هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
@سجاد-ذوالفقاری در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
نگرانشون شده بودم اصن :|
هی میخاستم زنگ بزنم ببینم این برقا چرا نمیره -
نذاشتی خودنویس؟
-
@سجاد-ذوالفقاری در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@miss-joker
خوش به حالتون
واسه ما چند وقته نرفته
بهشون بگو ماهم دل داریمعا امروز که برا تشکر زنگ میزنم حتمن بهشون اطلاع رسانی میکنم
-
@سجاد-ذوالفقاری در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@miss-joker
خوش به حالتون
واسه ما چند وقته نرفته
بهشون بگو ماهم دل داریمعا امروز که برا تشکر زنگ میزنم حتمن بهشون اطلاع رسانی میکنم
-
@سجاد-ذوالفقاری در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@miss-joker
نارزش نداره واس اونجا
متنای حمید سلیمی خوندی؟🥲
-
@سجاد-ذوالفقاری در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@miss-joker
نارزش نداره واس اونجا
متنای حمید سلیمی خوندی؟🥲
-
-
@سجاد-ذوالفقاری در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@miss-joker
نوچاون نامه اخر واسه حمید سلیمی بود فک کنم
-
@سجاد-ذوالفقاری در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@miss-joker
نوچاون نامه اخر واسه حمید سلیمی بود فک کنم
-
برقا اومد
دل رحمم شدن انگاری -
@سجاد-ذوالفقاری در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@miss-joker
نوچاون نامه اخر واسه حمید سلیمی بود فک کنم
-
برقا اومد
دل رحمم شدن انگاری -
نه ب اون موقع ها سر شب سه ساعت قطع میکردن
نه الان نذاشتن ده دقه بشه -
@سجاد-ذوالفقاری در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@miss-joker
اها اره خیلی قشنگ بودولی همون یکیشو فقط شنیدم
وایسا پسسس
-
@سجاد-ذوالفقاری در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@miss-joker
اها اره خیلی قشنگ بودولی همون یکیشو فقط شنیدم
وایسا پسسس
-
نسل به نسل خون به خون این بین ما میچرخه اینو خوب بدون
ما مثل دمینو بهم ضربه میزنیم تو به من من به اون اون به اون
مگه خودم خیر دیدم جوابه خودمو خیر میدم
اونکه داشت میدید از بین میرم
پیک میزد بعد مزه میل میکرد
هی ایزد خودت شاهدمی
حس میکنم دارم میرم تو یه چاه عمیق
قبول کن دفاع تو این مورد وارده
منم بد نبودم ولی خودت یادته اونروزیرو که وایستاده بودم تو صف کپن
دیدم یارو پشت بنز خف کپل -
@سجاد-ذوالفقاری
خیلی وقته حرف نزدیم باهات؛ حواست هست؟ یادت رفته ما رو، می دونم. شبا کنار سپیدار خشک حیاط می شینیم، ساکت ساکت، انگار که مرده باشیم. نگاه می کنیم به ماه که غرق شده تو حوض لجن گرفته. ماه گریه می کنه، ما گریه می کنیم، گنجیشکا میان می شینن رو شاخه های خشک سپیدار، آواز می خونن، آواز دشتی غمگین. سخت میگذره شبا. دکتر دیگه قرص نمیده، گفته خوب نمی شم، گفته بیان منو ببرن. کی بیاد منو ببره؟ من با کسی نمیرم که غیر تو. توئم که نمیخوای منو، نمیای ببری که. بس که یادت رفته. روزا خودمو می زنم به خواب، انگار مورچه باشم تو سیاه زمستون، خوابم برده باشه و ندونم دو قدم اون ور یه تیکه نون خوشمزه منتظرمه. هروقت کسی حواسش نیست، عکستو از جیب لباس آبیه ورمی دارم، می شینم به تماشاکردنت. درد داره که دیگه یادم نمیاد صداتو، اصن یادته گفتم اگه یه روز صدات نباشه می میرم؟ دارم می میرم انگار. یادم رفته وقتی می خندیدی چطوری بود دنیا. چطوری اسممو صدا می کردی و من نمی مردم از ذوق و مستی.
الان باز سرت درد میاد از حرفام، گفتی هیچی نگم، نمیگم.
امشبم عین هر شب، نشستیم گوشه حیاط، تنها، بی صدا و بی مهتاب. تو تاریکی نگاه می کنم به کف دستام به مچ دستم و رگ آبی، نه که بترسم از مردن، فقط دلم نمیاد بمیرم قبل این که مطمئن بشم کسی هست که برات بمیره. دم صبح از دور یه بوسه میفرستم برات، میدونم نمیرسه، اما کار بیشتری برنمیاد ازم آخه. تکیه می دم به تنه زبر سپیدار خشک، یکی می شیم با هم، دو تا برادر تنی، دو تا فراموش شده، دو تا خشکیده. گنجیشکا میان رو شاخه های ما می شینن و با دصای نهنگای مرده آواز میخونن. فردا باز وقت ملاقات که بشه دوستام میان میگن نکن دیوونه، آبروت میره. مام می خندیم و می گیم زکی، همینه آبرو.
کم کنم حرفو، گَرَم یاد آوری یا نه، من از یادت نمی کاهم.
خلاص....
#حمیدسلیمی
#دیوانه_و_دلبر
تقدیم به نابغه های #رادیو_چهرازی