-
شمشاد خرامان کن و آهنگ گلستان کن
تا سرو بیاموزد از قد تو دلجویی
تا غنچه خندانت دولت به که خواهد داد
ای شاخ گل رعنا از بهر که میرویی
امروز که بازارت پرجوش خریدار است
دریاب و بنه گنجی از مایه نیکویی
چون شمع نکورویی در رهگذر باد است
طرف هنری بربند از شمع نکورویی
●حافظ••••
-
شهر خاموش من! آن روح بهارانت کو؟
شور و شیدایی انبوه هَزارانت کو؟میخزَد در رگِ هر برگِ تو خوناب خزان
نکهتِ صبحدم و بوی بهارانت کو؟کوی و بازار تو میدان سپاه دشمن
شیههی اسب و هیاهوی سوارانت کو؟سوت و کور است شب و میکده ها خاموشند
نعره و عربده ی باده گسارانت کو؟چهرهها درهم و دلها همه بیگانه زهم
روز پیوند و صفای دل یارانت کو؟آسمانت همه جا سقف یکی زندان است
روشنای سحَرِ این شب تارانت کو؟کدکنی
-
گر بادِ فتنه هر دو جهان را به هم زند
ما و چراغِ چَشم و رهِ انتظارِ دوست
کُحلُ الجَواهری به من آر ای نسیمِ صبح
زان خاکِ نیکبخت که شد رهگذارِ دوست
-
به دریا میزنم شاید به سوی ساحلی دیگر
مگر آسان نماید مشکلم را مشکلی دیگر -
امتـدادِ منی،
در تَنی دیگر... -
جَهان آلودهی خواب است
و من در وهمِ خود بیدار!
|سهراب سپهری| -
این پست پاک شده!
-
چتر را دوست نداشتم،
من از اول هم چتر را دوست نداشتم؛
آخر کسی که باران را دوست دارد چتر را چه کند؟ -
دل ما به دور رویت ز چمن فَراغ دارد
که چو سرو پایبند است و چو لاله داغ دارد
سرِ ما فرونیاید به کمانِ ابروی کس
که درون گوشه گیران، ز جهان فَراغ دارد
حافظ
-
دیگری از نظرم گر برود باکی نیست؛
تو، که معشوقی و محبوبی و منظور، مرو!• اوحدی
-
من و بادِ صبا مِسکین دو سرگردانِ بیحاصل
من از افسونِ چشمت مست و او از بویِ گیسویت
حافظ -
این پست پاک شده!
-
گفته بودم،اگر بوسـه دهی توبه کنم
که دگــر با تو از این خطاها نکنم
بوسـه دادی
و چو برخاست لـبت از لـب من؛
توبه کردم که دگــر توبه ی بیجا نکنم...