هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
@Zahra-Zahraii هیچی بخدا سوءتفاهمی بیش نبود .
نوشتهشده در ۳۰ فروردین ۱۴۰۱، ۱۱:۳۶ آخرین ویرایش توسط انجام شدهمجتبی ازاد در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@Zahra-Zahraii هیچی بخدا سوءتفاهمی بیش نبود .
اوم حله
-
HANIYE bh
ن بجان خودم اصن اینطور نیست . فقط مات موندم چجوری میخواستی ببینی اون یک نفر کیه . که مثل اینکه ...
مجتبی ازاد در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
HANIYE bh
ن بجان خودم اصن اینطور نیست . فقط مات موندم چجوری میخواستی ببینی اون یک نفر کیه . که مثل اینکه ...
چرا دیه
سر کوسه و شوخی با فاطی هم زدی تو گوشم -
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۳۰ فروردین ۱۴۰۱، ۱۱:۳۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
یه عده هم هستن
مهم نیست حق باهاشون هست یا نه
همیشه خدا طلبکارن
لطف هایی هم که بهشون کردی رو میگن وظیفت بوده ما که نگفتیم انجام بده
از اینا دور شید
خیلی دور شید -
نوشتهشده در ۳۰ فروردین ۱۴۰۱، ۱۱:۳۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ZDM در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@سجاد-ذوالفقاری
دوستم درستش کردبلاخره حداقل روزی یک بار باید درستش کنی از این به بعد
-
مجتبی ازاد در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
HANIYE bh
ن بجان خودم اصن اینطور نیست . فقط مات موندم چجوری میخواستی ببینی اون یک نفر کیه . که مثل اینکه ...
چرا دیه
سر کوسه و شوخی با فاطی هم زدی تو گوشمنوشتهشده در ۳۰ فروردین ۱۴۰۱، ۱۱:۳۸ آخرین ویرایش توسط انجام شدهHANIYE bh باو بجان خودم سر کوسه رو از سر خیرخواهی گفتم اصلاحش کنی یک چیز قشنگ تری بگی . برای فاطمه هم خوب یک شوخی با اون کردم دلش گرفته بود وا بشه :|
-
یه عده هم هستن
مهم نیست حق باهاشون هست یا نه
همیشه خدا طلبکارن
لطف هایی هم که بهشون کردی رو میگن وظیفت بوده ما که نگفتیم انجام بده
از اینا دور شید
خیلی دور شیدنوشتهشده در ۳۰ فروردین ۱۴۰۱، ۱۱:۳۹ آخرین ویرایش توسط انجام شدهmaryam111 دور میشیم ولی باز نزدکیمون میشن :| دنیا پره از اینا
-
HANIYE bh باو بجان خودم سر کوسه رو از سر خیرخواهی گفتم اصلاحش کنی یک چیز قشنگ تری بگی . برای فاطمه هم خوب یک شوخی با اون کردم دلش گرفته بود وا بشه :|
مجتبی ازاد مومن از سر خیرخواهی اونطور نمیگن که
ولی باش -
یه عده هم هستن
مهم نیست حق باهاشون هست یا نه
همیشه خدا طلبکارن
لطف هایی هم که بهشون کردی رو میگن وظیفت بوده ما که نگفتیم انجام بده
از اینا دور شید
خیلی دور شیدنوشتهشده در ۳۰ فروردین ۱۴۰۱، ۱۱:۴۱ آخرین ویرایش توسط انجام شدهmaryam111 در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
یه عده هم هستن
مهم نیست حق باهاشون هست یا نه
همیشه خدا طلبکارن
لطف هایی هم که بهشون کردی رو میگن وظیفت بوده ما که نگفتیم انجام بده
از اینا دور شید
خیلی دور شیدتو ذهنم پلی میشه :
دلت اگه اضافه معرفت کرد
همه ی لطفات میشه وظیفه ات تهش -
یه عده هم هستن
مهم نیست حق باهاشون هست یا نه
همیشه خدا طلبکارن
لطف هایی هم که بهشون کردی رو میگن وظیفت بوده ما که نگفتیم انجام بده
از اینا دور شید
خیلی دور شیدنوشتهشده در ۳۰ فروردین ۱۴۰۱، ۱۱:۴۱ آخرین ویرایش توسط انجام شدهmaryam111 در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
یه عده هم هستن
مهم نیست حق باهاشون هست یا نه
همیشه خدا طلبکارن
لطف هایی هم که بهشون کردی رو میگن وظیفت بوده ما که نگفتیم انجام بده
از اینا دور شید
خیلی دور شیدببخشید چجوری میتونم عضو گروه ارش و تفتان بشم؟
-
مجتبی ازاد مومن از سر خیرخواهی اونطور نمیگن که
ولی باشنوشتهشده در ۳۰ فروردین ۱۴۰۱، ۱۱:۴۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده -
خب انتظار بی فایدس مث اینکه
-
نوشتهشده در ۳۰ فروردین ۱۴۰۱، ۱۱:۴۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
-
بلیم
-
نوشتهشده در ۳۰ فروردین ۱۴۰۱، ۱۱:۴۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
مظلوم تر فلسطین اونی هست که تا پستشو ارسال میکنه صفحه تودلی پر میشه و همه میرن صفحه بعد و پستش بدون ریاکشن باقی میمونه... حس ادمیو داره که همینکه میرسه به اتوبوس و میخاد سوار بشه.اتوبوس حرکت میکنه و میره...
هیچی همین -
نوشتهشده در ۳۰ فروردین ۱۴۰۱، ۱۱:۴۹ آخرین ویرایش توسط ZDM انجام شده
هیچی اقا
روز کنکور من وراد سالن شدم
زود رسیده بودم تقریبا
نشستم روی صندلی داشتم ریلکس میکردم و اینا
یهو ی نگاه انداختم ب سمت چپم دیدم صندلیش توی ردیف نیست
حدود ده سانت جلو تر از بقیه صندلیا بود
واااای انگار تیر خورده بود توی قلبم
تمام تمرکزم ب هم ریخت هر چی سعی میکردم بهش فکر نکنم نمیشد
هی با خودم میگفت زهرا چیزی نیست همه صندلیا هم ردیفن این فقط ی استثنا کوچیکه اما نمیشد
هیچی دیگه دستمو گرفتم بالا مراقب رو صدا زدم
خانومه اومد گف جانم دخترم
گفتم ببخشید میشه ب این خانوم بگین یکم صندلیشو بکشه عقب تر ک با بقیه ی صندلیا هم ردیف شه؟
خانومه گف واا ینی چی دختر چ فرقی میکنه
گفتم نمیدونم اینجوری اعصابم میریزه ب هم ک اون جلو تر از ردیفه و نمیتونم کنکور بدم
گف دخترم چ حرفایی بشین الان ازمون شروع میشه
گفتم خانوم من اینجوری تمرکز ندارم خواهشا درستش کنین
ی نگاه متعجبی بهم کرد و ب دختره گف صندلیشو درست کنه
حالا دیگه تو خود بخوان ازین مجمل شرح مفصل ک چقدررر وسواس قرینه دارم
️
-
هیچی اقا
روز کنکور من وراد سالن شدم
زود رسیده بودم تقریبا
نشستم روی صندلی داشتم ریلکس میکردم و اینا
یهو ی نگاه انداختم ب سمت چپم دیدم صندلیش توی ردیف نیست
حدود ده سانت جلو تر از بقیه صندلیا بود
واااای انگار تیر خورده بود توی قلبم
تمام تمرکزم ب هم ریخت هر چی سعی میکردم بهش فکر نکنم نمیشد
هی با خودم میگفت زهرا چیزی نیست همه صندلیا هم ردیفن این فقط ی استثنا کوچیکه اما نمیشد
هیچی دیگه دستمو گرفتم بالا مراقب رو صدا زدم
خانومه اومد گف جانم دخترم
گفتم ببخشید میشه ب این خانوم بگین یکم صندلیشو بکشه عقب تر ک با بقیه ی صندلیا هم ردیف شه؟
خانومه گف واا ینی چی دختر چ فرقی میکنه
گفتم نمیدونم اینجوری اعصابم میریزه ب هم ک اون جلو تر از ردیفه و نمیتونم کنکور بدم
گف دخترم چ حرفایی بشین الان ازمون شروع میشه
گفتم خانوم من اینجوری تمرکز ندارم خواهشا درستش کنین
ی نگاه متعجبی بهم کرد و ب دختره گف صندلیشو درست کنه
حالا دیگه تو خود بخوان ازین مجمل شرح مفصل ک چقدررر وسواس قرینه دارم
️
نوشتهشده در ۳۰ فروردین ۱۴۰۱، ۱۱:۵۰ آخرین ویرایش توسط انجام شدهZDM در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
هیچی اقا
روز کنکور من وراد سالن شدم
زود رسیده بودم تقریبا
نشستم روی صندلی داشتم ریلکس میکردم و اینا
یهو ی نگاه انداختم ب سمت چپم دیدم صندلیش توی ردیف نیست
حدود ده سانت جلو تر از بقیه صندلیا بود
واااای انگار تیر خورده بود توی قلبم
تمام تمرکزم ب هم ریخت هر چی سعی میکردم بهش فکر نکنم نمیشد
هی با خودم میگفت زهرا چیزی نیست همه صندلیا هم ردیفن این فقط ی استثنا کوچیکه اما نمیشد
هیچی دیگه دستمو گرفتم بالا مراقب رو صدا زدم
خانومه اومد گف جانم دخترم
گفتم ببخشید میشه ب این خانوم بگین یکم صندلیشو بکشه عقب تر ک با بقیه ی صندلیا هم ردیف شه؟
خانومه گف واا ینی چی دختر چ فرقی میکنه
گفتم نمیدونم اینجوری اعصابم میریزه ب هم ک اون جلو تر از ردیفه و نمیتونم کنکور بدم
گف دخترم چ حرفایی بشین الان ازمون شروع میشه
گفتم خانوم من اینجوری تمرکز ندارم خواهشا درستش کنین
ی نگاه متعجبی بهم کرد و ب دختره گف صندلیشو درست کنه -
ZDM در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@Zahra-Zahraii
ب نظرت این حجم از خستگی طبیعیه؟عار خیلیییییییی
نوشتهشده در ۳۰ فروردین ۱۴۰۱، ۱۱:۵۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده@Zahra-Zahraii
هعییی -
هیچی اقا
روز کنکور من وراد سالن شدم
زود رسیده بودم تقریبا
نشستم روی صندلی داشتم ریلکس میکردم و اینا
یهو ی نگاه انداختم ب سمت چپم دیدم صندلیش توی ردیف نیست
حدود ده سانت جلو تر از بقیه صندلیا بود
واااای انگار تیر خورده بود توی قلبم
تمام تمرکزم ب هم ریخت هر چی سعی میکردم بهش فکر نکنم نمیشد
هی با خودم میگفت زهرا چیزی نیست همه صندلیا هم ردیفن این فقط ی استثنا کوچیکه اما نمیشد
هیچی دیگه دستمو گرفتم بالا مراقب رو صدا زدم
خانومه اومد گف جانم دخترم
گفتم ببخشید میشه ب این خانوم بگین یکم صندلیشو بکشه عقب تر ک با بقیه ی صندلیا هم ردیف شه؟
خانومه گف واا ینی چی دختر چ فرقی میکنه
گفتم نمیدونم اینجوری اعصابم میریزه ب هم ک اون جلو تر از ردیفه و نمیتونم کنکور بدم
گف دخترم چ حرفایی بشین الان ازمون شروع میشه
گفتم خانوم من اینجوری تمرکز ندارم خواهشا درستش کنین
ی نگاه متعجبی بهم کرد و ب دختره گف صندلیشو درست کنه
حالا دیگه تو خود بخوان ازین مجمل شرح مفصل ک چقدررر وسواس قرینه دارم
️
ZDM تو خیلی وسواست شدیده ها
روز کنکور اخه کییی به ردیف صندلیا نگا میکنههه؟ -
ZDM در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@سجاد-ذوالفقاری
دوستم درستش کردبلاخره حداقل روزی یک بار باید درستش کنی از این به بعد
نوشتهشده در ۳۰ فروردین ۱۴۰۱، ۱۱:۵۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده@سجاد-ذوالفقاری
خیلی پلیدی