سوتی نامه
-
نذری بردم برا همسایه
برداشت،گفتم نذرتون قبول:| -
برادرس عمومی بعدازظهررفتم دانشگاه
یهوهمکلاسیام بادست نشونم دادن:
ععععع بچه ها این دختره که مریضومیشکافه میدوزههه!
بعدم زدن زیرخنده
بعله! -
دانش-آموزان-آلاء
برای کاربر های جدید -
یادم میاد تو راه مدرسه که با اتوبوس میومدیم
ی خانومه با دو تا بچه . یکیش رو بغل میکرد و یکیش هم میتونست راه بره ازم آدرس ی کارواش رو پرسید.
منم گفتم همینجا باید پیدا بشی و اون خودشه.
اونا پیاده شدن .... وقتی از اون خیابون اومدیم بیرون که بریم خیابون بعدی.... دیدمشون دارن تو جاده خاکی با بچه هاش و ی ساک میره جلوتر..... حدود ۱ و خوردی کیلومتر.... بعد متوجه شدم آدرس اشتباهی دادم بشون...🥲
هعییی.... -
یادم میاد تو راه مدرسه که با اتوبوس میومدیم
ی خانومه با دو تا بچه . یکیش رو بغل میکرد و یکیش هم میتونست راه بره ازم آدرس ی کارواش رو پرسید.
منم گفتم همینجا باید پیدا بشی و اون خودشه.
اونا پیاده شدن .... وقتی از اون خیابون اومدیم بیرون که بریم خیابون بعدی.... دیدمشون دارن تو جاده خاکی با بچه هاش و ی ساک میره جلوتر..... حدود ۱ و خوردی کیلومتر.... بعد متوجه شدم آدرس اشتباهی دادم بشون...🥲
هعییی.... -
پارسال....
اولین بار بود که میخواستم آزمون آزمایشی بدم
گزینه دو، جمعه
نزدیک ساعت ۸ صبح رسیدم دم در مؤسسه. هرچی در زدیم و زنگ زدیم. کسی جوابی نداد.
داشتیم برمیگشیم. دیدیم ی جا شلوغه. احتمال دادم که حتما اینجاست.... خودم رفتم تو حیاط و از یکی از بچه ها پرسیدم که اینجا محل آزمون گزینه دوهه؟ اونم گفت بله...
چند دقیقه منتظر موندم. دیدم همه کارت ورود به جلسه دارن. پرسیدم مگه باید کارت ورود به جلسه هم داشته باشیم؟ به ما چیزی نگفتن.
گفتن آره. از تو سایت....
دیدم دارن در ها رو میبندن. رفتم دم در گفتم ما که کارت ورود به جلسه نداریم چی کار کنیم.... گفتن نه. حتما باید داشته باشی.... گفتن کارت ملی داری؟ گفتم نیوردم با خودم....
مامانای بچه ها (خیلی مهربون بودن. حتی بد رفتاریشون هم از رو دلسوزی بود....) گفتن میخوای ما برات زنگ بزنیم تا بیارن؟ گفتم متاسفانه راهمون دوره.... بعدش گفتن .... خیلی ببخشیدا خیلی ببخشیدا خیی بی عقلی... مگه تو نباید کارت ملیت همیشه همرات باشه؟
منم گفتم، آخه اولین بارم بود
ی سال تو خونه بودن همین ها رو هم داره....
معاونای مدرسه گفتن اشکالی نداره . تو برو صندلیت رو پیدا کن(روش اسمت هست) ما خودمون کارتت رو از سایت میگیریم....
رفتم دیدم اسمم روشون نیست....
رفتیم تو اتاق پرورشی.... سایت همگام رو باز کرد.... گفتم نه... این آزمون گزینه دوهه.... باید بری تو سایت گزینه دو.... ولی نمیدونم کارت ورود به جلسش کجاست....
گشتیم پیدا نکردیم....
گفت من یکی مراقب ها هستم و اگه دیر برم برام دردسر میشه.....
هیچی دیگه... گفتم مشکلی نیست... کیفم رو کول کردم که برم.... دیدم دارن تماس میگیرن آموزش و پرورش استان.... نام و نام خانوادگیم رو پرسیدن... گفتن چنین نامی تو سیستم نداریم..... پایه تحصیلیم رو پرسیدن.... گفتم فارغ التحصیلم.....
اینجا بود که همه معاونینن اینطور نگام کردن
گفتن اصلا این آزمون نمونه دولتیه نه اون آزمونه
منم گفتم اوه
اشتباه بهم گفتن.....
و صحنه رو ترک کردم......
داشتم از حیاط میرفتم بیرون.... مامانا رو دیدم... تشکر کردم و رفتم بیرون.... داشتم تماس میگرفتم که مامانا اومدن دنبالم... گفتن چی شد؟ منم گفتم اشتباه کرده بودم. اشتباه بهم گفتن....
فارغ التحصیلم.....
هیچی نگفتن .... فقط اینجور نگاه میکردن
ی آزمون داشت بخاطر من تاخیر میخورد🥲
حدود ساعت ۸ و ۳۰
بعد زنگ زدم مؤسسه.... گوشی رو برداشت. گفتم ساعت چند آزمون شروع میشه؟ گفت ۹
رفتم داخل.
فقط خودم بودم و ی دختر دیگه.....
تو آزمون همش به اتفاقای اون روز فکر میکردم....
🥲
پایان..... -
اینجا چقدر خاک خورده:'/
خب میخوام سوتی های نابمو تعریف کنم:|
چند سال پیش یکی از آشناهای دور منو تو خیابون دید بعد مدت ها بعد خلاصه بعد سلام درجا گف کشف حجاب کردی؟:/ منم تو عالم هپروت بودم برگشتم گفتم ممنون همچنین:] و زنه با چادرش همینطوری چند ثانیه پوکر زل زد ب من و رف از اون موقع دیگه ندیدمش -
توی سالن غذا کتابخونه نشسته بودیم با رفیقام و یکیشون غذا نیاورده بود و غذامو خواستم بهش بدم که باهم بخوریم توی ی ظرف گف: که نه دهنی من رو ک تو نمیشه بخوری و خلاصه ۱۰ ساعت بحث داشتیم اخرش عصبی شدم گفتم من دهنی فلانی هم خوردم(اسم برادر بزرگ خود را فریاد زد) دهن تو ک خیلی بهتر از اونه(واقعا فازم چی بود اون لحظه نمیدانم://
) و اره کل سالن از خنده پاره شد و ی پسره هم شنید اینو مگه ول میکرد منو هعی اسم داداشمو می اورد فک میکرد رلمه یا چیزیه مسخرم میکرد مدیر اونجا هم شنید شانس اوردم چیزی نگف هعییی:'/
-
تابستون بود ازمون رانندگی داشتم
بعد قرار شد با ماشین پدرعزیز بریم تمرین کنیم ک این بچه رو ماشینش حساس بود و نمیداد بهمو منم مث همیشه با تکبر الکی گفتم من بهترین شاگرد مربیم بودم نگران نباش:/
خلاصه منو با ماشین برد ی جای خلوت و جامونو عوض کردیم و با ی ژست خاص با ی دست داشتم میروندم و گفتم دیدی گفتم:/ اره ی ربع گذشت همه چی آروم ب نظر میومد تا اینکه بابام ب ترمز دستی اشاره کرد گف آتنا این چیه؟ منم باد در غبغب انداخته و گفتم هه معلومه ترمز دستیه دیگهو گف چرا ندادیش پایین تو کل این ی ربع بالا بوده این
و بنده از اونجایی ک همیشهپرروام
گفتم ب من چه تو دادیش بالا خودت میدادیش پایین و با چشم غره دادمش پایین
و خندید و باقی مسیر با سکوت سپری شده
-
آناتومی داشتیم
۴ساعت پشت سر هم!
منم شب قبلش خوب نخوابیده بودم
نیم ساعت آخر کلاس دیگه واقعا داشتم خواب میرفتم
استاد داشت درس میداد
یه لحظه منو نگاه کرد
من:
استاد:
ومن:
خیلی بد بود
هیشکیم نفهمید چمونه
️
سر این کلاس اکثرمون خواب بودیم
چون مستقیم میومد اصطلاحات انگلیسی استفاده میکرد ما نمیفهمیدیم چی میگه
و ماسک میزدیم که خمیازه هامون مشخص نباشه
️
-
سلام بچه ها
امیدوارم حال یَک یَکتون عالی و درجه یک باشه
بچه ها تو این تاپیک هر سوتی که دیدید یا خودتون مرتکب شدید رو بگید.
میخواستم تکی منشن کنم ولی چون امکان داره کسی از قلم بیفته پس همه دعوتید.
بترکونید
دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
دانش-آموزان-آلاء@0Farzam0 سوتی فقط توپوقای استاد ثابتی
-
یبار تولدم بود یکی گفت تولدت مبارک گفتم مرسییییی تولد تو هم مبارککک
-
شاید باورتون نشههه
از مهمونی داییم که اومدیم من و دختر خالم زودتر اومدیم پایین اونا هنوز درحال خداحافظی بودن
ما اومدیم راحت غیبت کنیم یهو دیدیم یه دنا اومد جلومون دور بزنه، دختر خالم با ذوق گفت سلام آقا جوننن
منم از فرصت استفاده کردم رفتم در جلو رو باز کردم بشینم<<<
دیدم یهو آقا جونم چه جوون شده ماشاالله
بعد پسره قشنگ اینجوری بود که الان میخواید سوار شید من بدزدمتون یا خودتون میخواید منو بدزدید؟
ما هم سریع درو بستیم فرار کردیم
خیلی عجیب بود که کسی دزدیده نشد امشبلبتصذصنصتذ احساس میکنم اون آقای محترم هم یه نفس راحت بعد از پرنکی که کردیمش، بکشه
ویایایای
۰۳/۴/۲۶ -
رفته بودم خونهی خالم
محلهشون پایین شهره
و معتاد و شراب فروش و مست اینا هم دارن
اوضاع بدیه
یه نفر از همسایه هاشون خیلی بده
تو کوچهشون همه با همون دعواشون شده بود
همه رفته بودن تو کوچه
خالم و شوهر خالم و دوتا دختر کوچیکشونم رفتن
من و دخترخالهبزرگیم(میره کلاس نهم) نشسته بودیم تو حیاط(میترسیدیم بریم)
در حیاطم باز بود
بعد از اخلاقا و وضع همسایه هاشونم گفته بود
من از صداهاشون حدس میزدم هرکی کیه(مثلا میگفت فلانی خیلی معتاده بعد از خماری صداش میگفتم اونه؟یا گفته بود اون خیلی وحشیه و فلان بعد از ابهت صداش میگفتم فلانیه و خلاصه سرگرم بودیم
️)
یهو یه آقای ۳۰_۳۵ساله بدون هیچ حرکت اضافه ای اومد داخل
من: یا خدااا این کیه؟!(نیم خیز شدم بپرم تو خونه
️)
دست خودم نبود
بلند گفتم
آقاهه دید و شنید: ببخشیدیا الله
من:
️
️
دخترخالم:(هیچیم نمیگفت کیه
)
وای خیلی بد بودددد
️تازه با اون بنده خدا رفت و آمدم داشتن
️
به من چه اصننن تقصیر خودشونه
من چمیدونم هرکی کیه -
فشار اسمزی رو گفتم فشار اسکرین
خیلی جدی ب یکی زیست توضیح بدی آخرش هم
زرشک ...
آخرین سوتی من در آلا /:
-