هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
نوشتهشده در ۳۰ مهر ۱۴۰۰، ۱۲:۱۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
خب رفتنم کنسله
مثل اینکه این روزا شهداام باهام قهرن:)
حاجی این رسمش نبود من از بقیه توقع دل شکستن داشتم اما تو چرا؟
این بار چندمه تا دمش منو میبری و میزنی زیرش
ولی این رسمش نیست -
@سجاد-ذوالفقاری در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
نگرانشون شده بودم اصن :|
هی میخاستم زنگ بزنم ببینم این برقا چرا نمیرهنوشتهشده در ۳۰ مهر ۱۴۰۰، ۱۲:۱۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده@miss-joker
خوش به حالتون
واسه ما چند وقته نرفته
بهشون بگو ماهم دل داریم -
نذاشتی خودنویس؟
نوشتهشده در ۳۰ مهر ۱۴۰۰، ۱۲:۱۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده@miss-joker
نارزش نداره واس اونجا
-
نوشتهشده در ۳۰ مهر ۱۴۰۰، ۱۲:۱۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@سجاد-ذوالفقاری در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@miss-joker
خوش به حالتون
واسه ما چند وقته نرفته
بهشون بگو ماهم دل داریمعا امروز که برا تشکر زنگ میزنم حتمن بهشون اطلاع رسانی میکنم
-
@سجاد-ذوالفقاری در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@miss-joker
خوش به حالتون
واسه ما چند وقته نرفته
بهشون بگو ماهم دل داریمعا امروز که برا تشکر زنگ میزنم حتمن بهشون اطلاع رسانی میکنم
نوشتهشده در ۳۰ مهر ۱۴۰۰، ۱۲:۱۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده@miss-joker مرسی
-
نوشتهشده در ۳۰ مهر ۱۴۰۰، ۱۲:۱۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@سجاد-ذوالفقاری در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@miss-joker
نارزش نداره واس اونجا
متنای حمید سلیمی خوندی؟🥲
-
@سجاد-ذوالفقاری در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@miss-joker
نارزش نداره واس اونجا
متنای حمید سلیمی خوندی؟🥲
نوشتهشده در ۳۰ مهر ۱۴۰۰، ۱۲:۱۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده@miss-joker
نوچ -
نوشتهشده در ۳۰ مهر ۱۴۰۰، ۱۲:۱۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۳۰ مهر ۱۴۰۰، ۱۲:۱۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@سجاد-ذوالفقاری در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@miss-joker
نوچاون نامه اخر واسه حمید سلیمی بود فک کنم
-
نوشتهشده در ۳۰ مهر ۱۴۰۰، ۱۲:۱۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@سجاد-ذوالفقاری در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@miss-joker
نوچاون نامه اخر واسه حمید سلیمی بود فک کنم
-
نوشتهشده در ۳۰ مهر ۱۴۰۰، ۱۲:۱۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
برقا اومد
دل رحمم شدن انگاری -
@سجاد-ذوالفقاری در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@miss-joker
نوچاون نامه اخر واسه حمید سلیمی بود فک کنم
نوشتهشده در ۳۰ مهر ۱۴۰۰، ۱۲:۱۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده@miss-joker
اها اره خیلی قشنگ بودولی همون یکیشو فقط شنیدم
-
برقا اومد
دل رحمم شدن انگارینوشتهشده در ۳۰ مهر ۱۴۰۰، ۱۲:۱۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده@miss-joker
-
نوشتهشده در ۳۰ مهر ۱۴۰۰، ۱۲:۱۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
نه ب اون موقع ها سر شب سه ساعت قطع میکردن
نه الان نذاشتن ده دقه بشه -
نوشتهشده در ۳۰ مهر ۱۴۰۰، ۱۲:۱۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@سجاد-ذوالفقاری در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@miss-joker
اها اره خیلی قشنگ بودولی همون یکیشو فقط شنیدم
وایسا پسسس
-
@سجاد-ذوالفقاری در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@miss-joker
اها اره خیلی قشنگ بودولی همون یکیشو فقط شنیدم
وایسا پسسس
نوشتهشده در ۳۰ مهر ۱۴۰۰، ۱۲:۱۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده@miss-joker اوک
-
نوشتهشده در ۳۰ مهر ۱۴۰۰، ۱۲:۱۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
سارا M 0 در
مطالب و تئوری های جالب و افسانه ای
گفته است:
یه تئوری هست که میگه:
یه روز یه نفر میاد که شمارو قَدرِ تمام کسانی که دوستون ندارن،دوستون داره:))حتما
-
نوشتهشده در ۳۰ مهر ۱۴۰۰، ۱۲:۱۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
نسل به نسل خون به خون این بین ما میچرخه اینو خوب بدون
ما مثل دمینو بهم ضربه میزنیم تو به من من به اون اون به اون
مگه خودم خیر دیدم جوابه خودمو خیر میدم
اونکه داشت میدید از بین میرم
پیک میزد بعد مزه میل میکرد
هی ایزد خودت شاهدمی
حس میکنم دارم میرم تو یه چاه عمیق
قبول کن دفاع تو این مورد وارده
منم بد نبودم ولی خودت یادته اونروزیرو که وایستاده بودم تو صف کپن
دیدم یارو پشت بنز خف کپل -
نوشتهشده در ۳۰ مهر ۱۴۰۰، ۱۲:۲۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
من با تنهایی تو با تنهایی که تورو ولت میکنن تو اوج تنهایی
تو این شهر پر نقاب
تو با اون بخواب
من با قرص خواب -
نوشتهشده در ۳۰ مهر ۱۴۰۰، ۱۲:۲۳ آخرین ویرایش توسط Miss.Joker انجام شده
@سجاد-ذوالفقاری
خیلی وقته حرف نزدیم باهات؛ حواست هست؟ یادت رفته ما رو، می دونم. شبا کنار سپیدار خشک حیاط می شینیم، ساکت ساکت، انگار که مرده باشیم. نگاه می کنیم به ماه که غرق شده تو حوض لجن گرفته. ماه گریه می کنه، ما گریه می کنیم، گنجیشکا میان می شینن رو شاخه های خشک سپیدار، آواز می خونن، آواز دشتی غمگین. سخت میگذره شبا. دکتر دیگه قرص نمیده، گفته خوب نمی شم، گفته بیان منو ببرن. کی بیاد منو ببره؟ من با کسی نمیرم که غیر تو. توئم که نمیخوای منو، نمیای ببری که. بس که یادت رفته. روزا خودمو می زنم به خواب، انگار مورچه باشم تو سیاه زمستون، خوابم برده باشه و ندونم دو قدم اون ور یه تیکه نون خوشمزه منتظرمه. هروقت کسی حواسش نیست، عکستو از جیب لباس آبیه ورمی دارم، می شینم به تماشاکردنت. درد داره که دیگه یادم نمیاد صداتو، اصن یادته گفتم اگه یه روز صدات نباشه می میرم؟ دارم می میرم انگار. یادم رفته وقتی می خندیدی چطوری بود دنیا. چطوری اسممو صدا می کردی و من نمی مردم از ذوق و مستی.
الان باز سرت درد میاد از حرفام، گفتی هیچی نگم، نمیگم.
امشبم عین هر شب، نشستیم گوشه حیاط، تنها، بی صدا و بی مهتاب. تو تاریکی نگاه می کنم به کف دستام به مچ دستم و رگ آبی، نه که بترسم از مردن، فقط دلم نمیاد بمیرم قبل این که مطمئن بشم کسی هست که برات بمیره. دم صبح از دور یه بوسه میفرستم برات، میدونم نمیرسه، اما کار بیشتری برنمیاد ازم آخه. تکیه می دم به تنه زبر سپیدار خشک، یکی می شیم با هم، دو تا برادر تنی، دو تا فراموش شده، دو تا خشکیده. گنجیشکا میان رو شاخه های ما می شینن و با دصای نهنگای مرده آواز میخونن. فردا باز وقت ملاقات که بشه دوستام میان میگن نکن دیوونه، آبروت میره. مام می خندیم و می گیم زکی، همینه آبرو.
کم کنم حرفو، گَرَم یاد آوری یا نه، من از یادت نمی کاهم.
خلاص....
#حمیدسلیمی
#دیوانه_و_دلبر
تقدیم به نابغه های #رادیو_چهرازی