هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
چه شب شلوغی بود
فک میکردم خلوت باشه
دیشب میخواستم یه سری چیزا بنویسم
موکولش کردم به امشب که امشبم بیخیالش
برا بعد

-
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد
-
وآنچه خود داشت زبیگانه تمنا میکرد
-
اره من امشب شارژ ندارم بشینم بخونم


فرداشب زیرآبی میام میخونم


-
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت ازرده گزند مباد -
ساقی!
خیلی ایدت ناب بود
ملسی دختر
-
فدایی داری
🥰 -
و برآمدگی گونه هایت از لبخند
بهترین بهانه میشود شاعرشدن مردمِ شهر را -
بخواه ستاره درشتای آسمون شبو

-
عزیزی


-
بدون رویای رنگی
انگاری وسط جنگی


-
ساعت دوعه
نصف شبه و ما بیداریم

-
ساعت دونصف شب شد واقعن

چه زود گذشت -
اععع

تند تر از اب روان میگذرد -
اینجا ول شدیما


من دارم جمع میکنم برم.
الان میان با چماق بیرونمون میکنن


توهم میای ساقی باهم بریم!؟ -
عار بریم دیگه


-
زمان هم شده مثل اب تو جوب




الکی مثلن تا الان نبوده و حالا یهو اینجور شد



-
کاش بشه آخر قصه برسم بجایی که بگم دیدی تونستم


-
جوف اب

والا خیلی سریعه
یعو دیدی شد تولد یکی دیگه ما باز اومدیم انجمن
-
خب پس.
خوبی بدی دیدین حلال کنید
فعلا
|
شعردانه

