زندگینامه های الهام بخش
-
سلام
اندازه بیست خط حرف نوشته بودم برا مقدمه ولی همشو پاک کردم...ترجیح میدم به خلاصه ترین شکل ممکن شروع کنم
اینجا قراره زندگینامه های حقیقی (نه ساختگی از روی هیجانات) افراد موفق رو بررسی کنیم و ازشون درس بگیریم
لزوما قرار نیس این افراد حیطه شون علم و درس بوده باشه...ما قراره از اون ها هدفمندی و پشتکار و کم نیاوردن جلو شکست هارو یاد بگیریم پس همین که تو حرفه خودشون فرد موفقی باشن کفایت میکنه برامون...به همین خاطر تو دسته ی غیر درسی قرار ندادم تاپیک رو
و اینکه زندگینامه های الهام بخشی که شنیدید (بر اساس حقیقت) اینجا هم به اشتراک بذارید تا بقیه استفاده کنن
همین
بریم برای شروع -
سلام
اندازه بیست خط حرف نوشته بودم برا مقدمه ولی همشو پاک کردم...ترجیح میدم به خلاصه ترین شکل ممکن شروع کنم
اینجا قراره زندگینامه های حقیقی (نه ساختگی از روی هیجانات) افراد موفق رو بررسی کنیم و ازشون درس بگیریم
لزوما قرار نیس این افراد حیطه شون علم و درس بوده باشه...ما قراره از اون ها هدفمندی و پشتکار و کم نیاوردن جلو شکست هارو یاد بگیریم پس همین که تو حرفه خودشون فرد موفقی باشن کفایت میکنه برامون...به همین خاطر تو دسته ی غیر درسی قرار ندادم تاپیک رو
و اینکه زندگینامه های الهام بخشی که شنیدید (بر اساس حقیقت) اینجا هم به اشتراک بذارید تا بقیه استفاده کنن
همین
بریم برای شروع
امیررضا عارف
متولد 30 اردیبهشت 1358
امیررضا پسر پرتلاشی بود، مثل خیلی از کسایی که تجربی میخوندن اون هم علاقه ی خاصی به رشته پزشکی برای خدمت به مردم سرزمینش داشت.
تلاش خودش رو برای قبولی تو این رشته کرد، ولی متاسفانه به دلیل مشکلات خودش و خانوادش، نتونست...
رشته قبولی در کنکور سراسری: شیمی کاربردی... دانشگاه آزاد کرج!!!
شروعش خیلی طوفانی بود نه؟
ولی خب...شاید این شکست مفتضحانه لازم بود تا به خودش بیاد
24 سالش که بود لیسانسش رو گرفت، برای ادامه تحصیل ترجیح داد بره خارج کشور
و نهایتا سر از سوئد در آورد: دانشگاه چارملز... رشته شیمی دارویی
دکترای خودش رو هم تو انگلستان میگیره و حتی پایان نامه اش به عنوان بهترین تز دانشگاه شناخته میشه و بصورت کتاب چاپ میشه که هنوزم تو سایت آمازون هستش.
تو انگلیس با انجام پروژه ” کاربرد نانوتکنولوژی در فنآوری زیستی سلول های بنیادی” وارد حوزه پزشکی شد و بعد از اون برای سمیناری به آمریکا رفت... دانشگاه MIT
تو اونجا با پروفسور راجرکم آشنا شد که ایشون یه پروژه ی خیلی مهمی داشت. پروژه ای که هدفش ایجاد محیط سه بعدی در آزمایشگاه بود تا بشه در آن محیط رشد تومور های سرطانی را توسط داروهای شناخته شده ضد سرطان متوقف کرد. دکتر امیررضا عارف هم مدیر این پروژه شد
بعد از این پروژه هم به یکی از برترین، مجهزترین و بزرگترین مراکز تحقیقات سرطان، موسسه دانا-فاربر دانشکده پزشکی هاروارد ملحق شدن و هنوز هم به عنوان محقق و دانشمند تو این موسسه مشغول هستند.بله قبول دارم باورش سخته... اما همینه...
نه رتبه برتر کنکور...نه طلای المپیاد...نه نبوغ اولیه ی عجیب غریب... نه نتایج اولیه خیلی درخشان...اما نهایتا دانشمند دانشکده پزشکی هاروارد
این یعنی این که
شمایی که داری این متن و میخونی
یادت باشه
کنکور آخر مسیر نیست
آخر مسیر جایی هس که تو دست از تلاش کردن بر میداری...http://dl.musicgeek.ir/soundtrack/film/Hans Zimmer - Lost but Won - musicgeek.ir.mp3
-
امیررضا عارف
متولد 30 اردیبهشت 1358
امیررضا پسر پرتلاشی بود، مثل خیلی از کسایی که تجربی میخوندن اون هم علاقه ی خاصی به رشته پزشکی برای خدمت به مردم سرزمینش داشت.
تلاش خودش رو برای قبولی تو این رشته کرد، ولی متاسفانه به دلیل مشکلات خودش و خانوادش، نتونست...
رشته قبولی در کنکور سراسری: شیمی کاربردی... دانشگاه آزاد کرج!!!
شروعش خیلی طوفانی بود نه؟
ولی خب...شاید این شکست مفتضحانه لازم بود تا به خودش بیاد
24 سالش که بود لیسانسش رو گرفت، برای ادامه تحصیل ترجیح داد بره خارج کشور
و نهایتا سر از سوئد در آورد: دانشگاه چارملز... رشته شیمی دارویی
دکترای خودش رو هم تو انگلستان میگیره و حتی پایان نامه اش به عنوان بهترین تز دانشگاه شناخته میشه و بصورت کتاب چاپ میشه که هنوزم تو سایت آمازون هستش.
تو انگلیس با انجام پروژه ” کاربرد نانوتکنولوژی در فنآوری زیستی سلول های بنیادی” وارد حوزه پزشکی شد و بعد از اون برای سمیناری به آمریکا رفت... دانشگاه MIT
تو اونجا با پروفسور راجرکم آشنا شد که ایشون یه پروژه ی خیلی مهمی داشت. پروژه ای که هدفش ایجاد محیط سه بعدی در آزمایشگاه بود تا بشه در آن محیط رشد تومور های سرطانی را توسط داروهای شناخته شده ضد سرطان متوقف کرد. دکتر امیررضا عارف هم مدیر این پروژه شد
بعد از این پروژه هم به یکی از برترین، مجهزترین و بزرگترین مراکز تحقیقات سرطان، موسسه دانا-فاربر دانشکده پزشکی هاروارد ملحق شدن و هنوز هم به عنوان محقق و دانشمند تو این موسسه مشغول هستند.بله قبول دارم باورش سخته... اما همینه...
نه رتبه برتر کنکور...نه طلای المپیاد...نه نبوغ اولیه ی عجیب غریب... نه نتایج اولیه خیلی درخشان...اما نهایتا دانشمند دانشکده پزشکی هاروارد
این یعنی این که
شمایی که داری این متن و میخونی
یادت باشه
کنکور آخر مسیر نیست
آخر مسیر جایی هس که تو دست از تلاش کردن بر میداری...http://dl.musicgeek.ir/soundtrack/film/Hans Zimmer - Lost but Won - musicgeek.ir.mp3
علیرضا تمدنی واقعا ممنونم خیلی خیلی زیبا بود و تاثیر گذار .
در واقع باید تو تلاشتو بکنی که فقط تو مسیر درست قرار بگیری و به بیراهه نری و بقیش دست خداست که چه جور تو رو به اوج برسونه مثل همین فرد الهام بخشی که گفتید امیدوارم همه در مسیر درست قرار بگیرن و به بهترین جاها برسن . این ماییم که با فکر نکردن به ندای درونیمون، رشته ای رو یا حیطه ای رو اشباع میکنیم وگرنه خدا برای هر کس جایی رو قرار داده . امیدوارم هر کس در بهترین جای ممکن باشه به خصوص دانش اموزای الاء که فوق العاده هستن و تمام تلاششون رو میکنن⚘ هر کس هم که تا الان شروع نکرده از همین لحظه شروع میکنه و مسیرش رو میسازه
-
تو این پست میخوام اشاره کنم به چند مورد از داستان های ساختگی راجع به افراد موفق و مشاهیر
-
آلبرت اینیشتین تو درس فیزیک دبیرستان نمره اش تو کارنامه 6 شده بود!!
فکت: نمرات کارنامه ها تو مدارس آلمان در قرن بیستم از 6 بود. این یعنی اینیشتین بالاترین نمره ممکن رو کسب کرده -
اینیشتین تو اولین امتحان ورودی دانشگاه پلی تکنیک زوریخ رد شد!
فکت: اینیشتین وقتی تو امتحان شرکت کرد که هنوز دبیرستانش رو تموم نکرده بود و یه جورایی هم فرار کرده بود از مدرسه! با این همه تو همون امتحان ورودی اول که شرکت کرده بود بهترین نمرات رو تو دروس علوم تجربی و ریاضیات کسب کرده بود و تو درس هایی مثل تاریخ و ادبیات و گیاهشناسی و ... نمره کم آورده بود...هرچند سال بعد هم همونارو خودش خوند و نهایتا تونست قبول بشه از امتحان ورودی (که بار دوم شرکت کرد) -
توماس ادیسون از مدرسه اخراج شد به دلیل نمرات افتضاح اونم تو دبستان، اما با اختراعاتش دنیا رو دگرگون کرد.
فکت: حقیقتش ادیسون آدم جنجالی ای بود و بحثش مفصله. اما بخوام خلاصه توضیح بدم ادیسون نه بخاطر IQ پایین، بلکه مشکلاتی از قبیل حواس پرتی شدید و کم شنوایی و ... مجبور به ترک تحصیل شد و خودش به صورت خودآموز و به کمک مادرش درس میخوند واز نوجوونی هم بسیار اهل مطالعه بود. اما قضیه اختراعاتش هم خودش بحث داره... امروزه ثابت شده ادیسون علی رغم توانایی های علمی خودش، سیاست هایی داشت که باعث شد بعنوان چهره شناخته بشه و ایده های آدمهایی که براش کار میکردن، مثل تسلا، رو به نام خودش میزد یا حتی یکسری اختراعاتی هم که به عنوان مخترع اون ها شناخته میشه اصلا مال خودش نیست بلکه حق ثبت اختراع اون هارو از مخترعین خریده، نمونه اش هم لامپ الکتریکی
امیدوارم استفاده کرده باشید و مفید بوده باشه... حمایت کنید تا بازهم راجع به دانشمندان وبیوگرافی اونها و همچنین دیگر افراد موفق پست قرار داده بشه...
-
-
ع علیرضا تمدنی این تاپیک را در ارجاع داد
-
سلام
اندازه بیست خط حرف نوشته بودم برا مقدمه ولی همشو پاک کردم...ترجیح میدم به خلاصه ترین شکل ممکن شروع کنم
اینجا قراره زندگینامه های حقیقی (نه ساختگی از روی هیجانات) افراد موفق رو بررسی کنیم و ازشون درس بگیریم
لزوما قرار نیس این افراد حیطه شون علم و درس بوده باشه...ما قراره از اون ها هدفمندی و پشتکار و کم نیاوردن جلو شکست هارو یاد بگیریم پس همین که تو حرفه خودشون فرد موفقی باشن کفایت میکنه برامون...به همین خاطر تو دسته ی غیر درسی قرار ندادم تاپیک رو
و اینکه زندگینامه های الهام بخشی که شنیدید (بر اساس حقیقت) اینجا هم به اشتراک بذارید تا بقیه استفاده کنن
همین
بریم برای شروع
اصلا لازم به معرفی حاجی هست؟ (:
بریم شروع کنیم با یکی از الهام بخش ترین بیوگرافی ها...اما قبلش دو تا نکته رو بگم:
1- همون طور که گفته بودم هدف این تاپیک الگو برداری از افراد موفق با مطالعه زندگینامه اونهاست پس لزوما قرار نیس این افراد تو حیطه ی علم یا به اصطلاح Science سرآمد باشن...مهم اینه که تو حیطه خودشون به جایی رسیدن و ما بتونیم از تلاش و خستگی ناپذیری اونها تو زندگی درسیمون الهام بگیریم
2- نه فقط این بیوگرافی، بلکه همه ی بیوگرافی هایی که اینجا میذارم فکت و بر حسب حقایق هست...فکر نکنید میخوام پیاز داغشو زیاد کنم (:محسن تو خوزستان متولد شد. اون زمان کل خوزستان درگیر جنگ تحمیلی بود و وضعیت خانواده اونها هم تو اون شرایط جالب نبود. از لحاظ مالی هم که هیچ... یکبار خودش تعریف میکرد تو مدرسه همیشه ترس این رو داشت که لباس کهنه همکلاسیش رو پوشیده باشه...
وضعیت درسیش رو که نگم اصلا... تو پنجم دبستان که ملت همه درسا رو بیست میگیرن، استاد چند تا تجدید آورده بود
تو اول دبیرستان هم چند تا درس رو تو خرداد افتاده بود ولی کارنامه اش رو جعل کرد تا کل تابستون رو بتونه از کاست آهنگ گوش بده (: البته نهایتا آخر تابستون قضیه لو رفت و مجبور شد دوباره بشینه سر کلاس اول دبیرستان... ولی جالب اینجاس که اون سال بازم افتادخلاصه اصلا یه وضعی بود
آخرش هم بالاخره تونست از دانشگاه حسابداری قبول شه! ولی خودش تعریف میکرد تو یکی از امتحان های دانشگا هرچی به مغزش فشار میاره چیزی نمیفهمه از سوالا و آخرش هم ماشین حساب رو میکوبه زمین و به نشانه اعتراض صحنه امتحان رو ترک میکنه :|
خلاصه...اصلا یه اوضاعی داشت که هرکی میدیدش با خودش میگفت پسر تو هیچی نمی شی .. یه مشت درس ساده رو حتی نمیتونی پاس کنی بعد مثلا میخوای کسی بشی واس خودت؟
کمی برگردیم عقب
وقتی نوجوون بود خواهرش که سنش ازش خیلی بیشتر بود برای بچه اش یه کیبورد موسیقی خرید و محسن هم اجازه داشت که ازش استفاده کنه...محسن هم از حق نگذریم با این کیبورده خیلی جفت و جور شد ... با این که اصلا استادی نداشت که بهش موسیقی یاد بده ولی خودش انقد با این کیبورد ور رفت تا تونست یاد بگیره ... و چون اصلا با نت ها و علائمشون آشنا نبود خودش یه سری علامت میچسبوند رو دکمه ها تا بدونه هر دکمه چه صدایی داره و اینا
از اینجا کم کم استعدادش شروع به پرورش کرد
ولی کسی رو نداشت که حمایتش کنه...برعکس این روز ها که تو دنیای موسیقی مدیر برنامه ها یه مشت بچه خوشگل میرن پیدا میکنن و اونقدر خرجشون میکنن تا شنیده بشن و نهایتن خودشون هم کلی سود ببرن. ولی محسن همچین شرایطی نداشت.
ولی تا دلتون بخواد سنگ مینداختن جلو پاش...مثلا یه بار تو زیر زمین خونه دوستش کار میکردن و همسایه ها هم فهمیدن به پلیس گفتن و نهایتا تعطیل شد اونجا (طبیعتا پول نداشت بره استودیو اجاره کنه)
اما به هر زحمتی بود از 22 سالگی شروع کرد کارهاش رو پخش کردن... مهم ترین کار اون سالهای اولش هم آهنگ مشهور کلاغ روسیاه (تو دل یه مزرعه، یه کلاغ روسیاه) بود.
کم کم توجه ها رو به خودش جلب کرد. داریوش مهرجویی ازش درخواست کرد تا برای فیلم سنتوی تیتراژ بخونه ... اونم قبول میکنه... از زبون خودش بشنوید نحوه ضبط اولین آهنگ رو :
چاوشی: نه استودیویی بود و نه مکان مناسبی که در آن بشود وکال (صدای خواننده) را در آن ضبط کنم. چاره ای جز این نداشتم که در خانه و در یکی از اتاق هایمان کار ضبط را انجام بدهم. به کمک مادرم یک پتو را با میخ به جلوی پنجره زدیم و دیوارها را هم با پتو پوشانیدم تا صدا نپیچد. مادرم از اتاق بیرون رفت و با یک پتو از بیرون، در اتاق را پوشاند. خودم هم از این طرف در یک پتو آویزان کردم تا بتوانم در نهایت فضایی را در اختیار داشته باشم که در آن بشود وکال گرفت. بعد از همه این ماجراها، پتو را کشیدم روی سرم و در همان شرایط خواندم و همه وکال را ضبط کردم. از زیر پتو که بیرون آمدم، «علی سنتوری» به دنیا آمده بود. همان نسخه هم نهایی شد و پخش شد...
و نهایتا بهترین آهنگش همین طور خلق شد
دیگه از یه خواننده غیر مجاز تبدیل شده بود به یه خواننده درجه یک
با خوندن غزل های مولانا و دیگر بزرگان شعر کلاسیک فارسی نشون داد متفاوته با بقیه رقیب هاش و یه خواننده ی همه فن حریفه.
با یه سریال دیگه ، دوباره نشون داد خودشو ... این بار سریال مشهور شهرزاد
آلبوم هاش یکی از یکی بهتر بودن...اما با آلبوم امیر بی گزند** (در وصف امام علی)** دیگه طوفان به پا کرد و همچنان یکه تاز موسیقی ایران بود.
نهایتا با آلبوم ابراهیم که پر فروش ترین آلبوم تاریخ موسیقی کشور هست دیگه اتمام حجت کرد تو بحث بهترین بودن...
علاوه بر تیتراژ و آلبوم، تو تک آهنگ ها هم خیلی خوب عمل میکرد بارز ترین نمونش غزل مشهور مولوی که با نام برقص آ خونده.
با اینکه بنا به دلایل شخصی خودش تا بحال هیچ کنسرتی اجرا نکرده اما تمام بزرگان موسیقی از جمله ابی شادمهر داریوش قمیشی و ... همه اذعان کردن که این صدا دستگاهی نیست و میشه گفت بدخواهانی که این صدا رو دستگاهی میدونن هیچ درکی از موسیقی ندارن.اگرچه خیلی شکست خورد
اگرچه هیچ دلیلی برای ادامه دادن نداشت
ولی ادامه داد ...تا نشون بده حتی محسن هم که باشی، آخرش میتونی چاوشی بشی... -
اصلا لازم به معرفی حاجی هست؟ (:
بریم شروع کنیم با یکی از الهام بخش ترین بیوگرافی ها...اما قبلش دو تا نکته رو بگم:
1- همون طور که گفته بودم هدف این تاپیک الگو برداری از افراد موفق با مطالعه زندگینامه اونهاست پس لزوما قرار نیس این افراد تو حیطه ی علم یا به اصطلاح Science سرآمد باشن...مهم اینه که تو حیطه خودشون به جایی رسیدن و ما بتونیم از تلاش و خستگی ناپذیری اونها تو زندگی درسیمون الهام بگیریم
2- نه فقط این بیوگرافی، بلکه همه ی بیوگرافی هایی که اینجا میذارم فکت و بر حسب حقایق هست...فکر نکنید میخوام پیاز داغشو زیاد کنم (:محسن تو خوزستان متولد شد. اون زمان کل خوزستان درگیر جنگ تحمیلی بود و وضعیت خانواده اونها هم تو اون شرایط جالب نبود. از لحاظ مالی هم که هیچ... یکبار خودش تعریف میکرد تو مدرسه همیشه ترس این رو داشت که لباس کهنه همکلاسیش رو پوشیده باشه...
وضعیت درسیش رو که نگم اصلا... تو پنجم دبستان که ملت همه درسا رو بیست میگیرن، استاد چند تا تجدید آورده بود
تو اول دبیرستان هم چند تا درس رو تو خرداد افتاده بود ولی کارنامه اش رو جعل کرد تا کل تابستون رو بتونه از کاست آهنگ گوش بده (: البته نهایتا آخر تابستون قضیه لو رفت و مجبور شد دوباره بشینه سر کلاس اول دبیرستان... ولی جالب اینجاس که اون سال بازم افتادخلاصه اصلا یه وضعی بود
آخرش هم بالاخره تونست از دانشگاه حسابداری قبول شه! ولی خودش تعریف میکرد تو یکی از امتحان های دانشگا هرچی به مغزش فشار میاره چیزی نمیفهمه از سوالا و آخرش هم ماشین حساب رو میکوبه زمین و به نشانه اعتراض صحنه امتحان رو ترک میکنه :|
خلاصه...اصلا یه اوضاعی داشت که هرکی میدیدش با خودش میگفت پسر تو هیچی نمی شی .. یه مشت درس ساده رو حتی نمیتونی پاس کنی بعد مثلا میخوای کسی بشی واس خودت؟
کمی برگردیم عقب
وقتی نوجوون بود خواهرش که سنش ازش خیلی بیشتر بود برای بچه اش یه کیبورد موسیقی خرید و محسن هم اجازه داشت که ازش استفاده کنه...محسن هم از حق نگذریم با این کیبورده خیلی جفت و جور شد ... با این که اصلا استادی نداشت که بهش موسیقی یاد بده ولی خودش انقد با این کیبورد ور رفت تا تونست یاد بگیره ... و چون اصلا با نت ها و علائمشون آشنا نبود خودش یه سری علامت میچسبوند رو دکمه ها تا بدونه هر دکمه چه صدایی داره و اینا
از اینجا کم کم استعدادش شروع به پرورش کرد
ولی کسی رو نداشت که حمایتش کنه...برعکس این روز ها که تو دنیای موسیقی مدیر برنامه ها یه مشت بچه خوشگل میرن پیدا میکنن و اونقدر خرجشون میکنن تا شنیده بشن و نهایتن خودشون هم کلی سود ببرن. ولی محسن همچین شرایطی نداشت.
ولی تا دلتون بخواد سنگ مینداختن جلو پاش...مثلا یه بار تو زیر زمین خونه دوستش کار میکردن و همسایه ها هم فهمیدن به پلیس گفتن و نهایتا تعطیل شد اونجا (طبیعتا پول نداشت بره استودیو اجاره کنه)
اما به هر زحمتی بود از 22 سالگی شروع کرد کارهاش رو پخش کردن... مهم ترین کار اون سالهای اولش هم آهنگ مشهور کلاغ روسیاه (تو دل یه مزرعه، یه کلاغ روسیاه) بود.
کم کم توجه ها رو به خودش جلب کرد. داریوش مهرجویی ازش درخواست کرد تا برای فیلم سنتوی تیتراژ بخونه ... اونم قبول میکنه... از زبون خودش بشنوید نحوه ضبط اولین آهنگ رو :
چاوشی: نه استودیویی بود و نه مکان مناسبی که در آن بشود وکال (صدای خواننده) را در آن ضبط کنم. چاره ای جز این نداشتم که در خانه و در یکی از اتاق هایمان کار ضبط را انجام بدهم. به کمک مادرم یک پتو را با میخ به جلوی پنجره زدیم و دیوارها را هم با پتو پوشانیدم تا صدا نپیچد. مادرم از اتاق بیرون رفت و با یک پتو از بیرون، در اتاق را پوشاند. خودم هم از این طرف در یک پتو آویزان کردم تا بتوانم در نهایت فضایی را در اختیار داشته باشم که در آن بشود وکال گرفت. بعد از همه این ماجراها، پتو را کشیدم روی سرم و در همان شرایط خواندم و همه وکال را ضبط کردم. از زیر پتو که بیرون آمدم، «علی سنتوری» به دنیا آمده بود. همان نسخه هم نهایی شد و پخش شد...
و نهایتا بهترین آهنگش همین طور خلق شد
دیگه از یه خواننده غیر مجاز تبدیل شده بود به یه خواننده درجه یک
با خوندن غزل های مولانا و دیگر بزرگان شعر کلاسیک فارسی نشون داد متفاوته با بقیه رقیب هاش و یه خواننده ی همه فن حریفه.
با یه سریال دیگه ، دوباره نشون داد خودشو ... این بار سریال مشهور شهرزاد
آلبوم هاش یکی از یکی بهتر بودن...اما با آلبوم امیر بی گزند** (در وصف امام علی)** دیگه طوفان به پا کرد و همچنان یکه تاز موسیقی ایران بود.
نهایتا با آلبوم ابراهیم که پر فروش ترین آلبوم تاریخ موسیقی کشور هست دیگه اتمام حجت کرد تو بحث بهترین بودن...
علاوه بر تیتراژ و آلبوم، تو تک آهنگ ها هم خیلی خوب عمل میکرد بارز ترین نمونش غزل مشهور مولوی که با نام برقص آ خونده.
با اینکه بنا به دلایل شخصی خودش تا بحال هیچ کنسرتی اجرا نکرده اما تمام بزرگان موسیقی از جمله ابی شادمهر داریوش قمیشی و ... همه اذعان کردن که این صدا دستگاهی نیست و میشه گفت بدخواهانی که این صدا رو دستگاهی میدونن هیچ درکی از موسیقی ندارن.اگرچه خیلی شکست خورد
اگرچه هیچ دلیلی برای ادامه دادن نداشت
ولی ادامه داد ...تا نشون بده حتی محسن هم که باشی، آخرش میتونی چاوشی بشی...اینم یادم رفت بذارم
ویدیوی تعریف و تمجید آقای صدا (ابی) از آقای خاص (چاوشی) ...
d67b57529bc58f2c46e9ac7e0d37da9322267275-480p.mp4 -
ع علیرضا تمدنی این تاپیک را در ارجاع داد
-
ع علیرضا تمدنی این تاپیک را در ارجاع داد