هرچی تودلته بریز بیرون7

[zahra movahedizadeh]

میدونست که من زود ناراحت میشم؛
میدونست که چقدر زیاد دوستش دارم، هی بیشتر بی محلی میکرد و عذابم میداد منم که حساس بودم هی به جونش غُر میزدم هی به روش میاوردم بی محلیشو ! اونم نقطه ضعفمو میدونست و هی میگفت : تو حساس شدی ،تو دیگه خسته شدی از این رابطه ، داری بهونه میگیری !
داشت حرفه دلِ خودشو به من می فهموند و منِ ساده هربار خودمو مقصر میدونستم ...
آدما بعضی وقتا برایِ اینکه حسو حالشونو بهت بفهمونن مجبورن حرفِ دلِ خودشونو به اجبار تو ذهنت بندازن تا درگیرش بشی و خسته!
بعد تمام اشتباهاتو میندازن گردن تو به راحتی میذارن میرن و تو میمونی با وجدانی همیشه ناراحت...
و باور میکنی که مقصری ...!!!

[nazanin.mirzai]

آخرِ شب
اگر آهنگی برایتان
بیخود و بی جهت
ارسال میشود،
به خودتان بگیرید...
تک تک کلمه هایش را،
یک نفر،
ساعتها،
جان کَنده
تا هم غرورش را نگه دارد
هم حرف دلش را بزند...

• علی قاضی نظام

[Ansel]

انسان
ساخته خداوند است
وای بر ویران کنندگانش...

[خانوم لوبیا]

• گاهی دوست داری غافلگیر شوی!
  مثلا بفهمی
  یک نفر آن دور دورها
  آنجایی که فکرش را هم نمیکردی
  دوستت دارد...

️فريد صارمی

[zahra movahedizadeh]

بودنش را میخواهی؟ که چه؟
وقتی حواسش جای دیگریست
دلش را میخواهی برای چه؟
آزادش کن!
بگذار پر بزند برود
پرنده ای که قدر صاحبش را نداند
همان بهتر که رها شود!
بگذار برود نفسی تازه کند
با همنوعان خودش، با آدم های دیگر
با هوایی دیگر...
بالاخره یکروز دلش میگیرد!
دلش هوای تو را میکند!
دلش آرزوی همان قفس تنگ قلبت را میکند؛ آن وقت خودش به جایگاه اصلیش برمیگردد...
به حرف من اعتماد کن و یکبار پرنده ی درون قلبت را رهایش کن
اگر دلش با دلت انس گرفته باشد برمیگردد...
شک نکن!

[zahra movahedizadeh]

[پونی]

آدم خسته میشه
کوچیک و بزرگ هم نداره
ولی
یادت باشه
هر وقت که خیلی خسته شدی
که دیگه فکر کردی هیچ توانی برات نمونده
درست همون موقع قد میکشی...

[nazanin.mirzai]

‏دوست‌داشتن را زبان آشکار میکندوعشق راچشمان.

امام علی‌(ع)

[-Dr_Ugger-]

وقتی که باد جدایی آواز شد
آخرین اصطکاک دست ما ساز شد
من از پشت کشیده شدم توی طوفان
من پنجه هام مشت تو پنجه هات باز شد

• علی سورنا

[Ansel]

قدرت تحمل هرکس را
از میزان سکوتش بسنجید...
آنان که هیاهو میکنند،
بار هیچ چیز را
به شانه های خود تحمل نمیکنند...!

شاملو

[ari_14]

این روزها
سهم من از تو
عشق نیست
ذوق نیست
اشتیاق نیست
همان دلتنگی‌هایی است
که روزها دیوانه‌ام می‌کند

[ari_14]

قلبی خاکی داشتم ، آدما خیسش کردند
گِل شد ، بازی کردند ، خشک شد ، خسته شدند
زدند شکستند ، خاک شد ، پا رویش گذاشتند ، رد شدند…

[ari_14]

رفت
خجالت کشیدم بگویم: گند زدی به تمام باورهایم
غرورم نگذاشت بگویم: نرو! بمان کنار دلم
دلم نمی‌گذارد فراموشش کنم
عقلم نمی‌گذارد بگویم: برگرد
خاطراتش نمی‌گذارد نفس بکشم
قسمت نمی‌گذارد دست‌هایم به رؤیای داشتنش برسد
و این وسط خدا با تمام بزرگی‌اش فقط نگاه می‌کند

[Succinate]

(:

[پونی]

نوشته بود
اینکه میگن میگذره هیچ دردی رو از دردهای آدم دوا نمیکنه؛ منم میدونم که میگذره، من نمیخوام این جوری بگذره...

[پونی]

یه دردایی مال خود آدمه
نمیشه با کسی قسمتش کرد
فقط انگار وقتی به کسی میگی
از ارزشش کم میشه
دستمالی میشن...

[ari_14]

جنبه محبت نداریم
ظرفیتمان که تکمیل شد
غرورمان سرریزمیشود
و سِیل بی تفاوتیمان
افرادمهربان راغرق میکند!
آرام که گرفتیم
هاج و واج دنبال محبت میگردیم
آدمهای عجیبی هستیم..!

[ari_14]

بعضی وقتا ...
بعضی لحظه ها ...
بعضی ساعتا...
یهو میری تو خودت
یهو ساکت میشی
یهو دلتنگ میشی...
دلتنگ کسی که نیست
کسی که نداریش
بعدش دیگه هیچ چیز حالا حالا ها مثل قبل نیست...

[ari_14]

اصلا دلم نمیخواد از تلخی رفتنت بنويسم، شيرينی همون حضور كوتاهت واسم دوسداشتنی تره‌. همونجوری که بودی...
هنوز دوستت دارم،همونقدر خودخواهانه، همونقدر مخفیانه...
منتظرم یروزی تو خيابون پشت يه چراغ قرمز طولانی يه دل سير نگات كنم.
سالهای زیادیه ک ندیدمت ولی هنوزم تو خوابام سرک میکشی. با همون مدل راه رفتن مخصوصت!
بعد که بیدار میشم من می‌مونم‌و یه كوه از خاطرات شيرين با تو بودن كه ديگه دارن میپوسن

[پونی]

یادته میگفتی کاش چشم آدم غم پاک کن داشت؟
عین برف پاک کن
اون وقت هر دقیقه روشنش میکردیم رو دور تند مثل برف پاک کن بیاد و بره
گفتم مگه غم آدم تو چشماشه؟
گفتی مگه میشه دیدشو نشد دیده تر