کارگاه نویسندگی
-
arthur morgan
خب نظر من راجب داستانتون.
اول اینکه موضوعش حساب جلوه نمایی میکنه.
و این برای جذب مخاطب اصل مهمیه.
ولی خب خود داستان یک ایراداتی داره ک اگه ویرایش بشه عالی میشه.
شروعش نسبتا خوب بود و مخاطبو تحریک میکنه به خوندن ادامه داستان.
اصلاحات و ویرایشاتی که نیازه از نظر من:《
1_شخصیت ها یکم مبهم بودن میشه بیشتر روشون هدفگزاری کرد.
2_ بعضی قسمت ها یک فعل خیلی تکرار شده بود . مثلا یکجا خیلی از نشست و نشستند استفاده کرده بودین ک بهتره چنین مواقعی فعل های مشابه جانشین هم بشن.
3_یک نکات ریزی هم وجود داره این وسط اینکه رعایت دقیقتر علائم نگارشی میتونه مفهوم و منظور جملات رو گیرا تر کنه
4_یه بخشاییم به زبان گفتاری نوشته بودین. و دوباره یه قسمتایی فارسی معیار و ادبی. ک خب این از جذابیت نوشته کسر میکنه.
5_خیلی جاها نیاز داشت ک بیشتر باز بشه و جزئی تر نوشته بشه و برعکس قسمت هاییم فقط به یک توضیح کلی بسنده و به ادای لپ مطلب اکتفا میکرد.ولی درکل منن اون مفهوم و منظور اصلی داستان رو خیلی دوست داشتم.واقعا اصل و حق مطلب به درستی ادا شده بود.
چندباری هی ویرایش بشه در آخر یک داستان فوق العاده در میاد ازش.
خسته نباشید@یاسمن-کیانی فقط من در قست چهارم که به زبان گفتاری اشاره کردید من سعی کردم که نحوه حرف زدن افراد را باهم متفاوت کنم چون حتما نحوه حرف زدن یک فرد 80 ساله با یک بچه 9 سال متفاوت تر وپخته تر و ادبی تر است و خود راوی هم سعی کرده ادبی تر حرف بزند تا مخاطب به ادبی بودن متن پی ببرد
-
@یاسمن-کیانی این عالیه
فاطمه رحیمی در کارگاه نویسندگی گفته است:
@یاسمن-کیانی این عالیه
دلم میخواد آنشرلیهی و جودی ابتی بنویسم.
میفهمی چی میگم؟ -
@یاسمن-کیانی فقط من در قست چهارم که به زبان گفتاری اشاره کردید من سعی کردم که نحوه حرف زدن افراد را باهم متفاوت کنم چون حتما نحوه حرف زدن یک فرد 80 ساله با یک بچه 9 سال متفاوت تر وپخته تر و ادبی تر است و خود راوی هم سعی کرده ادبی تر حرف بزند تا مخاطب به ادبی بودن متن پی ببرد
arthur morgan راوی متن همان پیر مرد داستان است البته این الان به فکرم رسید
-
فاطمه رحیمی در کارگاه نویسندگی گفته است:
@یاسمن-کیانی این عالیه
دلم میخواد آنشرلیهی و جودی ابتی بنویسم.
میفهمی چی میگم؟ -
arthur morgan راوی متن همان پیر مرد داستان است البته این الان به فکرم رسید
arthur morgan چه جالب ولی رو جمله هاام زیاد کارکنید
-
@یاسمن-کیانی فقط من در قست چهارم که به زبان گفتاری اشاره کردید من سعی کردم که نحوه حرف زدن افراد را باهم متفاوت کنم چون حتما نحوه حرف زدن یک فرد 80 ساله با یک بچه 9 سال متفاوت تر وپخته تر و ادبی تر است و خود راوی هم سعی کرده ادبی تر حرف بزند تا مخاطب به ادبی بودن متن پی ببرد
arthur morgan اها. بسیار عالی.
البته من زیاد با اصول نوشتن آشنا نیستم شاید هم هیچ ایرادی نداره مخلوطی از زبان عامیانه و ادبی توی نوشته استفاده کرد.کتاب《ادبیات داستانی
ساختار، صدا و معنی》از لوران پرین رو پیشنهاد میکنم. میتونه کمکتون کنه برای آشنایی با قواعد و اصول نویسندگی -
arthur morgan اها. بسیار عالی.
البته من زیاد با اصول نوشتن آشنا نیستم شاید هم هیچ ایرادی نداره مخلوطی از زبان عامیانه و ادبی توی نوشته استفاده کرد.کتاب《ادبیات داستانی
ساختار، صدا و معنی》از لوران پرین رو پیشنهاد میکنم. میتونه کمکتون کنه برای آشنایی با قواعد و اصول نویسندگی -
@یاسمن-کیانی نه خب موقعی که باهم حرف میزنن عامیانه باشه بهتر ، نه؟
ولی درکل متن ادبی برای کتاب چاپی خیلی دوست دارم متن عامیانه یعنی کل داستان عامیانه باشه برای پی دی اف های رمان (الان همه میان میگن کی کار به دوست داشتن تو داشت؟)
-
@یاسمن-کیانی نه خب موقعی که باهم حرف میزنن عامیانه باشه بهتر ، نه؟
ولی درکل متن ادبی برای کتاب چاپی خیلی دوست دارم متن عامیانه یعنی کل داستان عامیانه باشه برای پی دی اف های رمان (الان همه میان میگن کی کار به دوست داشتن تو داشت؟)
@roghayeh-eftekhari در کارگاه نویسندگی گفته است:
@یاسمن-کیانی نه خب موقعی که باهم حرف میزنن عامیانه باشه بهتر ، نه؟
ولی درکل متن ادبی برای کتاب چاپی خیلی دوست دارم متن عامیانه یعنی کل داستان عامیانه باشه برای پی دی اف های رمان (الان همه میان میگن کی کار به دوست داشتن تو داشت؟)
امممم. چم.
خانم متخصص نظر شما در این باره چیه؟
فاطمه رحیمی -
فاطمه رحیمی به نظر شما یکمی شبیه عالیس در سرزمین عجایب نشده؟
arthur morgan داستانش تخلیلی و باعث میشه کنجکاوی ادم برای خوندن تحریک بشه
-
@roghayeh-eftekhari در کارگاه نویسندگی گفته است:
@یاسمن-کیانی نه خب موقعی که باهم حرف میزنن عامیانه باشه بهتر ، نه؟
ولی درکل متن ادبی برای کتاب چاپی خیلی دوست دارم متن عامیانه یعنی کل داستان عامیانه باشه برای پی دی اف های رمان (الان همه میان میگن کی کار به دوست داشتن تو داشت؟)
امممم. چم.
خانم متخصص نظر شما در این باره چیه؟
فاطمه رحیمی@یاسمن-کیانی متخصص ک نشدیم
ولی نوشتار عامیانه برای خوندن مخصوصا برای نوشته های رمان و داستان گونه مورد پسند تره و لحن ادبی برای نوشتارهای رسمی بیشتر استفاده میشه منم موافقم -
@یاسمن-کیانی متخصص ک نشدیم
ولی نوشتار عامیانه برای خوندن مخصوصا برای نوشته های رمان و داستان گونه مورد پسند تره و لحن ادبی برای نوشتارهای رسمی بیشتر استفاده میشه منم موافقمفاطمه رحیمی آره الان راوی داستان داره با لحن رسمی صحبت میکنه خوبه
ولی صحبت دو نفر یا چند نفر باهم عامیانه باشه خیلی بهتر مخصوصا که زمان حال؟ -
@roghayeh-eftekhari دوهزار شدی قرض بده هزار شم
پس نمیدما بعدش دلار هی داره میکشه بالا
فاطمه رحیمی قرض دادم
-
اقا من ی رمان نوشتم نصفس اینجا هم شاید درست نباشع رمان
البته اسلامیه هاقسمتای اولش و میزارم سعی کن اونجوری بنویسی لحنشو
البته شاید خوبم نباشه نمیدونم -
رمان جذاب
#ظلمتگاه_عشق
#پارت_یک
صبح با صدای کوبیده شدن در اتاقم از خواب بیدار شدم. ای تف به روح هر کسی که داره در میزنه چشم ندارن ببینن یه روز تعطیل ما خوابیدیم چشمامو محکم روی هم فشار می دادم دوست نداشتم بازشون کنم .دیشب تا دیر وقت بیدار بودم چشمام داشت دوباره گرم میشد که با صدای برخورد محکم در به دیوار تو جام سیخ نشستم
هوی احمق در میزنی درو باز نمیکنم یعنی نیا تو،حالا اون به درک میایی تو مثل بچه ادم بیا تو ن اینکه عین خر سرتو بندازی پایین بپری تو اتاق
بهار نفس بگیر خفه شدی دو ساعته دارم در میزنم زیر پام علف سبز شد که هیچ گلم دادم اون پشت
_خو الان کارتو بگو برو
دوباره سریع رو تخت دراز کشیدم چشمامو بستم
بهار_بلند شو دیگه حوصلم سر رفت بابا از صبح تک و تنهام
همونجوری که چشمامو بسته بودم گفتم:به من چه صبح زود عین خروس بلند نمیشدی من الان خوابم میاد
بهار_ساعتو نگاه کن اخه چلغوز ۱۲ ظهره
_ به تو چه اصلا میخوام تا ۲ بخوابمکانال و زیرش برداشتم
تبلیغ نشه
-
رمان جذاب #ظلمتگاه_عشق
#پارت_دوم
یهو اومد رو تخت نشست پتو رو کشیدم رو سرم که شرشو کم کنه ولی گفت
بهار_نمیدونی چی شده؟
همونجوری از زیر پتو گفتم :چیشده؟
بهار_خبرای خوب خوب
با شک پتو رو از سرم کنار زدم و گفتم:د بنال دیگ
بهار لبخند زد
وا خل شدی میگم چی شده
بهار بلند شو بگم
تو جام نیم خیز شدم و گفتم:خب بگو
بهار با ذوق گفت: نمیدونی که خانواده ی شاه وردی دارن میان واییییی خیلی خوشحالم
_شاه وردی کدوم خریه؟؟
بهار_سوال خوبی پرسیدی
_خو بهار_خو؟ _میزنم لهت میکنما بنال ببینیم شاه وردی کدوم گوساله ایه که اومدی منو بیدار کردی؟ بهار_خو نمیشناسم
چشمام گرد شد
_نمیشناسی و داشتی با ذوق میگفتی خانواده شاه وردی دارن میان
بعدشم اداشو در اوردم تازه بد تر از اون جلبک اومدی منو به خاطر کسی که نمیشناسی بیدار کردی؟؟؟
بهار_باشه بابا حالا توام شلوغش کردی
_بهار بهار_هوم
_من چه گناهی کردم گیر تو افتادم؟
بهار_ابجیم شدی
بدون هیچ حرفی دوباره پشت بهش روی تخت دراز کشیدم -
رمان جذاب #ظلمتگاه_عشق
#پارت_سوم
چند دقیقه ای گذشت دیدم صدایی ازش در نمیاد سرم و از روی بالش بلند کردم بهش نگاه کردم و گفتم:چیه؟ بهار_چیه؟ツ
قیافش شیطون شده بود یه لبخند عمیق توی صورتش بود
بهار_اینارو میبینی؟؟
و به انگشتاش اشاره کرد
_خب؟؟؟ یهو حمله کرد سمتم شروع کردبه قلقلک دادنم
_ایییییی بهار نکن
بهار_بلند نمیشی دیگ ن
_باش بابا بسه بهاررررر
بهار_بلند میشی؟؟؟؟؟
_ارع به خدا بلند میشم
از روم بلند شد و گفت:آی خسته شدم ببین حتما باید زور بالا سرت باشه وگرنه حرف حالیت نمیشه!!
داشتم با چشمای گرد شده نگاش میکردم ک بهار گفت:اونجوری نگاه نکن بلند شو برو قیافتو ببین از بس خوابیدی شبیه بوفالو شدی!! من میرم ولی اگه تا ۵دقیقه دیگه پایین بودی که هیچ اگه نبودی این بار دیگه با پارچ اب میام سراغت. وسریع از اتاق بیرون رفت
با حرص پتو رو پرت کردم اونور. همه خواهر دارن ما هم خواهر داریم این شده ایینه ی دق من از تخت بلند شدم به سمت سرویس بهداشتی اتاقم رفتم برای آخرین بار به تختم نگاه کردم میبینی چشم ندارن ببینن منو تو باهم خوشیم!!
تو ایینه به خودم نگاه کردم اوه راست میگفتا از بس خوابیده بودم چشمام بدجور پف کرده بود چند بار دستم و پر اب سرد کردم و پاشیدم تو صورتم تا پف چشمام کم بشه .سریع اومدم بیرون یه شلوار ورزشی و یه سویشرت ورزشی پوشیدم و از اتاق رفتم بیرون. خبری از بهار نبود به احتمال زیاد رفته تو حیاط پله ها رو دوتا یکی رفتم پایین،وسط پله ها خشکم زد تو خونه بازار شام راه انداخته بودن نگار خانم داشت اشپزی میکرد تا چشمش به من افتاد گفت:سلام دخترم چه عجب بیدار شدی لنگ ظهره بجنب الان برات صبحونه اماده میکنم
_ممنون،نگار خانم ؟؟
نگار خانم_جانم دخترم
_چه خبره اینجا؟؟؟
نگار خانم_دخترم اینقدر میخوابی ک همه رو اب ببره تو رو خواب میبره. والا تا اونجا که من فهمیدم قراره از فرنگ براتون مهمون بیاد
خندم گرفته بود بد جور_نگار خانم فرنگ چیه اخه میگی خارج
نگار خانم_چ میدونم همون که شما جوونا بهش میگین خارج خلاصه دیگه امشب ساعت ۹ میرسن من که تک و تنها یه روز یه روزه نمیتونستم این عمارت و تمیز کنم آقا رفتن چند نفرو اوردن کمک کنن کارا زود را بیوفته.