خانواده
-
سلام دوستان
مادر من 3 روزه متوالی صبحا میاد تو اتاقم و دقیقا یک ساعت با من سرِ درس خواندنم دعوام میکنه
حالا ای کاش منو میزد! بدتر از اون روحیه ام رو تضعیف میکنه و بعد از دعوای یک ساعته، من تا شب روحیه ام داغونه!
مثلا توی دعوا میگه:
%(#3700ff)[تو شبیه کسی که میخواد پزشکی قبول بشه، درس نمیخونی
به برنامه ات متعهد نیستی
اگه اینطوری پیش بری ، هیچ وقت رشته ای که میخوای قبول نمیشی]
این سه تا جمله اش از بین چیزایی که بهم میگه بیشترین ضربه رو بهم میزنه.
کلی تلاش هم کردم که حالمو بعد شنیدنشون خوب کنم ولی نشد
درباره ی اینکه چرا حرف مادرم روم تاثیر بد داره تحقیق کردم و فهمیدم که من از لحاظ ذهنی خیلی به مادرم وابسته ام. یعنی هر حرفِ اون روی من تاثیر خیلی زیادی میگذاره. راه حلشم دروغ گفتنه. اگه من به مادرم الکی بگم همه چی اوکیه ، اونم ولم میکنه. اونوقت هم من خواشحالم هم مادرم و هیچ دعوایی هم بین مون رخ نمیده. شاید بگید دروغ گفتن کار بدیه و ... اما متاسفانه هیچ راه دیگه ای پیدا نکردم که جواب بده! حتی وقتی صحبت مسالمت آمیز با مادرم دارم، اون سه تا جمله ی بالارو بهم میگه که منو از صحبت مسالمت آمیز پشیمون میکنه!
چند بارم تو فکر خودکشی افتادم. شاید بازم بگید چه زود! تو که فقط 3 بار اینارو از مادرت شنیدی! بازم باید درجواب بگم که من بارها اینارو شنیدم ولی مشکل اینه که این سه روز پشت سرهم بودند، نه با فاصله!نمیدونم خانواده ی شمام اینطوریه یا نه ولی اگه میشه یه راهی بگید همه چی درست بشه
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @ریاضیا @تجربیا @دانش-آموزان-آلاء @بچه-های-تجربی-راه-ابریشم @بچه-های-ریاضی-راه-ابریشمسلام دوستان
دوستان لطفا با حوصله بخونین
ببینید ریشه همه این مشکلات (گیر دادن خانواده) به آرزوهای کودکی پدر و مادرهامون برمیگرده اونا در کودکی آرزوهایی داشتن مثلا دوست داشتن پزشک و مهندس و ... بشن ولی خب نتونستن برای اینکه به این آرزوهاشون به نوعی برسن میان به بچه هاشون فشار میارن حتی در انتخاب رشته در سال نهم و انتخاب رشته کنکور هم دخالت میکنن نوعی که اصلا عشق و علاقه فرزندشون به اون رشته و درس اصلا مهم نیست . شاید بیشتر پد و مادر هامون حتی نمیدونن پزشکی که میگن برو بخون چند سال هست و چند واحد درسی داره چطوری شیف عوض میکنن... ولی فقط میگن برو بخون چون در کودکی خودشون در رسیدن به آرزوهاشون ناکام موندن به فرزندشون فشار میارن. بنابراین باید به پدر و مادرهامون به نوعی به فهمونیم که ما وسیله آرزوهای شما نیستیم.
این کار باعث شده در جامعه ما متاسفانه به بعضی رشته به چشم حقارت نگاه بشه برای مثال میگم بچه ای که علاقه اش به رشته هنر هست ولی خونواده اجازه بهش نمیدن بره بخون چرا چون میگن که هنر رو کسی میخونه که معدلش کم باشه و هیچی از ریاضی و فیزیک سر در نیاره و یا اونا همش افراد منحرفی هستن ولی غافل از اینکه اگه اون بره هنر بخونه شاید برا خودش شجریان و ... بشه.دومی هم مقایسه هست واقعا این موردی هست خیلی برای دانش آموزان به خصوص کنکوری استرس شدیدی میاری برای مثال میگم به فلانی اونطوری درس میخونه تو هم اونطوری بخون اون فیزیک ۸۰ زد تو هم باید بالای ۸۰ بزنی و اما بازم غافل از اینکه آقا ممکن مدرسه اون فردی که میگین مدرسه بهتری هست یا معلم هاش خوبن و ... نباید اینکارو بکنین واقعا یکی دو بار برای خود من پیش اومد واقعا جیگرم آتیش گرفته.
حال راه حل چیست باید با مراجعه به یک روانشناس تحصیلی همه این موارد مطرح کنیم و ایشون مطمئن همه این حرفهای منو میگن و چون پدر و مادرمون ایم حرفهامو از دهن یه فرد متخصص در این باره بشنون اعتماد میکنن بهش.
خیلی ببخشید که سرتون رو درد آوردم ولی واقعا احساس کردم که نیاز باشه
-
سلام دوستان
دوستان لطفا با حوصله بخونین
ببینید ریشه همه این مشکلات (گیر دادن خانواده) به آرزوهای کودکی پدر و مادرهامون برمیگرده اونا در کودکی آرزوهایی داشتن مثلا دوست داشتن پزشک و مهندس و ... بشن ولی خب نتونستن برای اینکه به این آرزوهاشون به نوعی برسن میان به بچه هاشون فشار میارن حتی در انتخاب رشته در سال نهم و انتخاب رشته کنکور هم دخالت میکنن نوعی که اصلا عشق و علاقه فرزندشون به اون رشته و درس اصلا مهم نیست . شاید بیشتر پد و مادر هامون حتی نمیدونن پزشکی که میگن برو بخون چند سال هست و چند واحد درسی داره چطوری شیف عوض میکنن... ولی فقط میگن برو بخون چون در کودکی خودشون در رسیدن به آرزوهاشون ناکام موندن به فرزندشون فشار میارن. بنابراین باید به پدر و مادرهامون به نوعی به فهمونیم که ما وسیله آرزوهای شما نیستیم.
این کار باعث شده در جامعه ما متاسفانه به بعضی رشته به چشم حقارت نگاه بشه برای مثال میگم بچه ای که علاقه اش به رشته هنر هست ولی خونواده اجازه بهش نمیدن بره بخون چرا چون میگن که هنر رو کسی میخونه که معدلش کم باشه و هیچی از ریاضی و فیزیک سر در نیاره و یا اونا همش افراد منحرفی هستن ولی غافل از اینکه اگه اون بره هنر بخونه شاید برا خودش شجریان و ... بشه.دومی هم مقایسه هست واقعا این موردی هست خیلی برای دانش آموزان به خصوص کنکوری استرس شدیدی میاری برای مثال میگم به فلانی اونطوری درس میخونه تو هم اونطوری بخون اون فیزیک ۸۰ زد تو هم باید بالای ۸۰ بزنی و اما بازم غافل از اینکه آقا ممکن مدرسه اون فردی که میگین مدرسه بهتری هست یا معلم هاش خوبن و ... نباید اینکارو بکنین واقعا یکی دو بار برای خود من پیش اومد واقعا جیگرم آتیش گرفته.
حال راه حل چیست باید با مراجعه به یک روانشناس تحصیلی همه این موارد مطرح کنیم و ایشون مطمئن همه این حرفهای منو میگن و چون پدر و مادرمون ایم حرفهامو از دهن یه فرد متخصص در این باره بشنون اعتماد میکنن بهش.
خیلی ببخشید که سرتون رو درد آوردم ولی واقعا احساس کردم که نیاز باشه
@mr-perfect اصلا بحث من این چیزایی که شما میگید نبود. من میگم مادرم بعد از اینکه کلی براش حرف زدم و ساعت ها زمان گذاشتم، آخرش حرف خودشو میزنه و همون سرزنش هارو میکنه. انگار نه انگار من کلی براش دلیل آوردم.(حتی حاضر نیست دلایلم رو نقض کنه! پشت سر هم میگه تو اشتباه میکنی)
اما شما از علاقه داشتن و نداشتن به پزشکی حرف میزنید.
من علاقه دارم و 99 درصد بچه ها هم دارند. اگر نداشتیم، همون روز اول بیخیال میشدیم. اما بحث من سر مشکلاتیه که سر راهم سبز شده هست و میخوام بپرسم چطوری از این موانع رد بشم.
هنوزم از علاقم به پزشکی کم نشده ولی از این موضوع ناراحتم که این حرفای مادرم سرعتم رو کند میکنه. -
سلام دوستان
مادر من 3 روزه متوالی صبحا میاد تو اتاقم و دقیقا یک ساعت با من سرِ درس خواندنم دعوام میکنه
حالا ای کاش منو میزد! بدتر از اون روحیه ام رو تضعیف میکنه و بعد از دعوای یک ساعته، من تا شب روحیه ام داغونه!
مثلا توی دعوا میگه:
%(#3700ff)[تو شبیه کسی که میخواد پزشکی قبول بشه، درس نمیخونی
به برنامه ات متعهد نیستی
اگه اینطوری پیش بری ، هیچ وقت رشته ای که میخوای قبول نمیشی]
این سه تا جمله اش از بین چیزایی که بهم میگه بیشترین ضربه رو بهم میزنه.
کلی تلاش هم کردم که حالمو بعد شنیدنشون خوب کنم ولی نشد
درباره ی اینکه چرا حرف مادرم روم تاثیر بد داره تحقیق کردم و فهمیدم که من از لحاظ ذهنی خیلی به مادرم وابسته ام. یعنی هر حرفِ اون روی من تاثیر خیلی زیادی میگذاره. راه حلشم دروغ گفتنه. اگه من به مادرم الکی بگم همه چی اوکیه ، اونم ولم میکنه. اونوقت هم من خواشحالم هم مادرم و هیچ دعوایی هم بین مون رخ نمیده. شاید بگید دروغ گفتن کار بدیه و ... اما متاسفانه هیچ راه دیگه ای پیدا نکردم که جواب بده! حتی وقتی صحبت مسالمت آمیز با مادرم دارم، اون سه تا جمله ی بالارو بهم میگه که منو از صحبت مسالمت آمیز پشیمون میکنه!
چند بارم تو فکر خودکشی افتادم. شاید بازم بگید چه زود! تو که فقط 3 بار اینارو از مادرت شنیدی! بازم باید درجواب بگم که من بارها اینارو شنیدم ولی مشکل اینه که این سه روز پشت سرهم بودند، نه با فاصله!نمیدونم خانواده ی شمام اینطوریه یا نه ولی اگه میشه یه راهی بگید همه چی درست بشه
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @ریاضیا @تجربیا @دانش-آموزان-آلاء @بچه-های-تجربی-راه-ابریشم @بچه-های-ریاضی-راه-ابریشم@m-sina خوشبحالت
خوبه وضعیت مارو نداری شما بهرحال بگم که بدتر از شما زیاده غصه نخور اگه حرفای مادرت درسته که توهم سبک درس خوندنتو درست کن اگرم نیست اول براش توضیح بده اگر کافی نبود برین به یه مشاور مراجعه کنید -
سلام دوستان
مادر من 3 روزه متوالی صبحا میاد تو اتاقم و دقیقا یک ساعت با من سرِ درس خواندنم دعوام میکنه
حالا ای کاش منو میزد! بدتر از اون روحیه ام رو تضعیف میکنه و بعد از دعوای یک ساعته، من تا شب روحیه ام داغونه!
مثلا توی دعوا میگه:
%(#3700ff)[تو شبیه کسی که میخواد پزشکی قبول بشه، درس نمیخونی
به برنامه ات متعهد نیستی
اگه اینطوری پیش بری ، هیچ وقت رشته ای که میخوای قبول نمیشی]
این سه تا جمله اش از بین چیزایی که بهم میگه بیشترین ضربه رو بهم میزنه.
کلی تلاش هم کردم که حالمو بعد شنیدنشون خوب کنم ولی نشد
درباره ی اینکه چرا حرف مادرم روم تاثیر بد داره تحقیق کردم و فهمیدم که من از لحاظ ذهنی خیلی به مادرم وابسته ام. یعنی هر حرفِ اون روی من تاثیر خیلی زیادی میگذاره. راه حلشم دروغ گفتنه. اگه من به مادرم الکی بگم همه چی اوکیه ، اونم ولم میکنه. اونوقت هم من خواشحالم هم مادرم و هیچ دعوایی هم بین مون رخ نمیده. شاید بگید دروغ گفتن کار بدیه و ... اما متاسفانه هیچ راه دیگه ای پیدا نکردم که جواب بده! حتی وقتی صحبت مسالمت آمیز با مادرم دارم، اون سه تا جمله ی بالارو بهم میگه که منو از صحبت مسالمت آمیز پشیمون میکنه!
چند بارم تو فکر خودکشی افتادم. شاید بازم بگید چه زود! تو که فقط 3 بار اینارو از مادرت شنیدی! بازم باید درجواب بگم که من بارها اینارو شنیدم ولی مشکل اینه که این سه روز پشت سرهم بودند، نه با فاصله!نمیدونم خانواده ی شمام اینطوریه یا نه ولی اگه میشه یه راهی بگید همه چی درست بشه
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @ریاضیا @تجربیا @دانش-آموزان-آلاء @بچه-های-تجربی-راه-ابریشم @بچه-های-ریاضی-راه-ابریشم -
سلام دوستان
مادر من 3 روزه متوالی صبحا میاد تو اتاقم و دقیقا یک ساعت با من سرِ درس خواندنم دعوام میکنه
حالا ای کاش منو میزد! بدتر از اون روحیه ام رو تضعیف میکنه و بعد از دعوای یک ساعته، من تا شب روحیه ام داغونه!
مثلا توی دعوا میگه:
%(#3700ff)[تو شبیه کسی که میخواد پزشکی قبول بشه، درس نمیخونی
به برنامه ات متعهد نیستی
اگه اینطوری پیش بری ، هیچ وقت رشته ای که میخوای قبول نمیشی]
این سه تا جمله اش از بین چیزایی که بهم میگه بیشترین ضربه رو بهم میزنه.
کلی تلاش هم کردم که حالمو بعد شنیدنشون خوب کنم ولی نشد
درباره ی اینکه چرا حرف مادرم روم تاثیر بد داره تحقیق کردم و فهمیدم که من از لحاظ ذهنی خیلی به مادرم وابسته ام. یعنی هر حرفِ اون روی من تاثیر خیلی زیادی میگذاره. راه حلشم دروغ گفتنه. اگه من به مادرم الکی بگم همه چی اوکیه ، اونم ولم میکنه. اونوقت هم من خواشحالم هم مادرم و هیچ دعوایی هم بین مون رخ نمیده. شاید بگید دروغ گفتن کار بدیه و ... اما متاسفانه هیچ راه دیگه ای پیدا نکردم که جواب بده! حتی وقتی صحبت مسالمت آمیز با مادرم دارم، اون سه تا جمله ی بالارو بهم میگه که منو از صحبت مسالمت آمیز پشیمون میکنه!
چند بارم تو فکر خودکشی افتادم. شاید بازم بگید چه زود! تو که فقط 3 بار اینارو از مادرت شنیدی! بازم باید درجواب بگم که من بارها اینارو شنیدم ولی مشکل اینه که این سه روز پشت سرهم بودند، نه با فاصله!نمیدونم خانواده ی شمام اینطوریه یا نه ولی اگه میشه یه راهی بگید همه چی درست بشه
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @ریاضیا @تجربیا @دانش-آموزان-آلاء @بچه-های-تجربی-راه-ابریشم @بچه-های-ریاضی-راه-ابریشم@m-sina
سلام. اول از همه آرزو میکنم که خدا بهتون آرامش عطا کنه.
ببینید خیلیامون این مشکل رو از سوی خانواده داریم. مثلا مادر من از وقتی کلاس نهم بودم بهم میگفت اینجوری درس بخونی قبول نمیشی. توی فامیل هر کسی ارزم میپرسید میخوای چی بخونی و من جواب میدادم، مامانم میگفت البته با این وضع درس بخونه که قبول نمیشه. حالا هرچقدر هم من و حتی فامیل هامون میگفتن شروع میکنه. الان زوده یا واسه کنکور میخونه و اینا مادر من حرف خودش رو میزد. همه اینا هم در حالی بود که من همیشه توی کلاس شاگرد اول بودم و معدلام دیگه از ۱۹ و ۸۶ کمتر نبود تا اونموقع. (و یه سری مشکلات که حالا ترجیح میدم چیزی نگم ازش). من خیلی ناراحت میشدم. الانم حتی ناراحت میشم. الان در این مواقع هرچی مامانم بگه میگم "باشه". همین. اینا رو گفتم که فقططط بهتون بگم شما تنها کسی نیستید که این مشکلات رو دارید و خب خودکشی نه تنها اصصصلااا گزینه خوبی نیست بلکه فکر کردن بهش هم بده. در آینده زندگی مشکلاتی خواهد داشت که این چیزا پیشش هیچی نیست. اما راهکار هایی که به ذهن من میرسه:
۱- فرمودین که یه بار مادرتون گفتن که چرا انگیزه نمیگیرید از این حرفا. خب شما که الان مقصود مادرتونو میدونید، همینو مستقیم بهشون بگید. اندفعه که خواستن همچین حرفی بزنن خیلی با آرامش بگین که این حرفا نه تنها باعث انگیزه تون نمیشه بلکه همون مقدار انگیزه ای که دارید رو هم نابود میکنه. بگید که نیاز دارید تشویق بشید تا بازخواست. اینکه دیروز ۸ ساعت درس خوندین و امروز ۸ ساعت و نیم، یه پیشرفته و از مادرتون بخواید پیشرفت هاتونو براتون پررنگ کنن تا انگیزه بگیرید.(البته اگر قبلا امتحان نکردید)
۲- گفتین که پدرتون موضوع رو متوجه شدن و دیگه این برخورد رو ندارن. از طریق پدرتون وارد عمل بشین و از ایشون بخواید که با مادرتون صحبت کنن.
۳- اگر روش بالا میسر نبود میتونید از یکی از آشناهاتون که روابط صمیمانه ای با مادرتون داره هم کمک بگیرید. مثلا خاله تون یا یکی از دوستای مادرتون. موضوع رو بهشون بگین و بخواین که با مادرتون صحبت کنن. والدین معمولا حرف ما رو قبول نمیکنن چون بچه میدوننمون. ولی اگه یه بزرگسال همون حرف ها رو بهشون بزنه، بیشتر بهش فکر میکنن.و البته من هم روانشناس رو پیشنهاد میکنم اگر خانواده تون اهل رفتن پیش روانشناس هستن.
واقعا معذرت میخوام که طولانی شد. امیدوارم هرچه زود تر مشکلتون حل بشه و پرقدرت (مثل همین الان) ادامه بدین. موفق باشید -
@m-sina
سلام. اول از همه آرزو میکنم که خدا بهتون آرامش عطا کنه.
ببینید خیلیامون این مشکل رو از سوی خانواده داریم. مثلا مادر من از وقتی کلاس نهم بودم بهم میگفت اینجوری درس بخونی قبول نمیشی. توی فامیل هر کسی ارزم میپرسید میخوای چی بخونی و من جواب میدادم، مامانم میگفت البته با این وضع درس بخونه که قبول نمیشه. حالا هرچقدر هم من و حتی فامیل هامون میگفتن شروع میکنه. الان زوده یا واسه کنکور میخونه و اینا مادر من حرف خودش رو میزد. همه اینا هم در حالی بود که من همیشه توی کلاس شاگرد اول بودم و معدلام دیگه از ۱۹ و ۸۶ کمتر نبود تا اونموقع. (و یه سری مشکلات که حالا ترجیح میدم چیزی نگم ازش). من خیلی ناراحت میشدم. الانم حتی ناراحت میشم. الان در این مواقع هرچی مامانم بگه میگم "باشه". همین. اینا رو گفتم که فقططط بهتون بگم شما تنها کسی نیستید که این مشکلات رو دارید و خب خودکشی نه تنها اصصصلااا گزینه خوبی نیست بلکه فکر کردن بهش هم بده. در آینده زندگی مشکلاتی خواهد داشت که این چیزا پیشش هیچی نیست. اما راهکار هایی که به ذهن من میرسه:
۱- فرمودین که یه بار مادرتون گفتن که چرا انگیزه نمیگیرید از این حرفا. خب شما که الان مقصود مادرتونو میدونید، همینو مستقیم بهشون بگید. اندفعه که خواستن همچین حرفی بزنن خیلی با آرامش بگین که این حرفا نه تنها باعث انگیزه تون نمیشه بلکه همون مقدار انگیزه ای که دارید رو هم نابود میکنه. بگید که نیاز دارید تشویق بشید تا بازخواست. اینکه دیروز ۸ ساعت درس خوندین و امروز ۸ ساعت و نیم، یه پیشرفته و از مادرتون بخواید پیشرفت هاتونو براتون پررنگ کنن تا انگیزه بگیرید.(البته اگر قبلا امتحان نکردید)
۲- گفتین که پدرتون موضوع رو متوجه شدن و دیگه این برخورد رو ندارن. از طریق پدرتون وارد عمل بشین و از ایشون بخواید که با مادرتون صحبت کنن.
۳- اگر روش بالا میسر نبود میتونید از یکی از آشناهاتون که روابط صمیمانه ای با مادرتون داره هم کمک بگیرید. مثلا خاله تون یا یکی از دوستای مادرتون. موضوع رو بهشون بگین و بخواین که با مادرتون صحبت کنن. والدین معمولا حرف ما رو قبول نمیکنن چون بچه میدوننمون. ولی اگه یه بزرگسال همون حرف ها رو بهشون بزنه، بیشتر بهش فکر میکنن.و البته من هم روانشناس رو پیشنهاد میکنم اگر خانواده تون اهل رفتن پیش روانشناس هستن.
واقعا معذرت میخوام که طولانی شد. امیدوارم هرچه زود تر مشکلتون حل بشه و پرقدرت (مثل همین الان) ادامه بدین. موفق باشیدNazanin Rahdar خیلی ممنونم ازت
-
@m-sina سلام واقعا درس نمی خونین و صحبت هاشون در مورد ایرادات مطالعه تون درسته یا صرفاً بیان نگرانی هاشونه؟
-
سلام دوستان
مادر من 3 روزه متوالی صبحا میاد تو اتاقم و دقیقا یک ساعت با من سرِ درس خواندنم دعوام میکنه
حالا ای کاش منو میزد! بدتر از اون روحیه ام رو تضعیف میکنه و بعد از دعوای یک ساعته، من تا شب روحیه ام داغونه!
مثلا توی دعوا میگه:
%(#3700ff)[تو شبیه کسی که میخواد پزشکی قبول بشه، درس نمیخونی
به برنامه ات متعهد نیستی
اگه اینطوری پیش بری ، هیچ وقت رشته ای که میخوای قبول نمیشی]
این سه تا جمله اش از بین چیزایی که بهم میگه بیشترین ضربه رو بهم میزنه.
کلی تلاش هم کردم که حالمو بعد شنیدنشون خوب کنم ولی نشد
درباره ی اینکه چرا حرف مادرم روم تاثیر بد داره تحقیق کردم و فهمیدم که من از لحاظ ذهنی خیلی به مادرم وابسته ام. یعنی هر حرفِ اون روی من تاثیر خیلی زیادی میگذاره. راه حلشم دروغ گفتنه. اگه من به مادرم الکی بگم همه چی اوکیه ، اونم ولم میکنه. اونوقت هم من خواشحالم هم مادرم و هیچ دعوایی هم بین مون رخ نمیده. شاید بگید دروغ گفتن کار بدیه و ... اما متاسفانه هیچ راه دیگه ای پیدا نکردم که جواب بده! حتی وقتی صحبت مسالمت آمیز با مادرم دارم، اون سه تا جمله ی بالارو بهم میگه که منو از صحبت مسالمت آمیز پشیمون میکنه!
چند بارم تو فکر خودکشی افتادم. شاید بازم بگید چه زود! تو که فقط 3 بار اینارو از مادرت شنیدی! بازم باید درجواب بگم که من بارها اینارو شنیدم ولی مشکل اینه که این سه روز پشت سرهم بودند، نه با فاصله!نمیدونم خانواده ی شمام اینطوریه یا نه ولی اگه میشه یه راهی بگید همه چی درست بشه
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @ریاضیا @تجربیا @دانش-آموزان-آلاء @بچه-های-تجربی-راه-ابریشم @بچه-های-ریاضی-راه-ابریشم@m-sina
سلام رفیق امیدوارم حالت خوب باشه مشتی...ببین راستش گیر دادنای پدر مادر ها همیشه هست و خب درکت میکنم ...هدف بزرگی داری که تلاش بسیار میخواد و مادر پدرتم تحت فشار میذارنت با حرفاشون...اما ازت میخوام یه چیز رو فراموش نکنی...اگه میبنی دیگران حتی عزیزترین کسات مسخرت میکنن یا بهت گیر میدن تنها راهی که میتونه بهشون نشون بده اشتباه میکردن یه موفقیت بزرگه عشقی...ببین ستون راستش رو بخوای تو توانمندی...هدفمندی و از همه مهمتر علاقه به پیشرفت و کار سختی مثل پزشکی داری...
پس بدون وقتی تو اینده ات رو ترسیم کردی قطعا بهش میرسی عشقی...من مطئنم که تو خواهی رسید...اما به تلاش...امیدوارم بهترین رتبه رو بیاری...ما تا تهش باهاتیم...کوچیکتم عشقی...زیرپات رو دیدی مارم میبنی. -
@f-seif-0 مامان من فقط استراحت ها رو میبینه مثلا خواب یا حالا هر کازی وقت هایی که می خونم رو نمی بینه اصلن
ساجده نیکویی
دقیقن منم
یا اگه روزی 12 ساعت بخونی بعد بخوای 20 دیقه با دوستت چت کنی دیگه میکشتت -
@m-sina یه زمانی این موقعیت رو تجربه کردم خیلی جدی بهم گفتن چه کاره ای؟ این درس خوندن به درد نمیخوره ،همون موقع برای کسی خوش نمیاد اما تلنگر لازمه
ببینید چه ایرادی وجود داره که نگرانی شونو برانگیخته سعی کنید رفعش کنید
سه روز مادرتون دغدغه هاشو با شما درمیان گذاشته همین ،
اگر براتون سخته شنیدنش سعی کنید بیشتر مشغول به درس باشید و ساعت خالی برای صحبت و ... نمونه -
سلام دوستان
مادر من 3 روزه متوالی صبحا میاد تو اتاقم و دقیقا یک ساعت با من سرِ درس خواندنم دعوام میکنه
حالا ای کاش منو میزد! بدتر از اون روحیه ام رو تضعیف میکنه و بعد از دعوای یک ساعته، من تا شب روحیه ام داغونه!
مثلا توی دعوا میگه:
%(#3700ff)[تو شبیه کسی که میخواد پزشکی قبول بشه، درس نمیخونی
به برنامه ات متعهد نیستی
اگه اینطوری پیش بری ، هیچ وقت رشته ای که میخوای قبول نمیشی]
این سه تا جمله اش از بین چیزایی که بهم میگه بیشترین ضربه رو بهم میزنه.
کلی تلاش هم کردم که حالمو بعد شنیدنشون خوب کنم ولی نشد
درباره ی اینکه چرا حرف مادرم روم تاثیر بد داره تحقیق کردم و فهمیدم که من از لحاظ ذهنی خیلی به مادرم وابسته ام. یعنی هر حرفِ اون روی من تاثیر خیلی زیادی میگذاره. راه حلشم دروغ گفتنه. اگه من به مادرم الکی بگم همه چی اوکیه ، اونم ولم میکنه. اونوقت هم من خواشحالم هم مادرم و هیچ دعوایی هم بین مون رخ نمیده. شاید بگید دروغ گفتن کار بدیه و ... اما متاسفانه هیچ راه دیگه ای پیدا نکردم که جواب بده! حتی وقتی صحبت مسالمت آمیز با مادرم دارم، اون سه تا جمله ی بالارو بهم میگه که منو از صحبت مسالمت آمیز پشیمون میکنه!
چند بارم تو فکر خودکشی افتادم. شاید بازم بگید چه زود! تو که فقط 3 بار اینارو از مادرت شنیدی! بازم باید درجواب بگم که من بارها اینارو شنیدم ولی مشکل اینه که این سه روز پشت سرهم بودند، نه با فاصله!نمیدونم خانواده ی شمام اینطوریه یا نه ولی اگه میشه یه راهی بگید همه چی درست بشه
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @ریاضیا @تجربیا @دانش-آموزان-آلاء @بچه-های-تجربی-راه-ابریشم @بچه-های-ریاضی-راه-ابریشم@m-sina
بنظر من بهش بگو من اگه بخوام قبولم بشم وقتی انقد اول صبح اعصابم رو بهم میریزی مطمعنا هیچی نمیشم
بهش بگو من درس میخونم یا شما من بهتر میفهمم چیزی متوجه میشم یا شما
بگو من اگه مشکلی داشته باشم با طرز برخورد شما نمی تونم بگم
قشنگ خودتو تخلیه کن -
@m-sina امروز با اتفاقایی که افتاد شما اومدین تو ذهنم
مامانم انقدر عصبانی شد که لیوان پرو چنان زد کف اتاقم که شکست ( خودتون شدت زدنشو مقایسه کنین )
تا حدی که مثلا من به خاطر مشکل جسمیم نیاز دارم یه جاهایی مامانم کمکم کنه واسه پانسمان و این چیزا که در کمال تعجب اصلا محل نداد امروز بهم
زندگی همینه دیگه باید باهاش ساخت
عادت به حرفای شخصی ندارم فقط حس کردم ممکنه کمک کنه به بقیه که اذیت نشن سر برخوردای خونواده هاشون چون واقعا خیلیا اینطورین
گفته بودین وابسته این به مامانتون باید بگم منم بودم و هستم ولی دارم تلاش میکنم نباشم چون بخوام باشم نصف سالو نمیتونم درس بخونم -
@mr-perfect اصلا بحث من این چیزایی که شما میگید نبود. من میگم مادرم بعد از اینکه کلی براش حرف زدم و ساعت ها زمان گذاشتم، آخرش حرف خودشو میزنه و همون سرزنش هارو میکنه. انگار نه انگار من کلی براش دلیل آوردم.(حتی حاضر نیست دلایلم رو نقض کنه! پشت سر هم میگه تو اشتباه میکنی)
اما شما از علاقه داشتن و نداشتن به پزشکی حرف میزنید.
من علاقه دارم و 99 درصد بچه ها هم دارند. اگر نداشتیم، همون روز اول بیخیال میشدیم. اما بحث من سر مشکلاتیه که سر راهم سبز شده هست و میخوام بپرسم چطوری از این موانع رد بشم.
هنوزم از علاقم به پزشکی کم نشده ولی از این موضوع ناراحتم که این حرفای مادرم سرعتم رو کند میکنه.@m-sina
اصلا کلا رشته ها رو مثال زدم
-
@m-sina
سلام رفیق امیدوارم حالت خوب باشه مشتی...ببین راستش گیر دادنای پدر مادر ها همیشه هست و خب درکت میکنم ...هدف بزرگی داری که تلاش بسیار میخواد و مادر پدرتم تحت فشار میذارنت با حرفاشون...اما ازت میخوام یه چیز رو فراموش نکنی...اگه میبنی دیگران حتی عزیزترین کسات مسخرت میکنن یا بهت گیر میدن تنها راهی که میتونه بهشون نشون بده اشتباه میکردن یه موفقیت بزرگه عشقی...ببین ستون راستش رو بخوای تو توانمندی...هدفمندی و از همه مهمتر علاقه به پیشرفت و کار سختی مثل پزشکی داری...
پس بدون وقتی تو اینده ات رو ترسیم کردی قطعا بهش میرسی عشقی...من مطئنم که تو خواهی رسید...اما به تلاش...امیدوارم بهترین رتبه رو بیاری...ما تا تهش باهاتیم...کوچیکتم عشقی...زیرپات رو دیدی مارم میبنی. -
@m-sina امروز با اتفاقایی که افتاد شما اومدین تو ذهنم
مامانم انقدر عصبانی شد که لیوان پرو چنان زد کف اتاقم که شکست ( خودتون شدت زدنشو مقایسه کنین )
تا حدی که مثلا من به خاطر مشکل جسمیم نیاز دارم یه جاهایی مامانم کمکم کنه واسه پانسمان و این چیزا که در کمال تعجب اصلا محل نداد امروز بهم
زندگی همینه دیگه باید باهاش ساخت
عادت به حرفای شخصی ندارم فقط حس کردم ممکنه کمک کنه به بقیه که اذیت نشن سر برخوردای خونواده هاشون چون واقعا خیلیا اینطورین
گفته بودین وابسته این به مامانتون باید بگم منم بودم و هستم ولی دارم تلاش میکنم نباشم چون بخوام باشم نصف سالو نمیتونم درس بخونم@m-sina امروز با اتفاقایی که افتاد شما اومدین تو ذهنم
مامانم انقدر عصبانی شد که لیوان پرو چنان زد کف اتاقم که شکست ( خودتون شدت زدنشو مقایسه کنین )
تا حدی که مثلا من به خاطر مشکل جسمیم نیاز دارم یه جاهایی مامانم کمکم کنه واسه پانسمان و این چیزا که در کمال تعجب اصلا محل نداد امروز بهم
زندگی همینه دیگه باید باهاش ساخت
عادت به حرفای شخصی ندارم فقط حس کردم ممکنه کمک کنه به بقیه که اذیت نشن سر برخوردای خونواده هاشون چون واقعا خیلیا اینطورین
گفته بودین وابسته این به مامانتون باید بگم منم بودم و هستم ولی دارم تلاش میکنم نباشم چون بخوام باشم نصف سالو نمیتونم درس بخونمدرکت میکنم
-
@m-sina
بنظر من بهش بگو من اگه بخوام قبولم بشم وقتی انقد اول صبح اعصابم رو بهم میریزی مطمعنا هیچی نمیشم
بهش بگو من درس میخونم یا شما من بهتر میفهمم چیزی متوجه میشم یا شما
بگو من اگه مشکلی داشته باشم با طرز برخورد شما نمی تونم بگم
قشنگ خودتو تخلیه کنFariba Arbabi در خانواده گفته است:
@m-sina
بنظر من بهش بگو من اگه بخوام قبولم بشم وقتی انقد اول صبح اعصابم رو بهم میریزی مطمعنا هیچی نمیشم
بهش بگو من درس میخونم یا شما من بهتر میفهمم چیزی متوجه میشم یا شما
بگو من اگه مشکلی داشته باشم با طرز برخورد شما نمی تونم بگم
قشنگ خودتو تخلیه کنهمه رو امتحان کردم. فایده ای نداشت. بدترش کرد
-
سلام دوستان
مادر من 3 روزه متوالی صبحا میاد تو اتاقم و دقیقا یک ساعت با من سرِ درس خواندنم دعوام میکنه
حالا ای کاش منو میزد! بدتر از اون روحیه ام رو تضعیف میکنه و بعد از دعوای یک ساعته، من تا شب روحیه ام داغونه!
مثلا توی دعوا میگه:
%(#3700ff)[تو شبیه کسی که میخواد پزشکی قبول بشه، درس نمیخونی
به برنامه ات متعهد نیستی
اگه اینطوری پیش بری ، هیچ وقت رشته ای که میخوای قبول نمیشی]
این سه تا جمله اش از بین چیزایی که بهم میگه بیشترین ضربه رو بهم میزنه.
کلی تلاش هم کردم که حالمو بعد شنیدنشون خوب کنم ولی نشد
درباره ی اینکه چرا حرف مادرم روم تاثیر بد داره تحقیق کردم و فهمیدم که من از لحاظ ذهنی خیلی به مادرم وابسته ام. یعنی هر حرفِ اون روی من تاثیر خیلی زیادی میگذاره. راه حلشم دروغ گفتنه. اگه من به مادرم الکی بگم همه چی اوکیه ، اونم ولم میکنه. اونوقت هم من خواشحالم هم مادرم و هیچ دعوایی هم بین مون رخ نمیده. شاید بگید دروغ گفتن کار بدیه و ... اما متاسفانه هیچ راه دیگه ای پیدا نکردم که جواب بده! حتی وقتی صحبت مسالمت آمیز با مادرم دارم، اون سه تا جمله ی بالارو بهم میگه که منو از صحبت مسالمت آمیز پشیمون میکنه!
چند بارم تو فکر خودکشی افتادم. شاید بازم بگید چه زود! تو که فقط 3 بار اینارو از مادرت شنیدی! بازم باید درجواب بگم که من بارها اینارو شنیدم ولی مشکل اینه که این سه روز پشت سرهم بودند، نه با فاصله!نمیدونم خانواده ی شمام اینطوریه یا نه ولی اگه میشه یه راهی بگید همه چی درست بشه
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @ریاضیا @تجربیا @دانش-آموزان-آلاء @بچه-های-تجربی-راه-ابریشم @بچه-های-ریاضی-راه-ابریشم@m-sina
نمازاتو اول وقت نخوندی مشکل اینجاست -
@m-sina
نمازاتو اول وقت نخوندی مشکل اینجاست -
سلام دوست عزیز.
ببین بشین خوب فکر کن.
اگه واقعا کم درس می خونی،وقت تلف میکنی، .......بدون تعارف بهت بگم که مادرت حق داره و از روی دلسوزی اینجوری بهت میگه و حق به اونه.
ولی اگه ناعادلانه ست. خودتو بزن به بی خیالی. انگار که هیچی نگفته!!!
بشین باهاشون حرف بزن. بگو مامان جان من روزی ۱۰ .۱۲ ساعت درس می خونم و تمام تلاشمو می کنم.دیگه از من چی میخوایین.
اگر درست نشد باهاشون دعوا کن. گاهی اوقات خیلی جواب می ده . یه هفته باهاشون سر این موضوع حرف بزن. حتما درست میشه.( امتحان کردم جواب میده)
فکر خودکشی رو هم از سرت بیرون بریز . مگه آخر دنیا اومده. واقعا می خوای، برای چهارتا کلمه خود کشی کنی؟؟؟
اگه اینجوری باشه چهار روز دیگه اگه توی زندگی مشکلات دیگری پیش بیاد باید هر روز خود کشی کنی!!!
عاقل باش.
موفق باشید -
I IIAII marked this topic as a regular topic on
-
سلام دوستان
مادر من 3 روزه متوالی صبحا میاد تو اتاقم و دقیقا یک ساعت با من سرِ درس خواندنم دعوام میکنه
حالا ای کاش منو میزد! بدتر از اون روحیه ام رو تضعیف میکنه و بعد از دعوای یک ساعته، من تا شب روحیه ام داغونه!
مثلا توی دعوا میگه:
%(#3700ff)[تو شبیه کسی که میخواد پزشکی قبول بشه، درس نمیخونی
به برنامه ات متعهد نیستی
اگه اینطوری پیش بری ، هیچ وقت رشته ای که میخوای قبول نمیشی]
این سه تا جمله اش از بین چیزایی که بهم میگه بیشترین ضربه رو بهم میزنه.
کلی تلاش هم کردم که حالمو بعد شنیدنشون خوب کنم ولی نشد
درباره ی اینکه چرا حرف مادرم روم تاثیر بد داره تحقیق کردم و فهمیدم که من از لحاظ ذهنی خیلی به مادرم وابسته ام. یعنی هر حرفِ اون روی من تاثیر خیلی زیادی میگذاره. راه حلشم دروغ گفتنه. اگه من به مادرم الکی بگم همه چی اوکیه ، اونم ولم میکنه. اونوقت هم من خواشحالم هم مادرم و هیچ دعوایی هم بین مون رخ نمیده. شاید بگید دروغ گفتن کار بدیه و ... اما متاسفانه هیچ راه دیگه ای پیدا نکردم که جواب بده! حتی وقتی صحبت مسالمت آمیز با مادرم دارم، اون سه تا جمله ی بالارو بهم میگه که منو از صحبت مسالمت آمیز پشیمون میکنه!
چند بارم تو فکر خودکشی افتادم. شاید بازم بگید چه زود! تو که فقط 3 بار اینارو از مادرت شنیدی! بازم باید درجواب بگم که من بارها اینارو شنیدم ولی مشکل اینه که این سه روز پشت سرهم بودند، نه با فاصله!نمیدونم خانواده ی شمام اینطوریه یا نه ولی اگه میشه یه راهی بگید همه چی درست بشه
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @ریاضیا @تجربیا @دانش-آموزان-آلاء @بچه-های-تجربی-راه-ابریشم @بچه-های-ریاضی-راه-ابریشم@m-sina منم مشابه شرایط تورو یخورده بدترش دارم و مجبوری دارم میسوزم و میسازم
دیگه به حدی رسیدم که میزنم به نشنیدن خودمو چون به این نتیجه رسیدم بحث کردن و نکردن فایده ای نداره و انرژی منو هدر میده فقط
درکت میکنم ولی چاره ای براش ندارم که اگه داشتم خودم رو هم نجات میدادم.