-
خانه، دلتنگِ غروبی خفه بود؛
مثلِ امروز که تنگ است دلم!
پدرم گفت؛ چراغ!
و شب از شب پُر شد...من به خود گفتم ؛یک روز گذشت!
مادرم آه کشید؛
«زود بر خواهد گشت.»ابری آهسته به چشمم لغزید
و سپس خوابم برد.
که گمان داشت که هست این همه درد،
در کمینِ دلِ آن کودکِ خُرد؟!آری، آن روز چو می رفت کسی،
داشتم آمدنش را باور!
من نمی دانستم،
معنیِ «هرگز» را!
تو چرا بازنگشتی دیگر؟آه ای واژه ی شوم،
خو نکرده ست دلم با تو هنوز!
من پس از این همه سال،
چشم دارم در راه،
که بیایند عزیزانم، آه...هوشنگ ابتهاج
-
ناز پرورده تنعم نبرد راه به دوست
عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد️ -
پیش آ بهار خوبی تو اصل فصلهایی
تا فصلها بسوزد جمله بهار ماند
مولانا
-
دل میبری و نهان میکنی چرا؟
خود میکشی و فغان میکنی چرا؟
ناصرالدین شاه -
از دیده خون دل همه بر روی ما رود
بر روی ما ز دیده چه گویم چهها رودما در درون سینه هوایی نهفتهایم
بر باد اگر رود دل ما زان هوا رودخورشید خاوری کند از رشک جامه چاک
گر ماه مهرپرور من در قبا رودبر خاک راه یار نهادیم روی خویش
بر روی ما رواست اگر آشنا رودسیل است آب دیده و هر کس که بگذرد
گر خود دلش ز سنگ بود هم ز جا رودما را به آب دیده شب و روز ماجراست
زان رهگذر که بر سر کویش چرا رودحافظ به کوی میکده دایم به صدق دل
چون صوفیان صومعه دار از صفا رودپ.ن:غزل 220 لحظه تحویل سال
سال نو مبارک -
این شعر رو توی تخته وایت برد مدرسه بابام اشتباهی با ماژیک سی دی نوشتم به یاد کلاه قرمزی خخ:
عید اومده دوباره شادی و خنده
لطفا نشه فراموش عیدی بنده...!