هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
نوشتهشده در ۱۶ بهمن ۱۴۰۱، ۱۱:۰۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
از خیلی قبل تر نوشته بود: خداحافظی بلــند
با اینکه هرازگاهی میومد و میرفت و یه ردپایی از خودش میزاشت ولــی بازهم اون عنوان خداحافظی بلند بود.
ولی یه بار واقعا اون خدافظیش از هفته تجاوز کرد... از مآه.. از چند مآه..
اونقدری که بعد از مدت ها پیامایی که تحویل میگرفت، همه از رفتن و نیومدنش گفته بودن بهش!
از دور شدنش..
از تغییر کردنش..
از جایِ خالیش..
خودش دقیق نمیدونه ولی حالا فهمیده..
فهمیده که حقِ هیچ کسی نیست که عبارت "خداحافظی بلند" رو ببینه.- تا وقتی جون داری که نفس بکشی، بلند خداحافظی نکن.
-
نوشتهشده در ۱۶ بهمن ۱۴۰۱، ۱۱:۰۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
مآ شبیه هم ترانه میخوانیم!
-
از لحاظ روحی نیاز دارم تو ی مغازه لوازم تحریر بزرگ باشم در حالی سبدم پر از وسیله اس !
-
نوشتهشده در ۱۶ بهمن ۱۴۰۱، ۱۱:۰۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
و کارتت هم پر از پول که بتونی اون سبد و وسیله هاش رو حساب کنی.
-
و کارتت هم پر از پول که بتونی اون سبد و وسیله هاش رو حساب کنی.
zeinab dehghani
منطقیه -
نوشتهشده در ۱۶ بهمن ۱۴۰۱، ۱۱:۱۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۱۶ بهمن ۱۴۰۱، ۱۱:۱۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
اگر انسان "علی" باشد، دگر ما را چه می نامند؟!
جهانی کافرند انگار اگر "حیدر" مسلمان است...! -
نوشتهشده در ۱۶ بهمن ۱۴۰۱، ۱۱:۱۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
من از تو رسیدم به باورِ تو !
-
پرستو بابایی
نه من نیستم
ولی اونی که بوده هم مزاحمتی نداشتهچیچک
ای بابا
️
نمی دونم والا ... -
نوشتهشده در ۱۶ بهمن ۱۴۰۱، ۱۱:۲۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۱۶ بهمن ۱۴۰۱، ۱۱:۳۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
توجیهِ بیشعوری با بیحوصلگی از رایجاتِ زمانه ست!
-
نوشتهشده در ۱۶ بهمن ۱۴۰۱، ۱۱:۴۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
برگشت به او گفت: نگاه کن من قبلا اصلا کتاب نمیخوندم.. یعنی کتابای درسیم رو هم به زور میخوندم. اصلا برام بی معنی بود که بری پولت رو بدی برا حرفایی که میتونی بشنوی شون. میدونم الان میگی که حرف فلان نفر مهمی رو چطوری میشه هرکسی بشنوه؟! ولی بزار بهت بگم تا وقتی توی اوج عصبانیت نتونستی حرف ظرف مقابلت رو خوب بشنوی و درک کنی؛ نمیتونی حرف یه نفر غریبه که برات نوشته شده رو لمس کنی -روحت لمسش کنه-
ولی ولی اینو هم بدون که من خودم با همین تفکرم.. ازوقتی تو دانشگاه دیدم که نمایشگاه کتاب با پنجاه درصد تخفیف برگزار شد و تو و خیلیای دیگه رفتین برا بازدید و دیدم فلانی فلان کتابی رو خرید، منم رفتم ببینم اون کتتاب چیه؟! بببین منووو فقط رفتم ببینم اون کتاب چیه؟ و نمیدونم چرا خریدمش؟!! و نمیدونم چرا در اوجِ ناباوری، توی خوابگاه وقتی اعصابم خرد بود از هم اتاقیام، اون کتاب ر باز میکردم و میخوندمش و الان هم منی رو میبینی که هرهفته داره میره کتاب بخره تا بخونه.. تاوقتی همچیدست هب ست هم دادن تا اعصابم رو خرد کنند و منو به مرز جنون و عصبانیت برسونن، کتاب بخونم..
و با زادامه داد و با سردرگمی به او گفت: ببین منو من هنوز اون تفکر رو دارم و باز هم کتاب میخرم.
و او فقط برایش جالب بود و همین. -
حالم داره از اینجا و آدماش بهم میخوره
-
نوشتهشده در ۱۶ بهمن ۱۴۰۱، ۱۱:۴۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
همیشه میگفت:
ظرافتت رو برای هرکسی نزار..
دقتت رو برای هرکسی نزار..
متنای طولانی نوشتنت رو برای هرکسی نزار..
ویسای طولانیت رو برای هرکسی نزار..آره همیشه میگفت... اونم قبول داشتا.. ولی نمیدونه چرا نمیتونست بهش عمل کنه... ولی این مدت یهو به خودش اومده و دیده داره بهش عمل میکنه.
-
نوشتهشده در ۱۶ بهمن ۱۴۰۱، ۱۱:۵۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
مجبور نیستی بمونی..
خروج بزن و دیگه برنگرد! -
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۱۶ بهمن ۱۴۰۱، ۱۱:۵۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
چیچک چیز جدیدی نیست
-
نوشتهشده در ۱۶ بهمن ۱۴۰۱، ۱۱:۵۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
هنوز هم که هنوزه
آهنگ no me رو
پلی میکنه و به همراه
خاطراتش ثانیه هاش
رو قدم برمیداره.
سی می نَو -
نوشتهشده در ۱۶ بهمن ۱۴۰۱، ۱۱:۵۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
یه بار رز برگشت تو تودلی نوشت:
حداقل احترامِ احترامی که میزارن براتون رو نگه دارید.تو اون دعوا هم سه نفر اخراج شدن.
-
Michael Vey
طبق گفته بچه ها: میخوره پیله شماره ۲۱ (اگه دقیق این نبود. باز بین پیله های آخری بگرد پیدا میشه....)نوشتهشده در ۱۶ بهمن ۱۴۰۱، ۱۱:۵۶ آخرین ویرایش توسط انجام شدهHhh Hh واقعا تو پیلس؟ تا جایی ک یادمه نبود.. شاید تو ریاضیش باشه..
-
Michael Vey ترکیب توابع فرسنگ اوله آخر فرسنگ فکر کنم ی مقداریش هم فرسنگ دومه
نوشتهشده در ۱۶ بهمن ۱۴۰۱، ۱۱:۵۷ آخرین ویرایش توسط انجام شدهMoonchild نهه ترکیب توابع نهه فصل 6 دهمو میگم.. همون جایگشت و شمارش و اینا