردم.
                                        _ممنون
                                        نگار خانم با تعجب نگام کرد و گفت:چیشد؟؟؟؟؟
                                        _خوردم دیگه
                                        نگارخانم_اینا که همشون موندن
                                        _خب من سیر شدم دیگه
                                        نگار خانم زیر لب غرغر کنان داشت میزو جمع میکرد که گفتم:مامان کو؟؟
                                        نگارخانم_بالا دارن اتاقای مهمونارو درست میکنن پدرتونم رفتن که کارارو راست و ریس کنن فکر کنم از اونجام برن فرودگاه پیشواز مهموناتون
                                        _وا حالا انگار رییس جمهور میخواد بیاد!!
                                        نگار خانمم که خندش گرفته بود گفت:چی بگم مادر
                                        _نگار خانم بهار کجاست؟؟؟
                                        نگارخانم_رفته حیاط دخترم داره با اون سگه بازی میکنه
                                        _نگار خانممممم سگه چیه بگو جسی خب اسم داره دیگ
                                        نگارخانم_اخه من موندم سگ هم بازی کردن داره اخه حالا اسمو ولش کن هر چی میگم کثیفه باز قبول نمیکنه و کار خودش و میکنه
                                        با خنده رفتم حیاط دیدم بهار داره با جسی ور میره. این بشر اروم و قرار نداره همیشه باید مشغول باشه به جسی بدبختم رحم نمیکنه!
                                        تا چشمش به من افتاد گفت:عه باران اومدی؟؟؟
                                        _ن هنوز خوابم
                                        بهار_نمکدون دیشب دریاچه اورمیه بودی؟
                                        _ن اتاق بغلی تو بودمツ
                                        بهار_خیل خب بابا تسلیم بریم الاچیق بشینیم؟؟
                                        _اوهوم بریم
                                        به سمت الاچیقی که اون سمت حیاط بود حرکت کردیم.
                                        بهار_خوب شد که اومدی واقعا حوصلم سر رفته بود!
                                        خب حالا که اومدم چیکارکنم؟؟؟
                                        بهار
                                        زنگ بزن با بچه ها هماهنگ کن بریم شهر بازیツ
                                        _افرین بر تو ببین تو عمرت اگه یه حرف درست زده باشی اونم همین بود
                                        بهار_خیل خب حالا زنگ بزن که دیر میشه ها
                                        _اوکی
                                        گوشی و برداشتم و زنگ زدم به دریا.
                                        دریا_سلام علیکم بر عشق خودم
                                        _سلام نارگیل خودم کجایی چ میکنی؟
                                        دریا_هیچ بیکار تو چ میکنی؟؟؟
                                        _منم مثل تو!پایه ای با بچه ها بریم شهر بازی؟؟؟
                                        دریا_اخ قوربونت برم معلومه که پایم
                                        _خب پس به بچه ها خبر بده
                                        دریا_من به ساغر میگم
                                        _باشه گلم
                                        دریا_اوکی پس من برم اماده بشم
                                        _اوکی برو
                                        دریا_بای
                                        بعد دیگ به من فرصت نداد تا جوابشو بدم. شماره سارا رو گرفتم چند تا بوق خورد جواب نداد زیر لب غرغر میکردم که انگار مرده جواب نمیده که همون لحظه جواب داد:بله
                                        _بلا
                                        سارا_این چه طرز حرف زدنه بیشور
                                        _مرده بودی دو ساعته دارم زنگ میزنم جواب نمیدی
                                        سارا_خب حالا توام سایلنت بود کاری داشتی؟؟؟
                                        _اوهوم میخواستم ببینیم میایی بریم بیرون
                                        سارا_کجا؟؟؟
                                        _شهر بازی
                                        سارا_مگ من بچم!ولی خب دلم نمیاد دل بچه ای مثل شماهارو بشکنم ..... اوکی میام
                                        _سارا؟؟؟
                                        سارا_جووون
                                        _خفه شو!!!
                                        سارا_اوکی عزیزم
                                        _سپاس. پس اماده شو بیا خونه ما سر راهم تنقلات بگیر معطل نشیم
                                        سارا_اوکی
                                        _باش پس خداحافظ

                                        فاطمه رحیمیف 1 پاسخ آخرین پاسخ
                                        4
                                        • فاطمه رحیمیف فاطمه رحیمی

                                          📚رمان جذاب #رمان_ظلمتگاه_عشق🙊
                                          #پارت_چهارم
                                          فقط باید میدید مثل این فیلما شده بود که میزدی رو دور تند. همه تند تند کار میکردن
                                          نگارخانم_وای دختر چرا خشکت زده بجنب بیا.
                                          سریع به سمت اشپز خونه رفتم روی صندلی نشستم و خطاب نگار خانم گفتم:نگارخانم چ خبره یه چای تلخ و یه لقمه نون کافی بود ب خدا
                                          نگارخانم_اره دیگه این کارارو کردی شدی پوست استخون! بخور حرف نزن
                                          شروع کردم به خوردن ۴تا لقمه بیشتر نتونستم بخورم حالا اون ۴رو هم با کمک های بی نهایت چای خوردم.
                                          _ممنون
                                          نگار خانم با تعجب نگام کرد و گفت:چیشد؟؟؟؟؟
                                          _خوردم دیگه
                                          نگارخانم_اینا که همشون موندن
                                          _خب من سیر شدم دیگه
                                          نگار خانم زیر لب غرغر کنان داشت میزو جمع میکرد که گفتم:مامان کو؟؟
                                          نگارخانم_بالا دارن اتاقای مهمونارو درست میکنن پدرتونم رفتن که کارارو راست و ریس کنن فکر کنم از اونجام برن فرودگاه پیشواز مهموناتون
                                          _وا حالا انگار رییس جمهور میخواد بیاد!!
                                          نگار خانمم که خندش گرفته بود گفت:چی بگم مادر
                                          _نگار خانم بهار کجاست؟؟؟
                                          نگارخانم_رفته حیاط دخترم داره با اون سگه بازی میکنه
                                          _نگار خانممممم سگه چیه بگو جسی خب اسم داره دیگ
                                          نگارخانم_اخه من موندم سگ هم بازی کردن داره اخه حالا اسمو ولش کن هر چی میگم کثیفه باز قبول نمیکنه و کار خودش و میکنه
                                          با خنده رفتم حیاط دیدم بهار داره با جسی ور میره. این بشر اروم و قرار نداره همیشه باید مشغول باشه به جسی بدبختم رحم نمیکنه!
                                          تا چشمش به من افتاد گفت:عه باران اومدی؟؟؟
                                          _ن هنوز خوابم
                                          بهار_نمکدون دیشب دریاچه اورمیه بودی؟
                                          _ن اتاق بغلی تو بودمツ
                                          بهار_خیل خب بابا تسلیم بریم الاچیق بشینیم؟؟
                                          _اوهوم بریم
                                          به سمت الاچیقی که اون سمت حیاط بود حرکت کردیم.
                                          بهار_خوب شد که اومدی واقعا حوصلم سر رفته بود!
                                          خب حالا که اومدم چیکارکنم؟؟؟
                                          بهار
                                          زنگ بزن با بچه ها هماهنگ کن بریم شهر بازیツ
                                          _افرین بر تو ببین تو عمرت اگه یه حرف درست زده باشی اونم همین بود
                                          بهار_خیل خب حالا زنگ بزن که دیر میشه ها
                                          _اوکی
                                          گوشی و برداشتم و زنگ زدم به دریا.
                                          دریا_سلام علیکم بر عشق خودم
                                          _سلام نارگیل خودم کجایی چ میکنی؟
                                          دریا_هیچ بیکار تو چ میکنی؟؟؟
                                          _منم مثل تو!پایه ای با بچه ها بریم شهر بازی؟؟؟
                                          دریا_اخ قوربونت برم معلومه که پایم
                                          _خب پس به بچه ها خبر بده
                                          دریا_من به ساغر میگم
                                          _باشه گلم
                                          دریا_اوکی پس من برم اماده بشم
                                          _اوکی برو
                                          دریا_بای
                                          بعد دیگ به من فرصت نداد تا جوابشو بدم. شماره سارا رو گرفتم چند تا بوق خورد جواب نداد زیر لب غرغر میکردم که انگار مرده جواب نمیده که همون لحظه جواب داد:بله
                                          _بلا
                                          سارا_این چه طرز حرف زدنه بیشور
                                          _مرده بودی دو ساعته دارم زنگ میزنم جواب نمیدی
                                          سارا_خب حالا توام سایلنت بود کاری داشتی؟؟؟
                                          _اوهوم میخواستم ببینیم میایی بریم بیرون
                                          سارا_کجا؟؟؟
                                          _شهر بازی
                                          سارا_مگ من بچم!ولی خب دلم نمیاد دل بچه ای مثل شماهارو بشکنم ..... اوکی میام
                                          _سارا؟؟؟
                                          سارا_جووون
                                          _خفه شو!!!
                                          سارا_اوکی عزیزم
                                          _سپاس. پس اماده شو بیا خونه ما سر راهم تنقلات بگیر معطل نشیم
                                          سارا_اوکی
                                          _باش پس خداحافظ

                                          فاطمه رحیمیف آفلاین
                                          فاطمه رحیمیف آفلاین
                                          فاطمه رحیمی
                                          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                          #100

                                          فاطمه رحیمی
                                          رمان طنز عاشقانه هم اونقدرا نیست بعد ی تایمی هم میرن المان از جاذبه و یادگیری زبان المانی صحبت میشه و در طی اتفاقات پیش اونده در طی داستان حالا تهش شاید عاشقانه شه ولی در کل اجتماعی
                                          گذاشتن بقیش اینجا مطلوب نیس ولی در کل من عامیانهرو برای داستان بیشتر ترجیح میدم رسمی هم استفاده میکنم ولی نبرای قالب داستان و رمان
                                          شما که رسمی نوشتی از زبان راوی لااقل حرف ها رو عامیانه بزن(بین دونفر)

                                          1 پاسخ آخرین پاسخ
                                          4
                                          پاسخ
                                          • پاسخ به عنوان موضوع
                                          وارد شوید تا پست بفرستید
                                          • قدیمی‌ترین به جدید‌ترین
                                          • جدید‌ترین به قدیمی‌ترین
                                          • بیشترین رای ها


                                          • 1
                                          • 2
                                          • 3
                                          • 4
                                          • 5
                                          • 6
                                          • 7
                                          • 16
                                          • 17
                                          • درون آمدن

                                          • برای جستجو وارد شوید و یا ثبت نام کنید
                                          • اولین پست
                                            آخرین پست
                                          0
                                          • دسته‌بندی‌ها
                                          • نخوانده ها: پست‌های جدید برای شما 0
                                          • جدیدترین پست ها
                                          • برچسب‌ها
                                          • سوال‌های درسی و مشاوره‌ای
                                          • دوره‌های آلاء
                                          • گروه‌ها
                                          • راهنمای آلاخونه
                                            • معرفی آلاخونه
                                            • سوال‌پرسیدن | انتشار مطالب آموزشی
                                            • پاسخ‌دادن و مشارکت در تاپیک‌ها
                                            • استفاده از ابزارهای ادیتور
                                            • معرفی گروه‌ها
                                            • لینک‌های دسترسی سریع