هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
@mitra-ism-rahmani در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
دختر پاییز تو سالن کلاس زبان یه ستون بود روشم کلید لامپا بود منم اونورو نگاه میکردم با کله خوردم بهش و دقیقا اونجا که کلیدا بود برقا خاموش شد روشن نکردم فقط دویدم طبقه بالا
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
ایشون کلاس زبان میرفته
و سوتی داده
نوشتهشده در ۹ آذر ۱۴۰۰، ۱۸:۴۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده@infinitie-a واییی دانش اموزان الا رو تگ کردین
-
@mitra-ism-rahmani در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
دختر پاییز تو سالن کلاس زبان یه ستون بود روشم کلید لامپا بود منم اونورو نگاه میکردم با کله خوردم بهش و دقیقا اونجا که کلیدا بود برقا خاموش شد روشن نکردم فقط دویدم طبقه بالا
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
ایشون کلاس زبان میرفته
و سوتی داده
نوشتهشده در ۹ آذر ۱۴۰۰، ۱۸:۴۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده@infinitie-a در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@mitra-ism-rahmani در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
دختر پاییز تو سالن کلاس زبان یه ستون بود روشم کلید لامپا بود منم اونورو نگاه میکردم با کله خوردم بهش و دقیقا اونجا که کلیدا بود برقا خاموش شد روشن نکردم فقط دویدم طبقه بالا
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
ایشون کلاس زبان میرفته
و سوتی داده
maryam111 چرا اینو اخراج ش نکردی ؟
-
در هر شب من هستم و تمامت
با خویشتن نشستن و درخویشتن شکستنحمید مصدق
سارا M 0
(کلمه شبو داشت دقت کردی
)
@roghayeh-eftekhari در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
در هر شب من هستم و تمامت
با خویشتن نشستن و درخویشتن شکستنحمید مصدق
سارا M 0
(کلمه شبو داشت دقت کردی
)
سلام چطوری گلم؟!!
یس، ولی اینجور بود بهتر بود
در ۳ شب من هستم و تمامت -
میبینم جمعا جمعه
-
نوشتهشده در ۹ آذر ۱۴۰۰، ۱۸:۴۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
یدفم تو پاساژ بودیم مامانم رو گم کردم
بعد یهو دیدمش تو یه بوتیک رفتم برم پیشش
پاساز شلوغ بود خیلی
با سرعت رفتم یهو یه صدایی گف گااااااااااااامپپپپپپپ و من به شدت خوردم تو یچیزی
بعد فهمیدم دیوارش از شیشه بود و شیشه به حدی تمیز بود که من تشخیصش ندادم
عین اعلامیه چسبیدم تو دیوار
همه دلشون رو گرفته بودن از خنده مامانم نشسته بود رو زمین فقط میخندید -
نوشتهشده در ۹ آذر ۱۴۰۰، ۱۸:۴۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@sania-andiravan خداروشکر
میگذره...سریعتر از چیزی که فکرشو کنیم
فقط گذر زمان حس نمیشهولی زود میگذره
-
نوشتهشده در ۹ آذر ۱۴۰۰، ۱۸:۴۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
0-0ftm در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@mitra-ism-rahmani
اره اره
هر دفعه چتمون یک هفته طول میکشهفقط ایندفعه نتم خراب بود دیر اومدم فاطی )):
-
نوشتهشده در ۹ آذر ۱۴۰۰، ۱۸:۴۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@mitra-ism-rahmani در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@infinitie-a نتم ضعیفه نمیاره /////:
منظورم این بود که دیگه نمیزارم تا از فضولی داغون شی
-
@infinitie-a در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@f-seif-0 اون شوهره چرا گیج بازی در اورده؟
من دستشو کشیدم نمیدونی چقد ضایه بود
نوشتهشده در ۹ آذر ۱۴۰۰، ۱۸:۴۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده@f-seif-0
-
@infinitie-a واییی دانش اموزان الا رو تگ کردین
نوشتهشده در ۹ آذر ۱۴۰۰، ۱۸:۴۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده -
@infinitie-a واییی دانش اموزان الا رو تگ کردین
نوشتهشده در ۹ آذر ۱۴۰۰، ۱۸:۴۶ آخرین ویرایش توسط انجام شدهدختر پاییز در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@infinitie-a واییی دانش اموزان الا رو تگ کردین
عقل تو کلشه آخه ؟ ://
-
fatemeh8181
سلام
چطوری؟
-
@infinitie-a در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@mitra-ism-rahmani در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
دختر پاییز تو سالن کلاس زبان یه ستون بود روشم کلید لامپا بود منم اونورو نگاه میکردم با کله خوردم بهش و دقیقا اونجا که کلیدا بود برقا خاموش شد روشن نکردم فقط دویدم طبقه بالا
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
ایشون کلاس زبان میرفته
و سوتی داده
maryam111 چرا اینو اخراج ش نکردی ؟
نوشتهشده در ۹ آذر ۱۴۰۰، ۱۸:۴۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده@mitra-ism-rahmani در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@infinitie-a در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@mitra-ism-rahmani در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
دختر پاییز تو سالن کلاس زبان یه ستون بود روشم کلید لامپا بود منم اونورو نگاه میکردم با کله خوردم بهش و دقیقا اونجا که کلیدا بود برقا خاموش شد روشن نکردم فقط دویدم طبقه بالا
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
ایشون کلاس زبان میرفته
و سوتی داده
maryam111 چرا اینو اخراج ش نکردی ؟
اخراج نشدنیه این اکانت
-
@sania-andiravan خداروشکر
میگذره...سریعتر از چیزی که فکرشو کنیم
فقط گذر زمان حس نمیشهولی زود میگذره
نوشتهشده در ۹ آذر ۱۴۰۰، ۱۸:۴۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده@infinitie-a در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@sania-andiravan خداروشکر
میگذره...سریعتر از چیزی که فکرشو کنیم
فقط گذر زمان حس نمیشهولی زود میگذره
ممنونم
دقیقا
انگاری همین ديروز بود که مهر شروع شد...
مهم نیست زود می گذره
ولی میترسم وقتی که گذشت تموم شد قدرشو بدونم
بخاطر درسا نمیگم بگذره یا تفریح آنچنانی ندارم...
محیط اطراف نابود کنندس -
@infinitie-a در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@mitra-ism-rahmani در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
دختر پاییز تو سالن کلاس زبان یه ستون بود روشم کلید لامپا بود منم اونورو نگاه میکردم با کله خوردم بهش و دقیقا اونجا که کلیدا بود برقا خاموش شد روشن نکردم فقط دویدم طبقه بالا
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
ایشون کلاس زبان میرفته
و سوتی داده
maryam111 چرا اینو اخراج ش نکردی ؟
-
نوشتهشده در ۹ آذر ۱۴۰۰، ۱۸:۴۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
H_R سلام خوبی
-
یدفم تو پاساژ بودیم مامانم رو گم کردم
بعد یهو دیدمش تو یه بوتیک رفتم برم پیشش
پاساز شلوغ بود خیلی
با سرعت رفتم یهو یه صدایی گف گااااااااااااامپپپپپپپ و من به شدت خوردم تو یچیزی
بعد فهمیدم دیوارش از شیشه بود و شیشه به حدی تمیز بود که من تشخیصش ندادم
عین اعلامیه چسبیدم تو دیوار
همه دلشون رو گرفته بودن از خنده مامانم نشسته بود رو زمین فقط میخندیدنوشتهشده در ۹ آذر ۱۴۰۰، ۱۸:۴۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده@f-seif-0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
یدفم تو پاساژ بودیم مامانم رو گم کردم
بعد یهو دیدمش تو یه بوتیک رفتم برم پیشش
پاساز شلوغ بود خیلی
با سرعت رفتم یهو یه صدایی گف گااااااااااااامپپپپپپپ و من به شدت خوردم تو یچیزی
بعد فهمیدم دیوارش از شیشه بود و شیشه به حدی تمیز بود که من تشخیصش ندادم
عین اعلامیه چسبیدم تو دیوار
همه دلشون رو گرفته بودن از خنده مامانم نشسته بود رو زمین فقط میخندیدمن یه بار همین چند روز پیش اینطور شدم
باز خوب بود کسی حواسش نبود:/
و سرعتم هم عادی بود
خیلی بده ولی -
@mitra-ism-rahmani در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@infinitie-a نتم ضعیفه نمیاره /////:
منظورم این بود که دیگه نمیزارم تا از فضولی داغون شی
نوشتهشده در ۹ آذر ۱۴۰۰، ۱۸:۴۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده@infinitie-a گنبد نمکی بی انتها
-
یدفم تو پاساژ بودیم مامانم رو گم کردم
بعد یهو دیدمش تو یه بوتیک رفتم برم پیشش
پاساز شلوغ بود خیلی
با سرعت رفتم یهو یه صدایی گف گااااااااااااامپپپپپپپ و من به شدت خوردم تو یچیزی
بعد فهمیدم دیوارش از شیشه بود و شیشه به حدی تمیز بود که من تشخیصش ندادم
عین اعلامیه چسبیدم تو دیوار
همه دلشون رو گرفته بودن از خنده مامانم نشسته بود رو زمین فقط میخندیدنوشتهشده در ۹ آذر ۱۴۰۰، ۱۸:۴۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده@f-seif-0 امان ازدست تو دختر
-
@f-seif-0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
یدفم تو پاساژ بودیم مامانم رو گم کردم
بعد یهو دیدمش تو یه بوتیک رفتم برم پیشش
پاساز شلوغ بود خیلی
با سرعت رفتم یهو یه صدایی گف گااااااااااااامپپپپپپپ و من به شدت خوردم تو یچیزی
بعد فهمیدم دیوارش از شیشه بود و شیشه به حدی تمیز بود که من تشخیصش ندادم
عین اعلامیه چسبیدم تو دیوار
همه دلشون رو گرفته بودن از خنده مامانم نشسته بود رو زمین فقط میخندیدمن یه بار همین چند روز پیش اینطور شدم
باز خوب بود کسی حواسش نبود:/
و سرعتم هم عادی بود
خیلی بده ولینوشتهشده در ۹ آذر ۱۴۰۰، ۱۸:۴۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده@infinitie-a
نمیدونی شیشه چه صدای بدی داد شانس اوردم نریخت پایین
یه زن و شوهره بودن پخش زمین شده بودن ینی صورتاشون قرمز شده بود انقد خندیدن بهم