عقاب باش نه مرغ ![🙃 🙃](https://forum.alaatv.com/assets/plugins/nodebb-plugin-emoji/emoji/emoji-one/1f643.png?v=0f40260f8ee)
-
در روزگاری بر فراز یک کوه بلند لانه عقابی وجود داشت. در این لانه چندین تخم عقاب وجود داشتند که قرار بود تا مدت زمان کوتاه دیگری جوجه های عقاب از آنها سر بیرون بیاورند. از بد حادثه یک روز زلزله ای در کوه اتفاق افتاد و یکی از این تخم ها از بالای کوه به سمت پایین پرتاب شد.
در پایین کوه یک مرغداری وجود داشت که تعداد زیادی مرغ و خروس در آن زندگی میکردند. وقتی که تخم عقاب وارد فضای مرغداری شد، ابتدا همه با تعجب به آن نگاه می کردند اما در نهایت یکی از مرغ ها قبول کرد که روی این تخم بنشیند تا زمانی که جوجه ای از آن بیرون بیاید. روزها گذشت و جوجه عقاب در همان مزرعه کوچک متولد شد و در بین سایر مرغ ها و خروس ها پرورش پیدا کرد.
روزی وقتی سرش را به سمت آسمان بلند کرد، عقاب هایی را دید که در حال پرواز هستند. از دیدن این منظره هیجان عجیبی در دل خود احساس کرد. از آن پس مدام رویای پرواز در سر عقاب جوان می چرخید اما دیگران مدام به او می گفتند که تو یک مرغی و مرغ ها نمی توانند پرواز کنند. چیزی در درون عقاب او را ترغیب میکرد که حتی برای یکبار هم شده امتحان کند. شاید بتوانند پرواز نماید، اما جسارت این کار با وجود حرف هایی که از دیگران می شنید، در وجود او از بین رفته بود.
روزها و ماه ها از پی هم گذشتند و عقاب همچنان با حسرت به عقاب های دیگری نگاه می کرد که در آسمان فرمانروایی می کردند. اما هیچ وقت تلاشی برای رسیدن به این رویا از خود نشان نداد. در نهایت هم پس از سالهای طولانی در همان مرغداری از دنیا رفت.
حکایت زندگی بسیاری از آدم ها دقیقا شبیه همین عقاب است.
خیلی از ما توانایی های فوق العاده ای در وجود خود داریم که می توانیم با دنبال کردن آنها به موفقیت های بسیار بزرگی برسیم.
اما متاسفأنه آن قدر مدام دیگران در گوش ما تکرار میکنند که این افکار جز رویا چیز دیگری نیستند، مانیز نهایتاً آنها را به فراموشی میسپاریم و به زندگی عادی خود خو می کنیم و این بزرگترین اشتباهی است که هر کس میتواند در زندگی خود مرتکب شود. -
در روزگاری بر فراز یک کوه بلند لانه عقابی وجود داشت. در این لانه چندین تخم عقاب وجود داشتند که قرار بود تا مدت زمان کوتاه دیگری جوجه های عقاب از آنها سر بیرون بیاورند. از بد حادثه یک روز زلزله ای در کوه اتفاق افتاد و یکی از این تخم ها از بالای کوه به سمت پایین پرتاب شد.
در پایین کوه یک مرغداری وجود داشت که تعداد زیادی مرغ و خروس در آن زندگی میکردند. وقتی که تخم عقاب وارد فضای مرغداری شد، ابتدا همه با تعجب به آن نگاه می کردند اما در نهایت یکی از مرغ ها قبول کرد که روی این تخم بنشیند تا زمانی که جوجه ای از آن بیرون بیاید. روزها گذشت و جوجه عقاب در همان مزرعه کوچک متولد شد و در بین سایر مرغ ها و خروس ها پرورش پیدا کرد.
روزی وقتی سرش را به سمت آسمان بلند کرد، عقاب هایی را دید که در حال پرواز هستند. از دیدن این منظره هیجان عجیبی در دل خود احساس کرد. از آن پس مدام رویای پرواز در سر عقاب جوان می چرخید اما دیگران مدام به او می گفتند که تو یک مرغی و مرغ ها نمی توانند پرواز کنند. چیزی در درون عقاب او را ترغیب میکرد که حتی برای یکبار هم شده امتحان کند. شاید بتوانند پرواز نماید، اما جسارت این کار با وجود حرف هایی که از دیگران می شنید، در وجود او از بین رفته بود.
روزها و ماه ها از پی هم گذشتند و عقاب همچنان با حسرت به عقاب های دیگری نگاه می کرد که در آسمان فرمانروایی می کردند. اما هیچ وقت تلاشی برای رسیدن به این رویا از خود نشان نداد. در نهایت هم پس از سالهای طولانی در همان مرغداری از دنیا رفت.
حکایت زندگی بسیاری از آدم ها دقیقا شبیه همین عقاب است.
خیلی از ما توانایی های فوق العاده ای در وجود خود داریم که می توانیم با دنبال کردن آنها به موفقیت های بسیار بزرگی برسیم.
اما متاسفأنه آن قدر مدام دیگران در گوش ما تکرار میکنند که این افکار جز رویا چیز دیگری نیستند، مانیز نهایتاً آنها را به فراموشی میسپاریم و به زندگی عادی خود خو می کنیم و این بزرگترین اشتباهی است که هر کس میتواند در زندگی خود مرتکب شود. -
-
در روزگاری بر فراز یک کوه بلند لانه عقابی وجود داشت. در این لانه چندین تخم عقاب وجود داشتند که قرار بود تا مدت زمان کوتاه دیگری جوجه های عقاب از آنها سر بیرون بیاورند. از بد حادثه یک روز زلزله ای در کوه اتفاق افتاد و یکی از این تخم ها از بالای کوه به سمت پایین پرتاب شد.
در پایین کوه یک مرغداری وجود داشت که تعداد زیادی مرغ و خروس در آن زندگی میکردند. وقتی که تخم عقاب وارد فضای مرغداری شد، ابتدا همه با تعجب به آن نگاه می کردند اما در نهایت یکی از مرغ ها قبول کرد که روی این تخم بنشیند تا زمانی که جوجه ای از آن بیرون بیاید. روزها گذشت و جوجه عقاب در همان مزرعه کوچک متولد شد و در بین سایر مرغ ها و خروس ها پرورش پیدا کرد.
روزی وقتی سرش را به سمت آسمان بلند کرد، عقاب هایی را دید که در حال پرواز هستند. از دیدن این منظره هیجان عجیبی در دل خود احساس کرد. از آن پس مدام رویای پرواز در سر عقاب جوان می چرخید اما دیگران مدام به او می گفتند که تو یک مرغی و مرغ ها نمی توانند پرواز کنند. چیزی در درون عقاب او را ترغیب میکرد که حتی برای یکبار هم شده امتحان کند. شاید بتوانند پرواز نماید، اما جسارت این کار با وجود حرف هایی که از دیگران می شنید، در وجود او از بین رفته بود.
روزها و ماه ها از پی هم گذشتند و عقاب همچنان با حسرت به عقاب های دیگری نگاه می کرد که در آسمان فرمانروایی می کردند. اما هیچ وقت تلاشی برای رسیدن به این رویا از خود نشان نداد. در نهایت هم پس از سالهای طولانی در همان مرغداری از دنیا رفت.
حکایت زندگی بسیاری از آدم ها دقیقا شبیه همین عقاب است.
خیلی از ما توانایی های فوق العاده ای در وجود خود داریم که می توانیم با دنبال کردن آنها به موفقیت های بسیار بزرگی برسیم.
اما متاسفأنه آن قدر مدام دیگران در گوش ما تکرار میکنند که این افکار جز رویا چیز دیگری نیستند، مانیز نهایتاً آنها را به فراموشی میسپاریم و به زندگی عادی خود خو می کنیم و این بزرگترین اشتباهی است که هر کس میتواند در زندگی خود مرتکب شود.Mahdeh خیلی از افراد هستن که واقعا به یه رشته علاقه دارن
ولی به خاطر یه عده و یه سری از رفتار ها و نگاه بقیه طرف اون رشته نمیرن
حتی از اینکه بگن ما به فلان رشته علاقه داریم خجالت میکشن
این یه طرز فکر کاملا اشتباه هست
ولی از یه طرف هم علاقه کافی نیست شما باید بدونین که توی رشته ای که میخوایین برین استعداد دارین یا نه
خیلی از افراد هستن که در یه رشته علاقه دارن ولی استعداد اون رشته رو ندارن
وخیلی از افراد هستن که استعداد یه رشته رو دارن ولی به اون علاقه ای ندارن
بگردید ببینین به چی علاقه دارین و در اون زمینه استعداد دارین یا نه
به حرف بقیه کاری نداشته باشین
بهترین خودتون باشیندر هر رشته یا در هر شغل سعی کنین بهترین باشین
افسوس گذشته رو نخورین
سعی کنین منتظر چیزای خوب نباشین یا منتظر رسیدن یه روز خوب نباشین
تلاش کنین از همه فرصت ها به خوبی استفاده کنین و از همه فرصتی که به وجود میاد نهایت استفاده رو ببرین
موقع درس فقط به فکر درس باشین و موقع استراحت هم فقط استراحت کنین
استرس نداشته باشین
همیشه بخندین
شاد باشین
شما خیلی با ارزش هستین ارزش خودتون رو حفظ کنین
این چیزایی هست که همه اون رو میدونیم ولی باید هر چند وقت یکبار به خودمون یادآوری کنیم که فراموش نکنیمقدر زندگی رو بدونیم
بعدا پشیمون نشیم که چرا از دوران جوانی و نوجوانی خودمون استفاده نکردیم
-
در روزگاری بر فراز یک کوه بلند لانه عقابی وجود داشت. در این لانه چندین تخم عقاب وجود داشتند که قرار بود تا مدت زمان کوتاه دیگری جوجه های عقاب از آنها سر بیرون بیاورند. از بد حادثه یک روز زلزله ای در کوه اتفاق افتاد و یکی از این تخم ها از بالای کوه به سمت پایین پرتاب شد.
در پایین کوه یک مرغداری وجود داشت که تعداد زیادی مرغ و خروس در آن زندگی میکردند. وقتی که تخم عقاب وارد فضای مرغداری شد، ابتدا همه با تعجب به آن نگاه می کردند اما در نهایت یکی از مرغ ها قبول کرد که روی این تخم بنشیند تا زمانی که جوجه ای از آن بیرون بیاید. روزها گذشت و جوجه عقاب در همان مزرعه کوچک متولد شد و در بین سایر مرغ ها و خروس ها پرورش پیدا کرد.
روزی وقتی سرش را به سمت آسمان بلند کرد، عقاب هایی را دید که در حال پرواز هستند. از دیدن این منظره هیجان عجیبی در دل خود احساس کرد. از آن پس مدام رویای پرواز در سر عقاب جوان می چرخید اما دیگران مدام به او می گفتند که تو یک مرغی و مرغ ها نمی توانند پرواز کنند. چیزی در درون عقاب او را ترغیب میکرد که حتی برای یکبار هم شده امتحان کند. شاید بتوانند پرواز نماید، اما جسارت این کار با وجود حرف هایی که از دیگران می شنید، در وجود او از بین رفته بود.
روزها و ماه ها از پی هم گذشتند و عقاب همچنان با حسرت به عقاب های دیگری نگاه می کرد که در آسمان فرمانروایی می کردند. اما هیچ وقت تلاشی برای رسیدن به این رویا از خود نشان نداد. در نهایت هم پس از سالهای طولانی در همان مرغداری از دنیا رفت.
حکایت زندگی بسیاری از آدم ها دقیقا شبیه همین عقاب است.
خیلی از ما توانایی های فوق العاده ای در وجود خود داریم که می توانیم با دنبال کردن آنها به موفقیت های بسیار بزرگی برسیم.
اما متاسفأنه آن قدر مدام دیگران در گوش ما تکرار میکنند که این افکار جز رویا چیز دیگری نیستند، مانیز نهایتاً آنها را به فراموشی میسپاریم و به زندگی عادی خود خو می کنیم و این بزرگترین اشتباهی است که هر کس میتواند در زندگی خود مرتکب شود. -
همه عقاب ها روزی به دیدار حق میشتابن
-
همه عقاب ها روزی به دیدار حق میشتابن
آریان حیدری
بله ولی این به این معنی نیست که دنبال استعداد ها و علایق مون نباشیم...