سوتی نامه
-
یه سوتی کوتاه و قدیمی توی ذهنم هس
حدودا کلاس سوم چهارم دبستان بودم و خواهرم اون موقع میرفت کلاس برای کنکور و اینا ... آقا ما پیاده شدیم که بریم ببینیم کلاسش تموم شدل یا نه و تنهایی سریع رفتم پرسیدم دیدم نه هنوز تموم نشده
سریع برگشتم و اینقدر حواسم پرت بود اشتباهی در یه ماشین دیگه رو بازکردم که شبیه ماشین خودمون بود...
چشمتون روز بد نبینهیه خونواده توی ماشین نشسته بودن ... تا چند ثانیه مغزم هنگ بود ... بعد سریع درو بستم و با سرعت نور رفتم سمت ماشن خودمون
-
سلااام
دقت کردین امروز چقدر فعالیت داشتم تو انجمن
جاتون خالی یسری ششم ابتدایی بودم کتاب اجتماعی
یه چیزی داشت به نام ساعت پیک (7 تا 11 شب اینطوراست که اوج مصرفه برقه)
حالا امتحان اجتماعی داشتیم منم هیچی نخونده بودم یعنی در این حد که اسم کلمه پیک به گوشم نخورده بود
نمیدونم سر کلاسم که دبیر درس داده بوده چیکار میکردمحالا سوال امتحان: ساعت پیک چیست توضیح دهید.
منم چون این کلمه به گوشم نخورده بود تا حالا اصلا نمیدونستم همچین چیزی هست گفتم حتما سوال اشکال تایپی داره
بالاش یه ابرو باز کردم و یه نیک گذاشتم شد ساعت پیک نیکمنم شروع به توضیح
ساعت پیک نیک ساعتی است که در کنار خانواده به گشت و گذار در طبیعت رفته و ساعتی خوش را سپری کرده و...من با عتماد به نفس تمام هم برگرو دادم
معلم صحیح کرده بود میگفت فقط تو خلاقیتت موندم که سوالو با اعتماد به نفس عوض کردی و توضیح هم دادی
@Fatemeh_Baghaee در سوتی نامه گفته است:
سلااام
دقت کردین امروز چقدر فعالیت داشتم تو انجمن
جاتون خالی یسری ششم ابتدایی بودم کتاب اجتماعی
یه چیزی داشت به نام ساعت پیک (7 تا 11 شب اینطوراست که اوج مصرفه برقه)
حالا امتحان اجتماعی داشتیم منم هیچی نخونده بودم یعنی در این حد که اسم کلمه پیک به گوشم نخورده بود
نمیدونم سر کلاسم که دبیر درس داده بوده چیکار میکردمحالا سوال امتحان: ساعت پیک چیست توضیح دهید.
منم چون این کلمه به گوشم نخورده بود تا حالا اصلا نمیدونستم همچین چیزی هست گفتم حتما سوال اشکال تایپی داره
بالاش یه ابرو باز کردم و یه نیک گذاشتم شد ساعت پیک نیکمنم شروع به توضیح
ساعت پیک نیک ساعتی است که در کنار خانواده به گشت و گذار در طبیعت رفته و ساعتی خوش را سپری کرده و...من با عتماد به نفس تمام هم برگرو دادم
معلم صحیح کرده بود میگفت فقط تو خلاقیتت موندم که سوالو با اعتماد به نفس عوض کردی و توضیح هم دادی
واییییی
-
یه بار رفته بودیم لوازم خانگی درشون مشکل داشت ده دقیقه باید صبر میکردی تا باز شه من نمیدونستم
اومدم برم بیرون دیدم باز نمیشه واسه اینکه ضایع نشم شروع کردم با یکی از وسایل نزدیک در ور رفتن الکی
بعد فروشنده هم دقیقا پشت سرم بود گفت میخوای بری بیرون اون در مشکل داره و فلان من گفتمکی گفته میخوام برم موندم اینا رو نگاه کنم تا بابام بیاد
یجور ماست مالیش کردم -
نمیدونم اسمشو بشه سوتی گذاشت یا نه
بیشتر ماست مالیه
یه بار میخواستیم این حشره کش دی اچ رو سفارش بدیم پیامک دادیم از قضا یه هفته بعد همه حشره ها از بین رفتن حالا اینا هر دفعه به بهانه قرعه کشی و تخفیف و اینا زنگ میزدن
یبار یکی زنگ زد شرایطو گفت گفتم نمیخوایم گفت چرا؟گفتم چون از بین رفتن.با یه حالت تمسخرانه ای گفت بگو ببینم چجوری از بین رفتن نه بگو؟
نمیدونم چجوری به ذهنم رسید گفتم خونمونو عوض کردیمدر حالیکه اصلا اینطوری نبود دیگه اونم عصبی شد. قطع کرد و بعد اون دیگه کسی از اون موسسه زنگ نزد
در مرز ضایع شدن بودن که نجات یافتم چون نمیدونستم چرا از بین رفتن و قرار بود هی ادامه بده
اون ضایع شد نه من -
F f.nalist این تاپیک را در ارجاع داد
-
ما تو کلاس جغرافی بودیم
بعد اکثر معلمامون مرد هستن
معلم جغرافیمونم مرد هستن
من یه سوال از این مبحث اب و هوا داشتم
دستمو بردم بالا
انقدر کلاس شلوغ بود ندیدن چون همهمه بود و اینا
یهو داد زدم
ببخشید خانووووم
همه برگشتن طرفم
قیافه معلمم :
کلاس منفجر شد از خنده
بعد هول شدم گفتم ببخشید یعنی منظورم این بود ببخشید خانوم
معلمم خندش گرفته بود
گفت که راحت باش هرچی دوست داری صدا بزن
خاله
عمه
زنمو
زندایی
خانوم
امان از این وقتایی که من یهو زبونم بگیره -
F f.nalist این تاپیک را در ارجاع داد
-
بله بله
وی امروز درجواب استاد که پرسید درفلان موقعیت (داشت وضعیت یه بیمارومثال میزدبااسیباش که اولویت بندی کنیم به کدوم زودتر برسیم) تواولویت پنجم چکارمیکنیم؟؟خیلییی بلند و بااعتمادبنفس اعلام کرده مریضو میدوزیم!
#سوتی
دومین روزدانشجویی
27مهر401
-
توی کتابخونه نشسته بودم یهو ی دختره اومد بهم گف میشه جای تو بشینم از فردا؟ منم شروع کردم اره بابا اصن جا اختصاصی کسی نیس نخریده که، حالا بعضیا هم اشتباه میکنن کاغذ برنامه ریزیشونو میچسبونن روی میز با وسایل میزارن مکان عمومی، خلاصه بی شعورن:/
بعد دختره گف اخه من میخوام تا اخر سال اینجا بشینم بعد برگه های برنامه ریزیمو خلاصه نویسیمو بچسبونم با وسایلمو بزارم میدونم کار زشتیه:( یهو قرمز شدم اونم زد زیر خنده:/
خلاصه اب شدم رفتم تو زمینیکی نیس بگه بیکاری تحلیل میکنی مرد مومن:|
-
نذری بردم برا همسایه
برداشت،گفتم نذرتون قبول:| -
برادرس عمومی بعدازظهررفتم دانشگاه
یهوهمکلاسیام بادست نشونم دادن:
ععععع بچه ها این دختره که مریضومیشکافه میدوزههه!
بعدم زدن زیرخنده
بعله! -
دانش-آموزان-آلاء
برای کاربر های جدید -
یادم میاد تو راه مدرسه که با اتوبوس میومدیم
ی خانومه با دو تا بچه . یکیش رو بغل میکرد و یکیش هم میتونست راه بره ازم آدرس ی کارواش رو پرسید.
منم گفتم همینجا باید پیدا بشی و اون خودشه.
اونا پیاده شدن .... وقتی از اون خیابون اومدیم بیرون که بریم خیابون بعدی.... دیدمشون دارن تو جاده خاکی با بچه هاش و ی ساک میره جلوتر..... حدود ۱ و خوردی کیلومتر.... بعد متوجه شدم آدرس اشتباهی دادم بشون...🥲
هعییی.... -
یادم میاد تو راه مدرسه که با اتوبوس میومدیم
ی خانومه با دو تا بچه . یکیش رو بغل میکرد و یکیش هم میتونست راه بره ازم آدرس ی کارواش رو پرسید.
منم گفتم همینجا باید پیدا بشی و اون خودشه.
اونا پیاده شدن .... وقتی از اون خیابون اومدیم بیرون که بریم خیابون بعدی.... دیدمشون دارن تو جاده خاکی با بچه هاش و ی ساک میره جلوتر..... حدود ۱ و خوردی کیلومتر.... بعد متوجه شدم آدرس اشتباهی دادم بشون...🥲
هعییی.... -
پارسال....
اولین بار بود که میخواستم آزمون آزمایشی بدم
گزینه دو، جمعه
نزدیک ساعت ۸ صبح رسیدم دم در مؤسسه. هرچی در زدیم و زنگ زدیم. کسی جوابی نداد.
داشتیم برمیگشیم. دیدیم ی جا شلوغه. احتمال دادم که حتما اینجاست.... خودم رفتم تو حیاط و از یکی از بچه ها پرسیدم که اینجا محل آزمون گزینه دوهه؟ اونم گفت بله...
چند دقیقه منتظر موندم. دیدم همه کارت ورود به جلسه دارن. پرسیدم مگه باید کارت ورود به جلسه هم داشته باشیم؟ به ما چیزی نگفتن.
گفتن آره. از تو سایت....
دیدم دارن در ها رو میبندن. رفتم دم در گفتم ما که کارت ورود به جلسه نداریم چی کار کنیم.... گفتن نه. حتما باید داشته باشی.... گفتن کارت ملی داری؟ گفتم نیوردم با خودم....
مامانای بچه ها (خیلی مهربون بودن. حتی بد رفتاریشون هم از رو دلسوزی بود....) گفتن میخوای ما برات زنگ بزنیم تا بیارن؟ گفتم متاسفانه راهمون دوره.... بعدش گفتن .... خیلی ببخشیدا خیلی ببخشیدا خیی بی عقلی... مگه تو نباید کارت ملیت همیشه همرات باشه؟
منم گفتم، آخه اولین بارم بود
ی سال تو خونه بودن همین ها رو هم داره....
معاونای مدرسه گفتن اشکالی نداره . تو برو صندلیت رو پیدا کن(روش اسمت هست) ما خودمون کارتت رو از سایت میگیریم....
رفتم دیدم اسمم روشون نیست....
رفتیم تو اتاق پرورشی.... سایت همگام رو باز کرد.... گفتم نه... این آزمون گزینه دوهه.... باید بری تو سایت گزینه دو.... ولی نمیدونم کارت ورود به جلسش کجاست....
گشتیم پیدا نکردیم....
گفت من یکی مراقب ها هستم و اگه دیر برم برام دردسر میشه.....
هیچی دیگه... گفتم مشکلی نیست... کیفم رو کول کردم که برم.... دیدم دارن تماس میگیرن آموزش و پرورش استان.... نام و نام خانوادگیم رو پرسیدن... گفتن چنین نامی تو سیستم نداریم..... پایه تحصیلیم رو پرسیدن.... گفتم فارغ التحصیلم.....
اینجا بود که همه معاونینن اینطور نگام کردن
گفتن اصلا این آزمون نمونه دولتیه نه اون آزمونه
منم گفتم اوه
اشتباه بهم گفتن.....
و صحنه رو ترک کردم......
داشتم از حیاط میرفتم بیرون.... مامانا رو دیدم... تشکر کردم و رفتم بیرون.... داشتم تماس میگرفتم که مامانا اومدن دنبالم... گفتن چی شد؟ منم گفتم اشتباه کرده بودم. اشتباه بهم گفتن....
فارغ التحصیلم.....
هیچی نگفتن .... فقط اینجور نگاه میکردن
ی آزمون داشت بخاطر من تاخیر میخورد🥲
حدود ساعت ۸ و ۳۰
بعد زنگ زدم مؤسسه.... گوشی رو برداشت. گفتم ساعت چند آزمون شروع میشه؟ گفت ۹
رفتم داخل.
فقط خودم بودم و ی دختر دیگه.....
تو آزمون همش به اتفاقای اون روز فکر میکردم....
🥲
پایان..... -
اینجا چقدر خاک خورده:'/
خب میخوام سوتی های نابمو تعریف کنم:|
چند سال پیش یکی از آشناهای دور منو تو خیابون دید بعد مدت ها بعد خلاصه بعد سلام درجا گف کشف حجاب کردی؟:/ منم تو عالم هپروت بودم برگشتم گفتم ممنون همچنین:] و زنه با چادرش همینطوری چند ثانیه پوکر زل زد ب من و رف از اون موقع دیگه ندیدمش -
توی سالن غذا کتابخونه نشسته بودیم با رفیقام و یکیشون غذا نیاورده بود و غذامو خواستم بهش بدم که باهم بخوریم توی ی ظرف گف: که نه دهنی من رو ک تو نمیشه بخوری و خلاصه ۱۰ ساعت بحث داشتیم اخرش عصبی شدم گفتم من دهنی فلانی هم خوردم(اسم برادر بزرگ خود را فریاد زد) دهن تو ک خیلی بهتر از اونه(واقعا فازم چی بود اون لحظه نمیدانم://
) و اره کل سالن از خنده پاره شد و ی پسره هم شنید اینو مگه ول میکرد منو هعی اسم داداشمو می اورد فک میکرد رلمه یا چیزیه مسخرم میکرد مدیر اونجا هم شنید شانس اوردم چیزی نگف هعییی:'/
-
تابستون بود ازمون رانندگی داشتم
بعد قرار شد با ماشین پدرعزیز بریم تمرین کنیم ک این بچه رو ماشینش حساس بود و نمیداد بهمو منم مث همیشه با تکبر الکی گفتم من بهترین شاگرد مربیم بودم نگران نباش:/
خلاصه منو با ماشین برد ی جای خلوت و جامونو عوض کردیم و با ی ژست خاص با ی دست داشتم میروندم و گفتم دیدی گفتم:/ اره ی ربع گذشت همه چی آروم ب نظر میومد تا اینکه بابام ب ترمز دستی اشاره کرد گف آتنا این چیه؟ منم باد در غبغب انداخته و گفتم هه معلومه ترمز دستیه دیگهو گف چرا ندادیش پایین تو کل این ی ربع بالا بوده این
و بنده از اونجایی ک همیشهپرروام
گفتم ب من چه تو دادیش بالا خودت میدادیش پایین و با چشم غره دادمش پایین
و خندید و باقی مسیر با سکوت سپری شده
-
آناتومی داشتیم
۴ساعت پشت سر هم!
منم شب قبلش خوب نخوابیده بودم
نیم ساعت آخر کلاس دیگه واقعا داشتم خواب میرفتم
استاد داشت درس میداد
یه لحظه منو نگاه کرد
من:
استاد:
ومن:
خیلی بد بود
هیشکیم نفهمید چمونه
️
سر این کلاس اکثرمون خواب بودیم
چون مستقیم میومد اصطلاحات انگلیسی استفاده میکرد ما نمیفهمیدیم چی میگه
و ماسک میزدیم که خمیازه هامون مشخص نباشه
️