سوتی نامه
-
سلام بچه ها
امیدوارم حال یَک یَکتون عالی و درجه یک باشه
بچه ها تو این تاپیک هر سوتی که دیدید یا خودتون مرتکب شدید رو بگید.
میخواستم تکی منشن کنم ولی چون امکان داره کسی از قلم بیفته پس همه دعوتید.
بترکونید
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
@دانش-آموزان-آلاء -
-
سلااام
دقت کردین امروز چقدر فعالیت داشتم تو انجمن
جاتون خالی یسری ششم ابتدایی بودم کتاب اجتماعی
یه چیزی داشت به نام ساعت پیک (7 تا 11 شب اینطوراست که اوج مصرفه برقه)
حالا امتحان اجتماعی داشتیم منم هیچی نخونده بودم یعنی در این حد که اسم کلمه پیک به گوشم نخورده بود
نمیدونم سر کلاسم که دبیر درس داده بوده چیکار میکردمحالا سوال امتحان: ساعت پیک چیست توضیح دهید.
منم چون این کلمه به گوشم نخورده بود تا حالا اصلا نمیدونستم همچین چیزی هست گفتم حتما سوال اشکال تایپی داره
بالاش یه ابرو باز کردم و یه نیک گذاشتم شد ساعت پیک نیکمنم شروع به توضیح
ساعت پیک نیک ساعتی است که در کنار خانواده به گشت و گذار در طبیعت رفته و ساعتی خوش را سپری کرده و...من با عتماد به نفس تمام هم برگرو دادم
معلم صحیح کرده بود میگفت فقط تو خلاقیتت موندم که سوالو با اعتماد به نفس عوض کردی و توضیح هم دادی
-
یازدهم ترم اول هنوز حضوری بودیم
امتحان فیزیک داشتیم سه دور خوندم راس ساعت هشت رفتم سر جلسه با ماشین حساب دیدم زیر چشمی نگام میکنن علتو نفهمیدم برگه رو گرفتم دیدم نوشته سلامت بود چی نمیدونم(چون نه در طول ترم خوندم نه قسمت شد در ترم اول و نه ترم دوم اسم کتاب اصن یادم نیس از اون کتابای الکی یازدهم)کپ کردم فشارم افتاد معلمشم بد پیله بود پاشدم برم دفتربگم اشتباه خوندممراقب هم ناظممون بود،بخاطر قیافه معصومم همیشه خدا طرفدارم بود قضیه رو فهمید برگه خودکارو اون ماشین حساب اورد گذاشت بغل دست خودش اخرای امتحان همه برگشونو دادن میگفت کی زرنگه گفتم فلانی برگشو اورد گذاشت جلو گف بنویس وسطا هم میگفت اع اون غلطه ها اخبار میگفت بحرین غبارش بیشتره
روز اعلام نمرات بالاترینش۱۸بود من بیست شدم
لامصب بیشتر از هر امتحانی چسبید -
بزرگترین سوتیم:
تو کلاس زبان بودیم راهنمایی از کلاس پایین تر ما یه دختر اومده بود جای معلم تدریس کنه(همون روز شورای مدرسه و اینا)
بعد این دختره دختر خاله ی دوتا از دوستای صمیمی من بودن خلاصه باهاش راحت بودم خیلی
معلم خودمونم نشست ادای دانش آموز دربیاره که هی سوال اینا میپرسید بعد کلاس فان بود
یخ دختر دیگه هم تو کلاسمون بود به شدتتتتت خودشیرین
این با معلم هی تو سوال پرسیدن و خودشیرینی کردن رقابت میکردن
بین این سروصدا معلم گف واقعا دانش آموز خودشیرینی میشم من
منم فکر کردم اون یکی همکلاسیم رو میگه منم فاز برداشته بود داد زدم خودشیرین بدبخت
من:
بچه های اکیپ:
اون بچه های کاملا ساکت کلاس هم حتی یه طوری برگشتن نگام کردن که برگام ریخت
معلم:️️
من همچنان امور احوالات خودم بودم که بالاخره از اون دختره انتقام گرفتم
بغل دستیم زد به پهلوم:فاطییی به خانم گفتی؟؟؟
من:نه بابا خانم اون خودشیرینه رو میگف منم اونو گفتم
اون:که بابا خونم خودشو گف
و من از خواب جهالت بیدار شدم که این معلمه خودشو گفته منم به این گفتم خودشیرین بدبخت
معلمم تو سکوت عجیبی فرو رفته بودهیچی دیگه
تا ته کلاس جیکم در نیومد
آخرم عذرخواهی کردم ازش -
سلام
ما همیشه عادت داشتیم با خواهرم با اتوبوس از مدرسه بیایم خونه. خیلی از موقع ها به اتوبوس شلوغ میخوردیم و به زور سوار میشدیم.
اون روز از شانس خوبمون زودتر تعطیل شدیم و به اتوبوس قبلیش رسیدیم که خلوت بود. راحت پیاده شدیم. بعد به خواهرم گفتم بریم باهم تا قمقمه رو پر آب کنم.
آبخوری ایستگاه مرکزی روز های عادی که میرسیدیم همیشه شلوغ بود(اطرافش پر پسر بود که نمیشد بری) ولی اینبار خداروشکر هیچکس اطرافش نبود.
سر فرصت رفتم که قمقمه رو پر کنم. گذاشتم زیر شیر تا پر بشه یهو اتوبوس بعدی که پر دانش آموز بود رسید و درش باز شد. همیشه هم اینطوره که وقتی میان هجوم میارن به آبخوری.
منم با خودم گفتم جلو که نمیان منم کارم زود تموم میشه و میرم. همونجور هم شد جلو نیومدن.
منم فقط تمرکز کرده بودم و منتظر بودم تا پر بشه که زود برم. خواهرم میگفت ولش کن بیا بریم خیلی شلوغه . منم میگفتم مشکلی نیست الان پر میشه زود میریم.
در همین حال یکی از پسرا اومد جلو گفت: ببخشید اون شیر آب نداره....(مثل لب تشنه ها که دنبال آبن(خیلی مظلوم نگاه میکرد))
قمقمه رو برداشتم توش رو نگاه کردم. گفتم اِ.. ممنون. (این رو نفهمیدم ولی خواهرم میگه وقتی اینو دیده رو شونم زده و گفته: زهرا ! من رفتم....) و قمقمه رو گذاشتم زیر شیر آب دیگه که آب داشت .زود پرش کردم و برگشتم. دیدم اطرافم پر پسره و خواهر گرام نیست. بزور جلو خندم رو گرفتم. رفتم .دیدم خواهرم داره قهقه میزنه.... میگفت مگه تو نباید یکم دقت کنی که ببینی آبی جریان داره یا نه.... صدایی میاد توش یا نه.....
منم میگفتم خوب میگفتی....
دومی هم بگم و تموم
اون سال آوای باران پخش میشد. ی شخصیت داشت به نام شکیب. تو تماس های تلفنیش ی اصطلاح رو آخرش که می خواست قطع کنه میگفت: می تو (me too) اون موقع معنیش رو نمیدونستم. از یکی که داشتیم باهم فیلم میدیدم پرسیدم اینی که گفت یعنی چی؟ اون طرف هم گفت یعنی به امید دیدار
گفتم ی جا استفادش کنم. اون موقع تازه کلاس زبان میرفتم. جلسه آخر که امتحان بود. وقتی خواستم از کلاس برم بیرون به استاد گفتم me too ( با لحجه و احساس و لبخند) با اعتماد به نفسی مثل شکیب در رو بستم و رفتم. قبلش دیدم استاد داره با تعجب نگاه میکنه. ولی نفهمیدم چرا.
بعد فهمیدم دلیلش چی بوده.... هم میخندم و هم خجالت میکشم میگم بدبخت استادمون با چه شوقی تدریس میکرد. گناه داشت. آخرش اینجور شد...
ببخشید طولانی شد
موفق باشید -
@farzam-yousefi
ی بار دبستان بودم
تو حال و هوا خودم بودم خواستم معلممون رو صدا بزنم داد زدم مااامااانی لحظه ب خیال اینکه تو خونه خودمونم و اینم مامانمه
ی بارم تو کلاس مجازی تایپ کردم خسته نباشید و فرستادمش ، بعد خارج شدم، دیدم دوستم وات پیام داده بدووو درستش کن رفتم دیدم ی چی مثبت ۱۸ تایپ کرده گوشیم(کیبورد گوشیم رو حالتِ خودکاره) خلاصه ادیتش کردم تا استادم نرفته تو عمق پیام بدبخت شمکلا این کیبورد گوشی کار زیاد داده دستم
ی سوتی هم همین چند روز پیش دادم:
چند شب پیش ک دختر خالم پیشم بود، ی سوسک تو اتاق بود دیگه مجبور شدیم بکشیمش، آقا نمیدونستیم چجوری ببریمش بیرون دیگه دختر خالم ی جوری گذاشتش تو ی نایلون کوچولو ک بندازه بیرون، منم گفتم وایس ی عکس ازش بگیرم ی عکس گرفتم و اینا.... خلاصه خواستم واسه شوخی بفرستم واسه یکی بگم این براتو و شبیهته اینافرستادم برا ی بنده خدا دیگه.... هنگ کرد بدبخت...منم الکی گفتم عا این میدونی چیه و ماجراش اینهطرف خندیدولی میدونم پیش خودش گفت این کیه دیگه -
کلاس کنکور شیمی که میرفتم
اون اوایل کلاس
یه روز استادمون اومد گفت :بچه ها سر کلاس یکی غایبه
کیه؟
یکی از دختر های کلاسمون غایب بود بعد منم خیلی با اعتماد به نفس بلند شدم گفتم:همون که مقنعه مشکی میپوشه دیگه://
استاد:کاملا فهمیدم کدوم میگی
این درحالی بود که تقریبا نود درصد دختر های کلاس(از جمله خودم) مقنعه مشکی داشتن...
کلاسمون و استاد که از خنده رو هوا بودن بماند
منی که هنوز متوجه سوتی خودم نشده بودم و داشتم نگاهشون میکردم هم بماند️
یه دقیقه ای طول کشید تا لود شم بفهمم چی گفتمکلاسمون هم مختلط بود
(عمق فاجعه️) -
یه سوتی کوتاه و قدیمی توی ذهنم هس
حدودا کلاس سوم چهارم دبستان بودم و خواهرم اون موقع میرفت کلاس برای کنکور و اینا ... آقا ما پیاده شدیم که بریم ببینیم کلاسش تموم شدل یا نه و تنهایی سریع رفتم پرسیدم دیدم نه هنوز تموم نشده
سریع برگشتم و اینقدر حواسم پرت بود اشتباهی در یه ماشین دیگه رو بازکردم که شبیه ماشین خودمون بود...
چشمتون روز بد نبینه یه خونواده توی ماشین نشسته بودن ... تا چند ثانیه مغزم هنگ بود ... بعد سریع درو بستم و با سرعت نور رفتم سمت ماشن خودمون -
@Fatemeh_Baghaee در سوتی نامه گفته است:
سلااام
دقت کردین امروز چقدر فعالیت داشتم تو انجمن
جاتون خالی یسری ششم ابتدایی بودم کتاب اجتماعی
یه چیزی داشت به نام ساعت پیک (7 تا 11 شب اینطوراست که اوج مصرفه برقه)
حالا امتحان اجتماعی داشتیم منم هیچی نخونده بودم یعنی در این حد که اسم کلمه پیک به گوشم نخورده بود
نمیدونم سر کلاسم که دبیر درس داده بوده چیکار میکردمحالا سوال امتحان: ساعت پیک چیست توضیح دهید.
منم چون این کلمه به گوشم نخورده بود تا حالا اصلا نمیدونستم همچین چیزی هست گفتم حتما سوال اشکال تایپی داره
بالاش یه ابرو باز کردم و یه نیک گذاشتم شد ساعت پیک نیکمنم شروع به توضیح
ساعت پیک نیک ساعتی است که در کنار خانواده به گشت و گذار در طبیعت رفته و ساعتی خوش را سپری کرده و...من با عتماد به نفس تمام هم برگرو دادم
معلم صحیح کرده بود میگفت فقط تو خلاقیتت موندم که سوالو با اعتماد به نفس عوض کردی و توضیح هم دادی
واییییی
-
یه بار رفته بودیم لوازم خانگی درشون مشکل داشت ده دقیقه باید صبر میکردی تا باز شه من نمیدونستم
اومدم برم بیرون دیدم باز نمیشه واسه اینکه ضایع نشم شروع کردم با یکی از وسایل نزدیک در ور رفتن الکی
بعد فروشنده هم دقیقا پشت سرم بود گفت میخوای بری بیرون اون در مشکل داره و فلان من گفتمکی گفته میخوام برم موندم اینا رو نگاه کنم تا بابام بیاد
یجور ماست مالیش کردم -
نمیدونم اسمشو بشه سوتی گذاشت یا نه
بیشتر ماست مالیه
یه بار میخواستیم این حشره کش دی اچ رو سفارش بدیم پیامک دادیم از قضا یه هفته بعد همه حشره ها از بین رفتن حالا اینا هر دفعه به بهانه قرعه کشی و تخفیف و اینا زنگ میزدن
یبار یکی زنگ زد شرایطو گفت گفتم نمیخوایم گفت چرا؟گفتم چون از بین رفتن.با یه حالت تمسخرانه ای گفت بگو ببینم چجوری از بین رفتن نه بگو؟
نمیدونم چجوری به ذهنم رسید گفتم خونمونو عوض کردیمدر حالیکه اصلا اینطوری نبود دیگه اونم عصبی شد. قطع کرد و بعد اون دیگه کسی از اون موسسه زنگ نزد
در مرز ضایع شدن بودن که نجات یافتم چون نمیدونستم چرا از بین رفتن و قرار بود هی ادامه بده
اون ضایع شد نه من -
-
ما تو کلاس جغرافی بودیم
بعد اکثر معلمامون مرد هستن
معلم جغرافیمونم مرد هستن
من یه سوال از این مبحث اب و هوا داشتم
دستمو بردم بالا
انقدر کلاس شلوغ بود ندیدن چون همهمه بود و اینا
یهو داد زدم
ببخشید خانووووم
همه برگشتن طرفم
قیافه معلمم :
کلاس منفجر شد از خنده
بعد هول شدم گفتم ببخشید یعنی منظورم این بود ببخشید خانوم
معلمم خندش گرفته بود
گفت که راحت باش هرچی دوست داری صدا بزن
خاله
عمه
زنمو
زندایی
خانوم
امان از این وقتایی که من یهو زبونم بگیره -
-
بله بله
وی امروز درجواب استاد که پرسید درفلان موقعیت (داشت وضعیت یه بیمارومثال میزدبااسیباش که اولویت بندی کنیم به کدوم زودتر برسیم) تواولویت پنجم چکارمیکنیم؟؟خیلییی بلند و بااعتمادبنفس اعلام کرده مریضو میدوزیم!
#سوتی
دومین روزدانشجویی
27مهر401 -
توی کتابخونه نشسته بودم یهو ی دختره اومد بهم گف میشه جای تو بشینم از فردا؟ منم شروع کردم اره بابا اصن جا اختصاصی کسی نیس نخریده که، حالا بعضیا هم اشتباه میکنن کاغذ برنامه ریزیشونو میچسبونن روی میز با وسایل میزارن مکان عمومی، خلاصه بی شعورن:/
بعد دختره گف اخه من میخوام تا اخر سال اینجا بشینم بعد برگه های برنامه ریزیمو خلاصه نویسیمو بچسبونم با وسایلمو بزارم میدونم کار زشتیه:( یهو قرمز شدم اونم زد زیر خنده:/
خلاصه اب شدم رفتم تو زمینیکی نیس بگه بیکاری تحلیل میکنی مرد مومن:|