Skip to content
  • دسته‌بندی‌ها
  • 0 نخوانده ها: پست‌های جدید برای شما 0
  • جدیدترین پست ها
  • برچسب‌ها
  • سوال‌های درسی و مشاوره‌ای
  • دوره‌های آلاء
  • گروه‌ها
  • راهنمای آلاخونه
    • معرفی آلاخونه
    • سوال‌پرسیدن | انتشار مطالب آموزشی
    • پاسخ‌دادن و مشارکت در تاپیک‌ها
    • استفاده از ابزارهای ادیتور
    • معرفی گروه‌ها
    • لینک‌های دسترسی سریع
پوسته‌ها
  • Light
  • Cerulean
  • Cosmo
  • Flatly
  • Journal
  • Litera
  • Lumen
  • Lux
  • Materia
  • Minty
  • Morph
  • Pulse
  • Sandstone
  • Simplex
  • Sketchy
  • Spacelab
  • United
  • Yeti
  • Zephyr
  • Dark
  • Cyborg
  • Darkly
  • Quartz
  • Slate
  • Solar
  • Superhero
  • Vapor

  • Default (بدون پوسته)
  • بدون پوسته
بستن
Brand Logo

آلاخونه

  • سوال یا موضوع جدیدی بنویس

  • سوال مشاوره ای
  • سوال زیست
  • سوال ریاضی
  • سوال فیزیک
  • سوال شیمی
  • سایر
  1. خانه
  2. بحث آزاد
  3. خــــــــــودنویس
کنکور1405
M
سلام به همه. من بعد از یه مدت دوباره میخوام کنکور 405 رو شرکت کنم. ولی خب کسی رو پیدا نکردم که برای سال405 باشه. و دوستی پیدا نکردم تو این زمینه. هرکی هست بیاد اینجا حرف بزنیم
بحث آزاد
👣ردپا👣
اهوراا
Topic thumbnail image
بحث آزاد
تروخدا بیاین
د
دیروز اشتبا کردم سلامت نخوندم الان چیکار کنم جزوه ای میدونین یکم جمعو جور باشه کتاب اصلن خونده نمیشه خیلی زیاده
بحث آزاد
دستاورد هایِ کوچکِ من🎈
AinoorA
سلام بچه ها امیدوارم حالتون خوب باشه و خیلی سرحال و شاد باشین خب از عنوان تاپیک یچیزایی مشخصه که قراره در مورد چی اینجا حرف بزنیم ولی بزارین توضیحات بیشتر بدم خیلی از ما یوقتایی هست که ممکنه احساس کنیم هیچ کاری نکردیم یا هیچ کاری ازمون برنمیاد و روزمون رو تلف کردیم و.. و ذهنمون ما رو با این افکار جور واجور و عجیب غریب مورد آزار قرار بده و احساس ناتوانی رو بهمون بده در حالی که در واقعیت اینطوری نیست و ما توانا تر از اون چیزی هستیم که توی ذهنمون هست اینجا قراره از موفقیت های کوچولومون حرف بزنیم و رونمایی کنیم تا به ذهنمون ثابت کنیم بفرما آقا دیدییی ما اینیم هر شب از کار های مثبت کوچولوتون بیاین و بگین و این حس مثبت و قشنگ مفید بودن رو به خودتون بدین مثلا کنکوری ها میتونن تموم شدن یه بخش از برنامه اشون رو بگن ، از انجام دادن کار هایی مثل مرتب کردن اتاق ، از گذروندن امتحانای سخت و آب دادن به گل ها و کلی کار کوچیک و مثبت دیگه منتظرتون هستم آلایی ها موفق باشین🥹️ دعوت میکنم از : @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @دانش-آموزان-آلاء @فارغ-التحصیلان-آلاء @دانشجویان-درس-خون @دانشجویان-پزشکی @دانشجویان-پیراپزشکی
بحث آزاد
تنهایی حوصله ندارم بیاین با هم نهایی بخونیم
د
سلام بچها هر ساعتی هر درسیو خوندین بیاین بگین این ساعت اینقدر فلان درس رو خوندم انگیزه میگیریم
بحث آزاد
بخدا سوالات اونقد سخت نیستن ولی وقتی میشینم سر جلسه اعداد کوه میشن واسم
د
بچها وقتی میشینم به ارومی حل میکنم سوالاتو میدونم حل میکنم مشکلی ندارم سر جلسه انگار اصن من نخوندم ی جوری میشم میترسم از سوالا مخصوصا سوالاتی ک عدد دارن عددا جلو چشام بزرگ میشن بخدا خنده داره ولی جدی میگم
بحث آزاد
من ِ فارغ 401 هم باید زمین ترمیم کنم؟؟
د
...............
بحث آزاد
شاید شد...چه میدانی؟!
Hg L 0H
مدت هاست که از نشست غبار سرد و تیره به قلبم میگذرد مدت هاست منِ تاریکِ گم شده، در خودم به دنبال روزنه هایی از نور میگردد نفس هایم سخت به جانم می نشینند اشک هایی که سرازیر نمی شوند وجود مرا به ستوه آورده اند دوست دارم بایستم سرم را بالا بگیرم و تا زمانی که صدایم خفه شود فریاد بزنم بماند در پس پرده ی خاکستری غم بماند که چه می شود... شاید شد....چه میدانی؟!
بحث آزاد
بحث آزاد
JaanaJ
دوستان من تازه وارو سایت شدم میخوام بدونم چطوری باید اسمم رو تغیر بدم درست کردم ولی باز دوباره اینو زده چیکار باید کنم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌.........
بحث آزاد
تمام رو به اتمام
Hg L 0H
حس خفقان، حتی نفس کشیدن هم سخت شده گلویم فشرده تر از قبل راه هوا را بسته پروازی را آغاز کردم که در سرم مقصدش بهشتی برین بود اما اکنون و در این زمان نمیدانم کجا هستم پروازم به سمت جهنم است یا بهشت؟ میشود یا نمیشود تمام وجودم را پر کرده تمام احساسات کودکی از کوچک و بزرگ به مغزم هجوم آورده و دارد تمامِ من را آرام آرام از من میگیرد نکند اینجا جای من است؟ در سرِ کودکیِ من چنین رویایی شکل گرفته بود؟ قلبم سیاه و چشمانم تار شده اند هوای پریدن دارم اما نگار لحظه به لحظه در همان جایی قرار دارم که ایستاده بودم انگار نمیشود قدم از قدم برداشت میخواهم رها باشم از افکاری که مرا خفت میکنند و تا مرز خفه شدن من را به دنبال خود میکشانند میل به رهایی آزادی ام را هم از من گرفته... شوق پریدن آرام آرام گویی دارد تبدیل به میل سقوط میشود مبادا چنین روزی برسد... مبادا....
بحث آزاد
خــــــــــودنویس
Dr-aculaD
Topic thumbnail image
بحث آزاد
به که باید دل بست؟
blossom.B
به که باید دل بست؟ به که شاید دل بست؟ سینه ها جای محبت , همه از کینه پر است. هیچکس نیست که فریادِ پر از مهر تو را گرم پاسخ گوید. نیست یک تن که در این راه غم آلوده ی عمر , قدمی راه محبت پوید. خط پیشانی هر جمع , خط تنهاییست. همه گلچینِ گلِ امروزند... در نگاه من و تو حسرت بی فرداییست. به که باید دل بست؟ به که شاید دل بست؟ نقش هر خنده که بر روی لبی می شکفد, نقشه‌ای شیطانیست. در نگاهی که تو را وسوسه ی عشق دهد حیله‌ای پنهانیست. خنده ها می شکفد بر لبها, تا که اشکی شکفد بر سرمژگان کسی. همه بر درد کسان می نگرند, لیک دستی نبرند از پی درمان کسی. زير لب زمزمه شادی مردم برخاست, هر کجا مرد توانائي بر خاک نشست . پرچم فتح برافرازد در خاطرِ خلق, هر زمان بر رخ تو هاله زَنَد گردِ شکست. به که بايد دل بست؟ به که شايد دل بست؟ از وفا نام مبر , آن که وفا خوست کجاست؟ ریشه ی عشق فسرد... واژه ی دوست گریخت... سخن از دوست مگو...عشق کجا؟دوست کجا؟ دست گرمی که زمهر , بفشارد دستت در همه شهر مجوی. گل اگر در دل باغ , بر تو لبخند زند بنگرش , لیک مبوی ! لب گرمی که زعشق , ننشیند به لبت به همه عمر مخواه ! سخنی کز سر راز , زده در جانت چنگ به لبت نیز مگوی ! چاه هم با من و تو بيگانه است نیِ صدبند برون آيد از آن... راز تو را فاش کند, درد دل گر بسر چاه کنی خنده ها بر غمِ تو دختر مهتاب زند گر شبي از سر غم آه کني. درد اگر سینه شکافد , نفسی بانگ مزن ! درد خود را به دل چاه مگو! استخوان تو اگر آب کند آتش غم, آب شو...آه مگو ! ديده بر دوز بدين بام بلند مهر و مه را بنگر ! سکه زرد و سپيدی که به سقف فلک است سکه نيرنگ است سکه ای بهر فريب من و تست سکه صد رنگ است . ما همه کودکِ خُرديم و همين زال فلک , با چنين سکه زرد , و همين سکه سيمينِ سپيد , ميفريبد ما را . آسمان با من و ما بيگانه زن و فرزند و در و بام و هوا , بيگانه خويش , در راه نفاق... دوست , در کار فريب... آشنا , بيگانه ... شاخه ی عشق شکست... آهوی مهر گریخت... تار پیوند گسست... به که باید دل بست؟ به که شاید دل بست؟... -مهدی سهیلی
بحث آزاد
ای که با من ، آشنایی داشتی
blossom.B
اِی که با من، آشنایی داشتی ای که در من، آفتابی کاشتی ای که در تعبیرِ بی مقدارِ خویش عشق را، چون نردبام انگاشتی ای که چون نوری به تصویرت رسید پرده ها از پرده ات برداشتی پشتِ پرده چون نبودی جز دروغ بوده ها را با دروغ انباشتی اینک از جورِ تو و جولانِ درد می گریزم از هوای آشتی کاش حیوان، در دلت جایی نداشت کاش از انسان سایه ای می داشتی -فریدون فرخزاد
بحث آزاد
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است...
blossom.B
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است اي بس غم و شادي که پس پرده نهان است گر مرد رهي غم مخور از دوري و ديري داني که رسيدن هنر گام زمان است تو رهرو ديرينه سرمنزل عشقي بنگر که زخون تو به هر گام نشان است آبي که برآسود زمينش بخورد زود دريا شود آن رود که پيوسته روان است باشد که يکي هم به نشاني بنشيند بس تير که در چله اين کهنه کمان است از روي تو دل کندنم آموخت زمانه اين ديده از آن روست که خونابه فشان است دردا و دريغا که در اين بازي خونين بازيچه ايام دل آدميان است دل برگذر قافله لاله و گل داشت اين دشت که پامال سواران خزان است روزي که بجنبد نفس باد بهاري بيني که گل و سبزه کران تا به کران است اي کوه تو فرياد من امروز شنيدي دردي ست درين سينه که همزاد جهان است از داد و وداد آن همه گفتند و نکردند يارب چه قدر فاصله دست و زبان است خون مي چکد از ديده در اين کنج صبوري اين صبر که من مي کنم افشردن جان است از راه مرو سايه که آن گوهر مقصود گنجي ست که اندر قدم راهروان است -هوشنگ ابتهاج (سایه)
بحث آزاد
پروانه‌ی رنگین
blossom.B
*از پیله بیرون آمدن گاهی رهایی نیست در باغ هم پروانه‌ی رنگین گرفتار است این کشور آن کشور ندارد حس دلتنگی دیوار با هر طرح و نقشی باز دیوار است... -محمد‌علی جوشانی*
بحث آزاد
حواست بوده است حتما...
blossom.B
الا ای حضرت عشقم! حواست هست؟ حواست بوده است آیا؟ که این عبد گنه کارت که خود ، هیراد می‌نامد، چه غم ها سینه‌اش دارد... حواست بوده است آیا؟ که این مخلوق مهجورت از آن عهد طفولیت و تا امروزِ امروزش ذلیل و خاضع و خاشع گدایی می‌کند لطفت... حواست بوده است آیا نشسته کنج دیواری تک و تنها؛ که گشته زندگی‌اش پوچ و بی معنا! دریغ از ذره ای تغییر میان امروز و دیروز و فردا... حواست هست، می‌دانم... حواست بوده است حتما! ولیکن یک نفر اینجا، خلاف دیده‌ای بینا، ندارد دیده‌ای بینا -رضا محمدزاده
بحث آزاد
امیدوارم نشناسند مرا... پیش از این، ستاره بودم!
blossom.B
یک سالِ پیش، ستاره‌ای مُرد. هیچ کس نفهمید؛ همانطور که وقتی متولد شد، کسی نفهمیده بود. همه سرگرم خنده بودند؛ زمانی که مُرد. اما یادم نیست زمانی که متولد شد، دیگران در چه حالی بودند. در آن میان فقط من بودم که دیدم که آن همه نور، چطور درخشید و بزرگ شد.... خیلی زیبا بود؛ انگار هر شب درخشان تر می‌شد... پر قدرت می‌سوخت. برای زنده بودن، باید می‌سوخت... من بودم که پا به پای سوختن هایش، اشک ریختم... اشک هایم برای خاموش کردن بی قراری هایش کافی نبود... نتوانستم خاموش کنم درد را که در لا به لای شعله هایش، ستاره‌ام را می‌سوزاند. ستاره مُرد! این آخرین خاطره‌ایست که از او در ذهن دارم... نتوانستم تقدیرش را عوض کنم.‌‌.. سیاهچاله شد... اکنون حتی نمی‌توانم شعله‌ی شمعی در کنارش بگذارم تا او را در میان تاریکی ها ببینم. سیاهچاله ها نور را می‌گیرند... چه کسی گمان می‌کرد آن همه نور ، اکنون‌ این همه تاریک باشد؟ آن زمان که نورانی بود، کسی ندیدش... نمی‌دانم این کوردلان اکنون سیاهچاله بودنش را چگونه می‌بینند که می‌خندند... آری؛ ستاره مُرد.. همه خندیدند. امشب، به یاد آن ستاره، خواهم گریست.
بحث آزاد
خاطرات خواهر برادری
Gharibe GomnamG
خب سلام اینم از تاپیکی که قولشو داده بودم خاطرات خنده دار یا تلخ خودتونو که با خواهر برادراتون دارین بیاین بگین ترجیحا خنده دار باشه خب دعوت میکنم از @roghayeh-eftekhari @F-seif-0 @Ftm-montazeri @Ariana-Ariana @Infinitie-A @ramses-kabir @Zahra-hamrang @Fargol-Sh @مجتبی-ازاد @Yasin-sheibak @Elham650 @Mehrsa-14 @گروه-بچه-هایی-که-خواهر-یا-برادر-دارن فعلا شماهارو یادم بود که خواهر برادر دارین @دانش-آموزان-آلاء @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
بحث آزاد
کتابخانه رنگی
_MILAD__
سلام به همه دوستان عزیز در جهت گسترش فرهنگ کتابخوانی تصمیم گرفتیم تایپکی راه اندازی کنیم که شما یکم کتاب غیر درسی بخونید خب همین اول بگم همتون لایک میکنین اول بعد پست میذارین اشتباه نزنین یدفه و منفی بدید اصلا هم دستوری نبود خلاصه نمیدونم چه چیزایی میتونید بذارید : -بریده ای از کتاب ها -معرفی کتاب -گذاشتن لینک دانلود کتاب اگه صوتی و ایناست و از سایتی برداشتید نگاه کنید حتما %(#ff0000)[منبع ] بذارید با تشکر @دانش-آموزان-آلاء
بحث آزاد
کمکککک
S AlihoseiniS
سلام من امسال بعد از ده سال تغییر رشته دادم از هنر به تجربی و هیچی نمیدونم الان نمیدونم از کجا شروع کنم؟چجوری پیش برم؟چجوری برنامه ریزی کنم؟نیاز دارم یکی یا چند نفر پایه باشن با هم پیش بریم و بخونیم که اگه سوالی چیزی بود بشه پرسید🥲🥲 میشه کمکم کنین؟!
بحث آزاد

خــــــــــودنویس

زمان بندی شده سنجاق شده قفل شده است منتقل شده بحث آزاد
1.7k دیدگاه‌ها 248 کاربران 74.5k بازدیدها 213 Watching
  • قدیمی‌ترین به جدید‌ترین
  • جدید‌ترین به قدیمی‌ترین
  • بیشترین رای ها
پاسخ
  • پاسخ به عنوان موضوع
وارد شوید تا پست بفرستید
این موضوع پاک شده است. تنها کاربرانِ با حق مدیریت موضوع می‌توانند آن را ببینند.
  • S آفلاین
    S آفلاین
    Succinate
    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
    #1463

    IMG_20210705_184746.jpg

    💛💚

    1 پاسخ آخرین پاسخ
    6
    • S آفلاین
      S آفلاین
      Succinate
      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
      #1464

      IMG_20210705_184727.jpg

      💛💚

      1 پاسخ آخرین پاسخ
      6
      • Zeinab SiriZ آفلاین
        Zeinab SiriZ آفلاین
        Zeinab Siri
        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط Zeinab Siri انجام شده
        #1465

        Remember only GOD can judge us

        بروید سراغ کارهای نشدنی، تا بشود

        1 پاسخ آخرین پاسخ
        4
        • _Mitra__ آفلاین
          _Mitra__ آفلاین
          _Mitra_
          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
          #1466

          امروز نهم شهریوره
          پارسال همین موقع ها بود که اومدم سایت آلا و رفتم سراغ تدریس مبحث گیاهی دهم آقای موقاری (:
          و بعد اون فیلم آخر دهم که پاسخ به سوالات بچه های انجمن بود و اومدنم به انجمن و تحت عنوان میهمان یه نگاه کلی بهش کردم و رفتم
          کم کم سوال زیست هام زیاد شد مدرسه باز شد روز اول مدرسه از دبیر زیست جدیدمون سوالامو پرسیدم و خب جوابی نگرفتم 😑
          رفت و رفت که دیدم چاره ای ندارم باید تو این محیط ناآشنا عضو بشم 😕
          ایمیل را ساختمو و عضو شدم و سوالمو پرسیدم و وقتی دیدم دومین نشده سحر H_R جواب داد و من تعجب از اینکه انتظارم این بود لپ تاپو خاموش کنم برم هفته دیگه با ناامیدی تمام بیام ببینم کسی جوابی داده یا نه :|||
          گذشت و گذشت (البته که اصلا چیزی نگذشت 4 ساعت فقط گذشت😑 😂 ) خب حالا 🙄 و من از اینکه چقدر فضای انجمن باحاله و درسیه و همه به هم کمک میکنند و یه جمعیتی از نسل جوان دغدغه شون درس خوندن و آینده س و پیشرفت و اینا شادمان بودمو البته جو گیر |||:
          و بگم که توی ایجاد انگیزه چقدر روم اثر داشت (:
          کلا دو ماه اول تو فضا بودم اینجا :|| بعد تحت تاثیر بچه های کنکور 99 و حرف هاشون رفتمو آذر اومدم و بعد به انجمن اعتیاد پیدا کردم و بدتر از اون به تودلی(رومیسا و محروم گوشمو چندباری پیچوندن که قبلا اینطور نبودی و الان چرا؟؟ و تمام تلاشمو کردم برا کم کردنش و بعد از دی کم هم شد ولی کامل نه ...) و کم کم انجمن بقیه لایه های خودشو به من نشون داد |||:
          جالب!!!
          چیزای عجیب دیدم از تخریب و ترور شخصیت و آبرو و عقاید همدیگه تو تاپیکای مختلف و تودلی مخصوص از دعواهای عجیب غریب سر یه پست که البته همه ش هم یه پست نبوده و کینه هایی بوده از قبل از تاپیک زدن برای بردن آبروی همدیگه تا بحث هایی که پی وی و قفل شدن تودلی و اخراج یه عده و هرجور عجیب غریبی تو زمستون 99 از روز اول دی ماه تا 29 اسفند من دیدم اینجا
          گذشت و گذشت (ایندفعه واقعا خیلی گذشت😂 😂 ) تا خرداد که باز اعتیاد کنترل نشدنی من به اینجا شروع شد 😕 کلا حال میکردم فصل امتحانا بچسبم به اینجا 🙄 😂 😂
          بعدش اتفاقایی افتاد و چیزایی شنیدم و دیدم و که دیگه انجمنو دوسش نداشتم:( ​
          خب حالا که چی چرا اینارو گفتم ؟ ://// باید بگم انجمن بدون این کاربرها بی معنیه و وجودش همین بچه هان پس تموم فضا و حس و حالی که اینجا به خودش داشت همه شون بخاطر کاربرای انجمن بود (و وقتی که میگم انجمن یعنی انجمن و اهالی اون )یادمه یبار یکی میگفت تودلی تا وقتی دوست هات هستن جای خوبیه ولی وقتی نیستن هرچقدر هم باهاش انس گرفته باشی بازم احساس غریبی میکنی آدما و کاربرای اینجا یه عده شون حس خوب برام ساختن و یه عده شون حس بد یه عده هم هیچی
          و من چیکار کردم؟ حس خوب یا بد یا هیچی یا چیز دیگه؟ خواستم بگم دلم میخواد اگه کسی به من فکر میکنه حس خوب ایجاد بشه و همینطور از یسال بودنم اینجا بگم و اینکه حلال کنید و اینا 🙄 🍷
          پ.ن1 : @M-an درسته که با خیلی قوانین و سیاست های اینجا و تصمیماتتون مخالفم ولی الا برای من فراموش نشدنیه و من مدیونم بهش همونطوری که با ما بودین و هرجور هوامونو داشتین خدا خودش هواتون را داشته باشه از ته قلبم اینو میخوام 🙂
          پ.ن2 : اولین پست خودنویس |||:

          میبینم آن شکفتن شادی را (:

          1 پاسخ آخرین پاسخ
          13
          • dr.es78D dr.es78

            هوم
            سلام🙂
            اون موقعا که یه پسر کوچولوی فارغ از هیاهوی این دنیا بودم ، یه همکلاسی داشتم ، اسمش صادق بود ، پدرش چاه می کَند و وضعیت اقتصادی بدی داشتن...
            🔆 اول بهار حسرت یه جفت کفش نو رو داشت
            🔆 اول تابستون حسرت یه دوچرخه
            🔆 اول پاییز حسرت یه کیف و دفتر درست و حسابی
            🔆 اول زمستونم حسرت یه کاپشن نو...
            صادق درسش خوب نبود ، صادق خیلی بچه مظلومی بود ، هنوز سکوتش در مقابل پرسشای معلم و بعدش صدای شلق شلق شلنگ هایی که میخورد کف دستش تو گوشمه...
            صادق ریاضی نمی فهمید ، علوم دوست نداشت ، سر کلاس فارسی چرت میزد ، ولی یه نقاش فوق العاده بود...
            خیلییییی خوب بود ، خیلییی ، صادق زنگای هنر یه آدم دیگه میشد ، انگار لباسای مندرسشو ، شست پاشو که از کفشش بیرون بود ، نگاهای تحقیر آمیز معلمو ، همه و همه رو فراموش می کرد و مداد رنگی هایی که اون قدر ازشون استفاده کرده بود که به زور می تونست بگیره لای انگشتاش رو حرکت میداد و آثاری رو خلق می کرد که همه ی مارو مث جاسوسا وادار می کرد بگردیم دنبال اون کاربنی که ازش استفاده کرده!...
            صادق یه نقاش فوق العاده بود ، قدرت فوق العاده ای توی تجسم اجسام سه بعدی داشت ، هر چیزی رو میتونست با نگاه بکشه...
            صادق سال آخر ابتدایی واسه همیشه ترک تحصیل کرد ، چن سال پیش سوار یه موتور دیدمش و دیگه هیچ خبری ازش ندارم...
            صادق واسه من نماد کوچولو هاییه که قربانی شرایط خونوادشون میشن ، قربانی یه شب لذت یه آدم:)...
            امسال بعد کنکور با خودم گفتم پسر ! بیا و تو زندگیت به یه دردی بخور:) بیا امسال یه کاری بکن واسه کوچولوهایی که پول خرید لوازم التحریر ندارن و این میشه عامل دل سردیشون از تحصیل...
            دستمو بردم ته جیبم ، حاصل یه هزاری 4 تا بود!
            رفتم ته کارتمو نگا کردم ، 100 تومن بیشتر نداشت:)
            دیدم با این پولا باس برم جلد کتاب بخرم براشون:)
            آستینامو بالا زدم و چنتا تابلو معرق درس کردم ، جایی دادم براشون خیریه بفروشن و خرج خرید لوازم التحریر کنن [ بماند که چه قدر بد اخلاقی دیدم:) ]
            اینم عکسای چنتا از کارام:)👇
            photo_۲۰۲۰-۰۹-۱۹_۰۹-۰۵-۰۸.jpg
            photo_۲۰۲۰-۰۹-۱۹_۰۹-۰۵-۱۲.jpg
            photo_۲۰۲۰-۰۹-۱۹_۰۹-۰۴-۴۱.jpg
            هووم ببخشید حوصله ی چرخوندنشونو از دست دادم دیه:)
            خواستم بگم واسه ماها دیگه فرقی نداره خودکار کنکو دستمون بگیریم یا کیان ولی واسه کوچولو ها داره ، اصن ذوق همین چیزارو دارن واسه شروع مدرسه:)
            اگه دوس داشتین واسه این کوچولو ها لوازم التحریر بگیرین و بهشون هدیه بدین:) ، یه ذوق خوش مزه ای تو چشاشون میبینید که نگو:)...
            همین دیگه...
            شب به خیر🌈 🌱

            Amaryllis HeshmatiA آفلاین
            Amaryllis HeshmatiA آفلاین
            Amaryllis Heshmati
            نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
            #1467
            این پست پاک شده!
            1 پاسخ آخرین پاسخ
            0
            • Reyhaneh golmohamadiR آفلاین
              Reyhaneh golmohamadiR آفلاین
              Reyhaneh golmohamadi
              تجربی دانش آموزان آلاء
              نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
              #1468

              _انگار یه چیزی تو گلومه و نمیذاره نفس بکشم. دیگه خسته شدم. شاید به نظرت زیاد جدی نباشه،اما...همه اینا، دارن پا های راه رفتنمو میشکنن.
              با همون لحن لطیف و دلنشینش گفت:
              +چرا فکر میکنی برای ادامه دادن به پا احتیاج داری؟
              متوجه منظورش نشدم.
              +بازنده های اطرافت هستن که با پاهاشون راه میرن. باید باور داشته باشی که بال داری. میتونی اونقدر بالا پرواز کنی که دستشون بهت نرسه.
              _چطور بال داشته باشم؟
              انگشت اشاره اش رو روبروی قلبم گرفت
              +عاشق خودت باش. میدونم سخته اما،تو از معجزه عشق چی میدونی؟همه چیز بستگی به خودت داره.اونقدر به خودت عشق بورز که مشکلات از زمین خوردنت نا امید بشن. اون وقته که پرواز میکنی و بقیه بهت غبطه میخورن.
              اون روز ها اونقدر توی تاریکی روحم غرق شده بودم که متوجه حرفاش نشدم. حتی مدتی بعد از رفتنش هم توی ابهام به سر می‌بردم. ضعیف بودم که نتونستم با رفتنش کنار بیام و هنوز هم،بعد یازده سال بهش فکر میکنم. قسمتی از روح من در فاصله چهارصد مایلی از محل تولدش درحال زندگی کردنه.شاید نزدیکتر،یا شاید اونقدر دور که نمیتونم تصورش کنم.
              «من هنوز نفس میکشم»

              ممنون که خوندید.این متن متعلق به یکی از فن فیکشن های من بود. شاید خیلی از نویسندگان حرفه ای مثل شما حضرات از فنفیکشن نوشتن ایراد بگیرید و اون رو غیر حرفه‌ای بدونید😀من هم هیچوقت نمیتونم خودم رو نویسنده خطاب کنم. اما نوشتن داستان از روی الگویی از پیش تعیین شده (نفسم بند اومد 😐) بهم حس خوبی میده و از نظرات خواننده ها واقعا انرژی میگیرم.
              شاید بعضی ها ندونن اما کتاب «هری پاتر و فرزند نفرین شده» هم یه فن فیکشن هستش.😐👌

              1 پاسخ آخرین پاسخ
              5
              • ramses kabirR آفلاین
                ramses kabirR آفلاین
                ramses kabir
                نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط ramses kabir انجام شده
                #1469

                snowy-winter-photography-11.jpg
                یه سری سیاه و سفیدا خوبن
                مِثِ برفِ لای موهات
                مِثِ کِلاویه های پیانو
                مِثِ اون دو تا چِشمای سیات
                سیاه و سفید همینِشه قشنگه
                توی تناقضش همیشه یه رنگه
                مثِ آدمای اطراف ما دو رو نی
                مثِ عشقِ بینِ ما دو تا قشنگه:))
                https://uupload.ir/view/سیاه_و_سفید_umca.mp3/
                Music by:mr.mim
                امیدوارم که خوشتون اومده باشه
                دانش-آموزان-آلاء

                اگ کامل نیستی
                مثه ماه بدرخش

                1 پاسخ آخرین پاسخ
                9
                • ramses kabirR آفلاین
                  ramses kabirR آفلاین
                  ramses kabir
                  نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                  #1470

                  لعنت به هرچی۱.mp3
                  لعنت به هرچی حال و روزِ داغونه
                  به هرچی کوچه خیابونه
                  به هرکی که تو رو یادِ من میاره
                  آخه شبیه اسمت فراوونه
                  به داغِ روی قلب وامونده
                  به رد عطر از تو جا مونده
                  به عکس نصفه نیمه ی ما دوتا که
                  یه منِ بدونِ تو از پا مونده
                  دانش-آموزان-آلاء
                  امیدوارم که خوشتون بیاد:))

                  اگ کامل نیستی
                  مثه ماه بدرخش

                  1 پاسخ آخرین پاسخ
                  5
                  • M آفلاین
                    M آفلاین
                    Miss.Joker
                    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                    #1471

                    جان به جانَم بکنند
                    نفسم بند کسی‌ست که دلش پیش من است
                    گر دلم تنگ شود
                    سنگ شود
                    با همگان بد بشود..
                    دلِ من در همه حال خانه اوست!
                    یا که یک‌ سر همه دم میخواهد
                    دلبرش را بکشد در آغوش
                    بکند زمزمه ای در گوشش
                    که اگر هستی من نیست شود
                    یا که از گنبد تاریک زمان
                    همه کس پر بکشد
                    و در انگه که زمانیست کسی
                    حرمت دل، نمیداند و بس
                    شوم آرام ترین خاطره‌ی شب هایت
                    همدم بی کسیِ فردایت...
                    شمع من روشن شو
                    تا دلم گرم شود
                    نفسم تازه شود
                    و به لب بوسه زنم
                    تا بگویم نفسم بند تو است❤️!

                    در گریختن رستگاری نیست!
                    بمانُ چیزی از خودت بساز
                    که نشکند..

                    1 پاسخ آخرین پاسخ
                    9
                    • SachliS آفلاین
                      SachliS آفلاین
                      Sachli
                      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                      #1472

                      Screenshot_۲۰۲۱۱۰۱۹-۱۳۵۵۳۷_AlaaTV.jpg
                      آقا جان عمر من قد نمی‌دهد
                      به سفرت بگو کوتاه بیاید:)💔

                      1 پاسخ آخرین پاسخ
                      17
                      • M Miss.Joker این تاپیک را در ارجاع داد
                      • اهوراا آفلاین
                        اهوراا آفلاین
                        اهورا
                        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                        #1473

                        خوبی فرهاد؟
                        اره دیگه وقتی من پیشتم بایدم خوب باشی 😂
                        میدونی امروز چه روزیه؟
                        روز رو ولش کن میدونی الان چه ماهیه؟
                        اونم ولش کن زیاد به مغزت فشار نیار 😂 میدونی چه فصلیه؟
                        هومممم باشه
                        الان یک هفته شده که باهام حرف نزدی دقیقا یک هفته ، درست بعد از تصادفی که داشتیم .
                        باشه فعلا اینجوری باش شاید اینجوری راحتی
                        اصلا کل زندگیمون بعد اون تصادف عوض شد . میدونی چیه با این که کلی زخمی شدیم ولی اون لحظه کلی هیجان داشت حس کردم رفتم شهربازی 😂 😂
                        خودت که داری میبینی خاله اومده کلی بهم میرسه ، با اینکه دیگه زخمای تصادف خوب شده و میتونم راه برم ولی بازم خاله نمیذاره بلند شم
                        تازه این پرستاره هم که استخدام کرده کل کارای خونه رو انجام میده و دارو واینا هم سر وقت بهم میده
                        ولی اصلا از این پرستاره خوشم نمیاد
                        میدونی چرا؟
                        چون کلی درمورد من به خاله و سارا بد گفت حس میکنم میخواد منو از چشم خاله بندازه ، یا میخواد دوستی بین منو سارا رو به هم بزنه
                        ولش کن این تغییرای بعد تصادف اصلا واسم مهم نیست بجز یکیشون که عذابم میده
                        اونم تغییر کردن خودته
                        یه هفته شده که باهام حرف نمیزنی
                        هروز میشینی رو صندلی جلوی پنجره پشتتو به پنجره میکنی و همش منو نگاه میکنی
                        دقیقا جوری میشینی که سایت میوفته رو صورتم که آفتاب اذیتم نکنه این یعنی به فکرمی مثل همیشه
                        ولی این رفتارات عذابم میده
                        باورم نمیشه فقط نگام میکنی هرچی باهات حرف میزنم جواب نمیدی
                        دعوات میکنم میخوام حرصتو دربیارم ولی بازم فقط نگام میکنی
                        همش میخوام کاری کنم دیونه بازیاتو شروع کنی ولی انگار نه انگار
                        اصن چطوری میتونی منو ببینی و بغلم نکنی ؟!هااااا
                        ببین اگه مثل قبل بودی همین جمله قبلیمو که میشنیدی همون که گفتم : ((میدونی چیه با این که کلی زخمی شدیم ولی اون لحظه کلی هیجان داشت حس کردم رفتم شهربازی ...))
                        باید کلی سر به سرم میذاشتی و بهم میگفت دیونه! .. نه نه من نمیتونم مثل تو بکم تو خیلی قشنگ میگی دیونههههه
                        ولی چند وقته که نگفتی  اینا عذابم میده
                        ولی میشه بگی چرا جوابمو نمیدی؟ قهری؟! چیکار کردم مگه؟
                        چند روز پیش یکی از دوستات با خانومش اومده بودن اینجا پرستاره درو براشون باز کرد هردوتا لباس مشکی تنشون بود .خانومشم یه دسته گلایول سفید دستش بود که با ربان مشکی بسته بودشون
                        اومدن تو سلام کردن
                        چون نمیتونستم بلند شم فقط یه ذره جمع جور تر شدم منم جواب دادم یهو خانومش زد زیر گریه و به من تسلیت گفت !!!
                        باورت میشه اصن مونده بودم بخندم یا تشکر کنم یا پاشم بزنم تو دهنش بگم چیزی که نشده چرا تسلیت میگی ؟ /:
                        تو همین فکرا بودم که خاله یهو پرید وسط حرفشون و آروم یه چیزی بهشون گفت و از خونه بردشون بیرون
                        تو حرفاشون همش اسم تورو میگفتن منم هی کنجکاو تر میشدم . خاله اومد تو ازش پرسیدم چی شده کلی کلنجار رفت و گفت هیچی نشده اشتباه گرفتن
                        من که کلی تعجب کرده بودم گفتم چی؟؟دوست فرهاد بود . چی رو اشتباه گرفتن !! اصن فرهاد کجا رفته صداش بزن تا بیاد ببینم خودش چی میگه ...
                        خاله جواب نداد و رفت تو اتاق کلی عصبانی بودم که تو دوباره اومدی نشستی روی این صندلی هرچی پرسیدم مثل همین الان جواب ندادی ...
                        میدونی پرستاره به سارا و خاله چی میگفت ؟
                        میدونم اعصاب توهم خراب میشه ولی خوب میگم ، اخه کسی رو جز تو ندارم که درد دلامو بهش بگم
                        بهشون میگفت : (( باید حقوقم رو زیاد کنید نگهداری ازش سخت تر شده ، همش با درو دیوار یا با اون صندلی حرف میزنه .
                        یا باید حقومو زیاد کنید یا اینکه ببریتش آسایشگاه ))
                        فرهاد باورت میشهه !!!
                        به من گفت دیونههههه
                        اصن باید خودت بری بزنی تو دهنش ..
                        ..نه نه... حق نداری بری پیش اون زنیکه
                        میگم چرا راستی میخواد جوری رفتار کنه که من دیونم ؟
                        مگه تورو به این گندگی نمیبینه ؟! که میگه با صندلی حرف میزنی 😕
                        فرهاد میدونی چیه
                        راستیی همین زنیکه یه قرصای رو بهم میده من دیگه نمیخورمشون
                        چون اولین باری که خوردمشون دیگه تورو نمیدیدم
                        میبینی این زن حسود میخواد میونه هممونو به هم بزنه
                        بعضی وقتا خود خاله هم یه رفتارای میکنه که انگاری تورو نمیبینه
                        فک کنم همشون از اون قرصا میخورن که اینجوری شدن
                        اینارو همه ولش کن
                        میدونی چند وقته اسممو صدا نزدی؟؟
                        میدونی چند وقته نگفتی بهم رهاا
                        تورو خدا بازم صدام کن
                        اسممو صدا بزن بهم بگوو رهاا
                        مثل همیشه بگو دیونه
                        بگو رها تا قند تو دلم آب بشه
                        بگوو خوب
                        بهت قول دادم قسم جون خودمو نخورم ولی اگه حرف نزنی قسم میخورم هااا
                        فرهاد...
                        سارا هم یه بار ندیدت
                        بعضی وقتا هم وانمود میکنه که میبینت
                        فرهاد نکنه واقعا من دیونه شدم ://
                        فرهاد نکنه واقعا تو نیستی ؟!
                        نکنه توهم باشه همش ؟
                        نه نه
                        تو قول دادی تنهام نذاری
                        همیشه هم سر قولات میمونی
                        فرهااااددد
                        یه چیزی بگوووو
                        حرف بزن تا بدونم که هستی
                        خودت خاله رو صدا کن تا باورش بشه که هستی
                        فرهاد
                        بگو رهااا
                        صدام بزن
                        ببین حتی نگفتی تو چه فصلی هستیم
                        پاییزه
                        پاییز کلی برنامه ریختیم واسش
                        جون رهاا صدام بزنن
                        ببین قسم خوردم هاا
                        پس جواب بده دیگه
                        فرهاااااااد
                        فرهاااادد. . .


                        خوب فقط یه اتود بود
                        و کاملا خامِ خام

                        1.png

                        1 پاسخ آخرین پاسخ
                        8
                        • fatemeh8181F آفلاین
                          fatemeh8181F آفلاین
                          fatemeh8181
                          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                          #1474

                          #ولادت
                          کمی به سحر مانده رویایی به سراغم امد. در ناکجا ابادی سر گردان بودم
                          مِه غلیظی دیدم را مشکل می ساخت.
                          نمی توانستم قدم از قدمی بردارم ترس و اظطراب در تک تک سلول هایم سر زده به میهمانی امده بودند.
                          طلوع صدایی گرم و صمیمی باعث شد یخ افکارم ذوب شود.
                          به دنبال صاحب صدا سرچرخاندم که چشمانم به بوته گلی افتاد که گلهایش مهربانی را فریاد میزدند.
                          دستم را برای نوازش گلبرگ هایش بردم اما بی خبر از آن همه ظرافت
                          تعدادی از گلبرگ هایش بر روی زمین سرد جا خوش کردند.
                          تا آمدم زبانم را بچرخانم وطلب بخشش کنم با صدای گرمش به سکوتی عجیب دعوت شدم.
                          درصدایش لطافت همچون موج های ارام گرفته در ساحل بود.
                          پیغامی برایم از میلاد کسی داشت.
                          فردی که تا آن زمان برایم نا اشنا بود.
                          او از قدم نهادن فردی به دنیا مرا باخبر ساخت که مهربانیش زبان زد خاص و عام است.
                          کسی که با امین بودنش دشمنانش را هم به تعریف و تمجید از خود وا میدارد .
                          کسی که بشارت دهنده ی یگانگی هستی بخش بوده است.
                          هنگامی که فارغ از عالم رویا شدم.
                          باخودزیرلب زمزمه کردم:
                          درود خداوندبرتو باد آنگاه که قدم برجهانی نهادی که در باتلاق تاریکی و ظلمت فرورفته بود.
                          وانگاه که با کلام بشارت دهنده به حق وسوگند به واحدیت خالق هستی نجات دهنده ی بشریت شدی....

                          ولادت حضرت محمد بر شما مبارک!☂ 🌈 ✨

                          تو دنیایی که میتونی هرچیزی باشی مهربون باش🖤🌵🧠

                          1 پاسخ آخرین پاسخ
                          7
                          • SachliS Sachli این تاپیک را در ارجاع داد
                          • fatemeh8181F آفلاین
                            fatemeh8181F آفلاین
                            fatemeh8181
                            نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                            #1475

                            خیلی زیباتری از تصورات تهی وار منی،موهایت همچون موج های خروشان دریانا آرام است،چشمانت از گفته هایت زیبا تر است همچون آسمان خاکستری رنگ پاییز است. لب هایت همچون انار یلدای سفره ی پدربزرگ است سرخ سرخ....
                            یادت هست آن وقتها از شدت خستگی درکنار تخت عذابم خوابت می‌برد.
                            یادت هست دستم را می‌فشرد ودرگوشم زمزمه میکردی بخوان همان غزل سیف را...
                            من هم بغضم را به تک انفرادی درون سینه ام محکوم میکردم و برایت می‌خواندم:
                            (دیدن روی تورا محرم نباشد چشم ما. دیده از جان ساخت باید دیدن ترا)
                            دستم را به محاصره موهایت می‌سپردم وادامه میدادم
                            (از رخ تو رنگی تابناک آمد بچشم. وزیر زلف تو بویی سر بمهر آمد بما)
                            یادت هست یکبارچشمانت به باران پاییزی دچار شده بود.
                            آمدی مثل هرباربا بازکردن در ورودی به سمتم آمدی،منتظر سوال های همیشگی ات بودم
                            اما....
                            نپرسیدی و گوشم را چشم به راه امواج صدایت گذاشتی.
                            چندی نگذشته بودکه صدای بغض شکسته شده ات تمامی اتاق را پر کرد و امواجش که پر از لطافت دخترانه بود به گوش هایم رسید.
                            آن وقت سومین بار بود که شهر دلم را زلزله ای با هزار ریشتر لرزانده بود.
                            دستم را در هوا می چرخاندم تا صورتت را که با سیل اشکهایت پرشده بود را پیدا کنم،دستم را گرفتی و روی چشم هایت گذاشتی، خیس خیس بود.
                            با صدای گرفته ات زمزمه کردی:هیچ نگو فقط برایم بخوان.
                            در دلم غوغا بود مردم شهر دلم از زلزله به هیاهو برخاسته بودند.
                            تا مسئولی را از راه های ورودی مغزم برای آرام کردنشان می فرستادم او را با الفاظ رکیک باز می گرداندند.
                            هرجور که بود همه جا را جمعه اعلام کردم هرجور که بود باید لب می گشودم و برایت می‌خواندم.
                            آن روز بغض زندانی من از بند گشودو چشم هایم تر شد.
                            با صدایی از ته چاه بود برایت خواندم:
                            (غزلک شکستنت کار کیه؟به عزا نشستنت کار کیه؟عسلک نبینم افتادن تو!! نگو دیو قصه تو فنجون فالت افتاده!آسمون لهجه فیروزه رو یادتو نداده؟!غزلک گریه نکن:(
                            گریه به چشمات نمیاد!)

                            تمام امواج صوتی ام ازدرد به خود می پیچیدند و درمانی نداشتن.
                            یادت هست!
                            درست همین روز بود،روز آخر پاییز بود. آخرین قولو قرارمان،آخرین حرف هایمان.....
                            یادت هست قولت را وقتی پرستار خشمگین از خستگی کار تختم را به قصاب خانه ی بی رحم دکتر ها برای کاشتن نور در دیدگانم می کشید.
                            گفتی یادت باشد
                            چهل سال هم بگذرد منتظرت می مانم یاخورشید چشمان تورا با کلید توکل روشن می سازم یا نور مهتاب چشمان خودم را هم تا ابد درپشت ابر های تیره به خاموشی می کشانم.
                            جال ای عزیزکم تو کجایی....
                            (من درپی رد توکجا،توکجایی * دنبال تو اما تو آرام گرفته در سردی خاکی ای رفته که در قلب منی گرچه نیایی * این چشم پی دیدن روی توست گرچه نیایی.....)

                            دانش-آموزان-آلاء

                            تو دنیایی که میتونی هرچیزی باشی مهربون باش🖤🌵🧠

                            1 پاسخ آخرین پاسخ
                            4
                            • S آفلاین
                              S آفلاین
                              Succinate
                              نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                              #1476

                              IMG_20211101_102442.jpg

                              1 پاسخ آخرین پاسخ
                              4
                              • amir bahramiA amir bahrami

                                امروز پدرم با برادرم کلی دعوا کردن کلی به هم توهین کردن نزدیک بود فیزیکی هم درگیری پیش بیاد. این یه عادت شده برام دیدن دعواهای اینا. همیشه از بچگیم تو ارزوی این بودم که کاش میشد توی یه خانواده دیگه بزرگ میشدم. خانواده من و کلا فامیلای ما ادمای بی فرهنگ و بیشعوری هستن (روک و روراست گفتم) یه خانواده و فامیل بی فرهنگ و تحصیل نکرده و قشر کم درامد.

                                نمیدونم خودمم نمیدونم شاید اینکه هی ایده هایی بزرگ میان تو ذهنم هم به خاطر این ماجرا و استرسش باشه.

                                پدرم وقتی بچه بود پدر مادر (لعنتیش ) مرده بودن. ازدواج کرده بود با مادرم و سه برادریم و یه خواهر که من اخریشون هستم.

                                خواهرم و برادر بزرگتر ازدواج کردن و یه برادر بزرگتر از خودمم دارم که اونم ازدواج کرد ولی الان داره طلاق میگیره به خاطر بی پولی .پدرم از زمانی که من چشمامو باز کرده بودم قرص اعصاب میخورد. دایم برادر بزرگتر رو میزد دایم مادرم رو میزد دایم اون یکی برادرم خواهرم رو میزد منو فقط میترسوند نمیزد نمیزد که نه کم میزد 😕

                                همیشه ارزو داشتم اونقدر قوی باشم که تنها بتونم سرمایه جمع کنم بتونم کار کنم بتونم از این جا یعنی از خانوادم و ادمایی که تو این کشور هستن و فکرشون فقط پیش خدا و 2000 سال پیشه خلاص بشم. همیشه دوست داشتم و دارم که یه روز توی لباسی که میخوام یعنی کت و شلوار شیک توی خیابون های نیویورک راه برم.

                                همیشه توی پس زمینه ذهنم فکرم پیش 15 سال دیگه هست که صبح ساعت 8.45 دقیقه هست و طلوع خورشید رو میبینم وقتی توی خیابون دارم به طرف یه قرار مهم میرم و سمت چپم bank of america هستش و هوا خیلی خنک وعالیه و من دارم ساعتم رو نگاه میکنم که ببینم چنده 8:45 دقیقه و من یه کت و شلوار خیلی شیک با یه کراوات شیک قرمز پوشیدم و همه چی عالیه یه ادم با شخصیت و مرتب.

                                از شما چه پنهون اینو میخواستم بگم که راستش من هیچ شکی ندارم 15 سال دیگه 20 سال دیگه اینطوری ام یعنی اون موقعیت دقیقا پیش میاد اصلا شکی ندارم چون تلاش کنی میشه حتما.

                                چندین بار خواستم خودکشی کنم یکی 16-17 سالگیم که دعواها متمرکز شده بود روی من به خاطر وضعیت درسی بدم که به خاطر عمل نتونسته بودم مدرسه برم و افسرده شده بودم. دعواهای خانوادم بیشتر و بیشتر افسرده ام کرد و فقط تحمل کردم و رفتم پیش دکتر مغز و اعصاب و قرص بازی شروع شد ولی یه سال بعد تموم شد و دیگه نرفتم.

                                نمیدونم غصه چی رو بخورم برادر بزرگتر که الان کارگری میکنه با اینکه ذهن عالی و ابتکاری داره چون پدرم نذاشت درس بخونه.

                                این یکی برادرم که بازم نذاشتن درسش رو ادامه بده و تو همون لیسانس موند. اون خواهرم که زود ازدواج کرد و رفت. از خواهر زاده ام که افسرده شده و تنها رفیقمه. یادم رفت بگم من 6-7 سالی میشه هیچ دوستی ندارم. تنهام همیشه ولی از تنهایی لذت بردم ولی همین وقتا مثل الان بهتر بود ادمی باشه که میتونستم حرف بزنم. از دو سال پیش تا الان تو وضعیت خیلی بدی بودم و فقط ادم مجازی کنارم بود ولی تو بدترین لحظات منو تنها گذاشتن تو بدترین لحظات زندگیم. نمیگم بدن به هر حال از اینکه تا جایی که از دستشون برمیومد کمک کردن ممنونم.

                                پدرم دایم مادرم رو میزد الان بعده مدت ها دوباره میزنتش و من خسته شدم از این خانواده و واقعا دیگه برام مهم نیست کی کی رو میزنه و کی داره میکشه و کی داره کشته میشه. همه چی مثل یه توهم شروع شد و مثل توهم ادامه پیدا کرد.
                                دل نوشته از طرف یه ادم با حال بد.

                                _Biliifti__ آفلاین
                                _Biliifti__ آفلاین
                                _Biliifti_
                                نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                #1477
                                این پست پاک شده!
                                1 پاسخ آخرین پاسخ
                                0
                                • اهوراا آفلاین
                                  اهوراا آفلاین
                                  اهورا
                                  نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط اهورا انجام شده
                                  #1478

                                  گفتم که نمیشه همون قبلی رو درست کرد
                                  ولی میشه روی خرابه های قبلی یکی جدید ساخت !

                                  شاید همین چند روز پیش مشغول همین کار بودم

                                  که یهو شهرداری درست 17آبان 1400 اومد به دلیل اینکه شهرداری

                                  باید درگیر کارای دیگه ای باشه زد و ساختمونو تخریب کرد

                                  شهرداری وعده داد که وقتی سرش خلوت شد دوباره برگرده

                                  شهرداری نمیدونه که ممکنه که با همون تخریب

                                  انگیزه سازنده واسه ساختن دوباره از بین بره

                                  حتی اگه بار دوم خودش وام بده واسه ساخت و ساز !!!

                                  به نظرتون شهرداری نامرده ؟

                                  یا چون ساختمون سازای زیادی رو داره

                                  واسش مهم نیست یکیشونو از دست بده ؟

                                  نکنه شهرداری دوست داشت التماسش کنم ؟

                                  اما شهرداری دلیلی اورد که ترسیدم التماسش کنم

                                  اون موقه باید واسه ضرر هایی که به شهرداری وارد میشد

                                  خودم رو مقصر میدونستم

                                  یا اینکه اگه التماسش میکردم

                                  فکر شهرداری درگیر میشد

                                  اخه کارای مهم تری هم داره !

                                  اگه دلیل دیگه ای بود غررمو زیر پا میذاشتم

                                  و راحت التماسش میکردم

                                  مهم ترین دلیلم این بود که فکرش درگیر نشه

                                  و به کارای مهمی که داره برسه

                                  و هنوز به وعده شهرداری امید دارم حتی اگه وام هم نده حتی اگه بیاد و دوباره تخریب کنه !!!

                                  1.png

                                  1 پاسخ آخرین پاسخ
                                  3
                                  • Dr-aculaD Dr-acula

                                    %(#c5e7fa)[به] %(#4fcdf3)[نام] %(#26b6f3)[خالق] %(#18a6f2)[زیـبــــــــــــــــــآیی] %(#007ec2)[ها]

                                    سلام به خـودتــــــــــــــ(: 0_1534586486711_balloons-smiley.gif
                                    همه ی ما هنرها و استعداد هایی رو توی وجود خودمون داریم که تا به سمتشون نریم و ازشون بهره نبریم ، شکوفا نمیشن ! ):
                                    هدف این تایپیک اشتراک گذاری تولیدات ذهنی خودمون هست %(#ff0000)[(] تاکید میکنم خودمون %(#ff0000)[)] ، اینجا هر چیزی که منشاش خود شما باشید ارزش داره نه کپی کار های بقیه 😒
                                    حتی میتونید فیلمی ک دیدید یا کتابی رو که خوندید رو با قلم و فکر خودتون نقد کنید و اینجا قرار بدید (:

                                    همه به اینجا دعوت هستن دانش-آموزان-آلاء
                                    بخصوص (:
                                    🍃@zedtwo / بهاره / FLY -----> طراحان فوق العاده انجمن 0_1534586514665_scrap-books-smiley.gif
                                    🦋@SOBHAN-1999 / najafiali78 / sattaralipour -----> خوشنویسان خوش قلب 😘
                                    🍄negaarin / @M-an / chakame / دکتر علی ----->نویسندگان عجیب الفکر ! 🤖 🧠
                                    🍁@njzamin / revival / @_Ata_ / @javadm328 ----> شاعران شهره انجمن 👳🏻♂ 👳🏼 👳♂ 👳🏼♂
                                    ⚡@faezeh-r / blue ----> دو عدد عکاس تیز بین 🧐 🤩
                                    💧 @zedtwo / Vezra / @Dr-Bernosi / بهاره ----> گرافیک بازان 😉 😂 🕸
                                    ....................................
                                    ازتون خواهش میکنم 😥 به پست ها ریپلای نزنید تا یه مجموعه خوب و یک دست از هنر های آلایی ها رو داشته باشیم (:
                                    %(#6bffe6)[توجه !] این تایپیک شعبه دیگری ندارد 😒😂
                                    %(#ff0000)[پ ن] : اگه پستای هنریتون رو توی تایپیک دیگه ای جز اینجا ببینم مورد پیگیریتون قرار میدم تا اخراج کامل هم دست بردار نیستم 0_1534586535363_cowboy2-smiley.gif 😂 😂

                                    0_1534586548670_coke-smiley.gif

                                    خ آفلاین
                                    خ آفلاین
                                    خانوم لوبیا
                                    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط خانوم لوبیا انجام شده
                                    #1479

                                    xt992u_500x625_1024x1280_mckphzlg_1972238_1620930471470342319_4do.jpeg
                                    ایـــن ماییم!=)✨
                                    نسل عجله و عادت‌های بیمارگونه،نسل بسته به سرم هندزفری نام، نسل معتاد مخدر آهنگ.. این ماییم! همان جسوران ترسو، پنهان‌شده پشت عکس‌های ویرایش شده؛ همان احساسات محدود شده کامپیوتری؛ همان‌ها که اشک ریختند و تایپ کردند خوبم، همان‌ها که خندیدند و پیام همدردی فرستادند.. این ماییم! نسل ماشینی، نسل فاصله؛ دهه درگیری‌های سیاسی و خودزنی، میان خرافات و علم و شک! این ماییم.. تربیت‌شده همان‌ها که بر سرمان میزدند، نه با چماق و فلک، که با جیغ و فریاد.. این ماییم، نسل پزشک‌های زوری، نسل آزادی در قفس، نسل بی‌حد و مرز محدود؛ بچه‌هایی که زود بزرگ شدند، و کودک باقی ماندند که کودکی نکنند..این ماییم!نسل تفنگ‌های موزیکال،نسل عروسک بمب به دست!ما همینیم!دهه دیوانه‌وار جنگیدن،دهه اشک‌های نیمه شب،دهه ضعیف بودن‌های قوی..این ماییم،که سرکوب شدیم برای سال تولدمان! که دست خودمان نبود این ماییم!که جنگیدیم برای همه بی‌ارزش‌ها،و هزینه جنگمان شد کودکیمان!ما همینیم؛ما که هر چه هستیم،انسانیم!نسلیم!آینده‌ایم!این ماییم که هر چه هستیم،نخواستیم و بودیم..نخواستیم و شدیم!

                                    15:23:тнє ωαт¢н

                                    • بەها بە کوڕێکی خوێڕی مەدە کە قەدڕت نازانیت🗿🫴🏻
                                    1 پاسخ آخرین پاسخ
                                    8
                                    • Dr-aculaD Dr-acula

                                      %(#c5e7fa)[به] %(#4fcdf3)[نام] %(#26b6f3)[خالق] %(#18a6f2)[زیـبــــــــــــــــــآیی] %(#007ec2)[ها]

                                      سلام به خـودتــــــــــــــ(: 0_1534586486711_balloons-smiley.gif
                                      همه ی ما هنرها و استعداد هایی رو توی وجود خودمون داریم که تا به سمتشون نریم و ازشون بهره نبریم ، شکوفا نمیشن ! ):
                                      هدف این تایپیک اشتراک گذاری تولیدات ذهنی خودمون هست %(#ff0000)[(] تاکید میکنم خودمون %(#ff0000)[)] ، اینجا هر چیزی که منشاش خود شما باشید ارزش داره نه کپی کار های بقیه 😒
                                      حتی میتونید فیلمی ک دیدید یا کتابی رو که خوندید رو با قلم و فکر خودتون نقد کنید و اینجا قرار بدید (:

                                      همه به اینجا دعوت هستن دانش-آموزان-آلاء
                                      بخصوص (:
                                      🍃@zedtwo / بهاره / FLY -----> طراحان فوق العاده انجمن 0_1534586514665_scrap-books-smiley.gif
                                      🦋@SOBHAN-1999 / najafiali78 / sattaralipour -----> خوشنویسان خوش قلب 😘
                                      🍄negaarin / @M-an / chakame / دکتر علی ----->نویسندگان عجیب الفکر ! 🤖 🧠
                                      🍁@njzamin / revival / @_Ata_ / @javadm328 ----> شاعران شهره انجمن 👳🏻♂ 👳🏼 👳♂ 👳🏼♂
                                      ⚡@faezeh-r / blue ----> دو عدد عکاس تیز بین 🧐 🤩
                                      💧 @zedtwo / Vezra / @Dr-Bernosi / بهاره ----> گرافیک بازان 😉 😂 🕸
                                      ....................................
                                      ازتون خواهش میکنم 😥 به پست ها ریپلای نزنید تا یه مجموعه خوب و یک دست از هنر های آلایی ها رو داشته باشیم (:
                                      %(#6bffe6)[توجه !] این تایپیک شعبه دیگری ندارد 😒😂
                                      %(#ff0000)[پ ن] : اگه پستای هنریتون رو توی تایپیک دیگه ای جز اینجا ببینم مورد پیگیریتون قرار میدم تا اخراج کامل هم دست بردار نیستم 0_1534586535363_cowboy2-smiley.gif 😂 😂

                                      0_1534586548670_coke-smiley.gif

                                      خ آفلاین
                                      خ آفلاین
                                      خانوم لوبیا
                                      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط خانوم لوبیا انجام شده
                                      #1480

                                      متاسفانه ما قبل اینک ببینیم چ اتفاقی افتاده اول میبینیم طرف دختره یا پسر اگه پسر بود میگیم عیب نداره پسره،اگه دختر بود میگیم تو دختری چرا همچین کاری کردی میشه یه سوال بپرسم؟!عدالت حرفی از جنسیت زده؟؟کسی که کار زشتی انجام میده اون کار هم واسه پسر زشته هم واسه من زشته هم واسه صدنفر دیگه زشته چه فرقی میکنه که انجام دهندش کی باشه؟هرچی اتفاق میوقته اول میگیم کرم از خود درخت بود کرم از خود درخته؟اره کرم از خود درخته ولی من درخت نیستم،من انسـانم پسرامون عوض اینکه هوای دخترا رو داشته باشن بهمون کمک کنن بدتر مارو تخریب میکنن،مگه مُسابقس؟؟برنده ای نداریم اینجا برنده اونیه که با انسانیت آخربازی شناخته بشه ازش بپرسن تو دنیا تا حالا اشک کسیو دراوردی بگه نـه بگن تا حالا کسیو اذیت کردی بگه نـه هوای همو داشته باشیم آخرش انسانیت میمونه=)✨

                                      • بەها بە کوڕێکی خوێڕی مەدە کە قەدڕت نازانیت🗿🫴🏻
                                      هویجججه 1 پاسخ آخرین پاسخ
                                      5
                                      • سارا M 0س آفلاین
                                        سارا M 0س آفلاین
                                        سارا M 0
                                        خیرین کوچک دریا دل
                                        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط سارا M 0 انجام شده
                                        #1481

                                        گاهی یهو به خودم میام و میگم منی که این همه روی خودم کار کردم، منی که به اوجِ آسمونِ رویام رسیده بودم چیشد یهو؟! یعنی تمامِ نتیجه تلاش من اینقد سست بود که یهو خراب شه؟!
                                        چیشد که حسش نیست شد وردِ زبونم؟!
                                        چیشد که از ی جایی به بعد دیگه اون حس و حال مودِ لحظه ای نبود..... شده بود خلق و خو و اخلاقم؟! شده بود خوده من؟! باعث شد از خودم بپرسم من واقعا اینجوریم؟! بعد قلبم بگه نه! خودت خودتو اینجوری کردی....
                                        تهش هم شد آدمی که با اصلِ خودش در تضاده و این تضاد در اوجِ ریلکسی و بیخیالی باز اذیت کنه، باز فشارِ روحی وارد کنه ... آدمی که میگه من اینجوری نبودم🙂
                                        تهش هم ی تجربه میشه برات:)) هر روز چیزایی رو درست میکنیم که در نهایت مجبوریم تو خرابه های خودمون زندگی کنیم اما فرصتا از دست میرن و گاهی ممکنه
                                        بازسازی اون چه خراب شده ممکن نباشه ... یا چون از دورانِ طلاییش فاصله گرفته، بازسازیش کسل کننده باشه و طول بکشه...و حتی امکان تخریب شدنش بیشتر!
                                        اینم از تجربه:))هرچند تلخ! ولی حق! هرچند سنگین! ولی نتیجش قوی کردنِ تو!
                                        یادمه ی نفر میگفت..... خدا به نتیجه تو نگاه نمیکنه!!... به پیروزی و شکستت در برابرِ قول هایی که به خودت و خدا دادی و عهد بستی نگاه نمیکنه!!... به تلاش هایی که کردی نگاه میکنه:)) به تلاش ها و بلند شدنا بعد از هررر بار شکست خوردن، ناامیدی و..... نگاه میکنه :))
                                        خدایا؟؟ تلاش کردن های من رو میبینی؟:))♡
                                        میبینی بازم بعد از هر بار زمین خوردن، محکم تر پا میشم، چون تو رو دارم؟!:))♡
                                        چون امیدِ منی؟:))♡
                                        https://uupload.ir/view/9adf5fed74633dd63348cc7fdf09290036070657-144p_ti47.mp4/
                                        #دل_نوشته♡

                                        اگ ب قیمت از دست دادنِ آرامشته زیادی گرونه!
                                        پس رهاش کن بره؛)

                                        1 پاسخ آخرین پاسخ
                                        3
                                        • ramses kabirR آفلاین
                                          ramses kabirR آفلاین
                                          ramses kabir
                                          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                          #1482

                                          InShot_۲۰۲۱۰۹۲۳_۰۰۳۴۳۶۴۹۷.mp4
                                          کی ارزو کرد امشب گریه ام بگیره
                                          به آرزوش رسید داره گریه ام میگیره
                                          .....
                                          امیدوارم خوشتون بیاد:))
                                          دانش-آموزان-آلاء

                                          اگ کامل نیستی
                                          مثه ماه بدرخش

                                          1 پاسخ آخرین پاسخ
                                          5
                                          • ramses kabirR ramses kabir این تاپیک را در ارجاع داد
                                          پاسخ
                                          • پاسخ به عنوان موضوع
                                          وارد شوید تا پست بفرستید
                                          • قدیمی‌ترین به جدید‌ترین
                                          • جدید‌ترین به قدیمی‌ترین
                                          • بیشترین رای ها


                                          • 1
                                          • 2
                                          • 72
                                          • 73
                                          • 74
                                          • 75
                                          • 76
                                          • 83
                                          • 84
                                          • درون آمدن

                                          • برای جستجو وارد شوید و یا ثبت نام کنید
                                          • اولین پست
                                            آخرین پست
                                          0
                                          • دسته‌بندی‌ها
                                          • نخوانده ها: پست‌های جدید برای شما 0
                                          • جدیدترین پست ها
                                          • برچسب‌ها
                                          • سوال‌های درسی و مشاوره‌ای
                                          • دوره‌های آلاء
                                          • گروه‌ها
                                          • راهنمای آلاخونه
                                            • معرفی آلاخونه
                                            • سوال‌پرسیدن | انتشار مطالب آموزشی
                                            • پاسخ‌دادن و مشارکت در تاپیک‌ها
                                            • استفاده از ابزارهای ادیتور
                                            • معرفی گروه‌ها
                                            • لینک‌های دسترسی سریع