کافــه میـــم♡
-
مست شوید
تمام ماجرا همين است
مدام بايد مست بود
تنها همين
بايد مست بود تا سنگيني رقتبار زمان
که تورا ميشکند
و شانههايت را خميده ميکند را احساس نکني
مادام بايد مست بود
اما مستي از چه ؟
از شراب از شعر يا از پرهيزکاري
آنطور که دلتان ميخواهد مست باشيد
و اگر گاهي بر پلههاي يک قصر
روي چمنهاي سبز کنار نهري
يا در تنهايي اندوهبار اتاقتان
در حاليکه مستي از سرتان پريده يا کمرنگ شده ، بيدار شديد
بپرسيد از باد از موج از ستاره از پرنده از ساعت
از هرچه که ميوزد
و هر آنچه در حرکت است
آواز ميخواند و سخن ميگويد
بپرسيد اکنون زمانِ چيست ؟
و باد ، موج ، ستاره ، پرنده
ساعت جوابتان را ميدهند
زمانِ مستي است
براي اينکه بردهي شکنجه ديدهي زمان نباشيد
مست کنيد
همواره مست باشيد
از شراب از شعر يا از پرهيزکاري
آنطور که دلتان ميخواهد ..(شارل بودلر)
-
آنقدر بغض هایم را فرو دادم و خندیدم که
خدا هم باورش شد که چیزی نیست.
-
گاهی آنقدر دلم از زندگی سیر میشود که
میخواهم تا سقف آسمان پرواز کنم
و رویش دراز بکشم آرام و آسوده،
مثل ماهی حوضمان که چند روزی است که
روی آب شناور است…
-
-
دلتنگ ها بهتر می دانند
که خواب یک نیاز نیست
تنها یک بهانه است!
تا آدمی به شب پناه ببرد…
-
از اثر گذار ترین شخصیت ها در زندگی من آنه شرلی بود
آره آنه شرلی
میدونی چرا؟
چون با وجود اون همه بد بختی و فلاکت همیشه شاد بود. میگشت میگشت از بدترین شرایط یه چیزی پیدا میکرد که ازش لذت ببره
میدونی میخوام چی بگم؟
میگم یعنی چرا ما اینطوری نباشیم؟
چرا فاز منفی برداریم و این رو به بقیه هم سرایت بدیم؟
چرا شاد نباشیم و انرژی مثبت پخش نکنیم؟
ها؟
میشه
باور کن میشه -
...
برای شناختن آدما؛
اینقدر عجله نداشته باش!
روزگار،ذات تک تک آدمارو به تو نشون میده!
و تو میرنجی از خودت و
قضاوتهای عجولانهی زود هنگام
یه روز به ادما نگاه میکنی...
و میبینی اونایی که فکر میکردی نمیتونن برات کاری کنن
برات بزرگترین کارهارو کردن!
و اونایی که فکر میکردی
همیشه دستت رو برای بلند شدنت
از زمین میگیرن؛
زمینت زدن...
اونقدر محکم که صدای خورد شدن
استخون هارو با تمام وجودت شنیدی
آدمهارو قضاوت نکن…! -
-
".My %(#317fde)[soul] committed %(#bf2237)[suicide]"
-
چارلز بوکفسکی یجا میگه؛
ما برای ادامه دادن
هیچکسی را نداریم جز خودمان...
در نهایت همه ما هم روزی به این حقیقت میرسیم که نمیتونیم به هیچکس جز خودمون تکیه کنیم...
شاید غم انگیز باشه،ولی در انتها همه یه روز با تمام وجود این واقعیت رو درک میکنن... -
هیچکس نمیداند چه رنجی کشیدهای تا آرام باشی و چه مشکلاتی از سر گذراندهای تا به اینجای جهان برسی هیچکس تاریخچهی زیست تو را نخواهد فهمید و همه به اکنون تو نگاه خواهندکرد،نه تاوانهای سنگینی که برای ایستادنت در اکنون پرداختهای
آدمها تو را از دور برانداز میکنند و از دور،همهچیز سادهتر از آن چیزی تصور میشود که فکر میکنی این واقعیت را بپذیر و توضیح نده! توضیحات اضافه،همیشه همه چیز را خراب میکنند آن کسی که یکبار از رودخانه عبور کرده،به سختیهای عبور از آبهای خروشان و پستی و بلندیهای مسیر،واقف است و نیازی به توضیح نیست و برای کسی که تجربهی عبور ندارد هم هر توضیح و اشاره و تفسیری اضافیست- نرگس صرافیان طوفان
-
هرچه از دست میرود،
بگذار برود...
چیزی که به التماس آلوده باشد، نمیخواهم...
هر چه باشد...
حتی زندگی! -
چارلی چاپلین تو کتاب «سرگذشت من» میگه:یه روز که تو قرنطینه بودم مادرم به دیدنم اومد، وقتی پرستار ازش بخاطر سر و وضع نامرتب و صورت کثیفم معذرت خواهی کرد، مادرم خندید اومد بغلم کرد، صورتمو بوسید و گفت:با همهی کثافتت هنوز هم دوستت دارم
اگر این کثافت ظاهری رو فاکتور بگیریم،اما واقعا کسی هست که با دیدن همهی بدیها و زشتیهای بیرونی و درونیت که داری، دوستت داشته باشه؟!؟
من از محبتهایی که پشتش صدتا دلیل هست بدم میاد، میتونی اون روی پلید منو ببینی و بازم دوستم داشته باشی؟!؟
منو با تمام اخلاقای گند و مزخرفی که دارم،میتونی دوست داشته باشی؟!؟ -
تولد چیست؟
این سوالی بود که”یونسکو” برای همه ملتهای دنیا مطرح کرد
وجوابهای بسیاری به آنجا رسید
بهترین پاسخ: از”هند” ارسال شد
که گفت
تولد؛تنها روزی است
که مادر با گریه های نوزادش لبخند می زند -
- میگفت برو واسه خودت یه حلقه بخر! گفتم حلقه واسه چی؟!؟
گفت واسه اینکه با هدفات و آرزوهات ازدواج کنی! حلقه رو دستت کن که هرجا خواستی تنبلی کنی و جا بزنی یادت بیفته یه تعهدی با آرزوهات داری؛یادت بیفته جا زدن،خیانته و تو تعهد داری به خودت،به آرزوهات و به قلبت
️
- میگفت برو واسه خودت یه حلقه بخر! گفتم حلقه واسه چی؟!؟
-
زندگی 10% چیزی است که برای من اتفاق می افتد و 90% نحوه واکنش من به آن است. -چارلز سویندول
-
هنگامی که به انتهای ریسمان خود میرسی ، آن را گره بزن و خود را نگه دار.
-فرانکلین روزولت
-
- رفتم نشستم کنارش گفتم:برای چی نمیری گـُلات رو بفروشی؟
گفت:بفروشم که چی؟
تا دیروز می فروختم که با پولش آبجی مو ببرم دکتر دیشب حالش بد شد و مُرد:_)
با گریه گفت:تو می خواستی گـُل بخری؟
گفتم:بخرم که چی ؟ تا دیروز می خریدم برای عشقم امروز فهمیدم باید فراموشش کنم…
اشکاشو که پاک کرد،یه گـل بهم داد گفت:بگیر باید از نو شروع کرد
تو بدون عشقت،من بدون خواهرم
- رفتم نشستم کنارش گفتم:برای چی نمیری گـُلات رو بفروشی؟
-
من درسم را خوب خوانده بودم
آماده برای کنکوری موفق
همه چیز داشت خوب پیش میرفت
از روی برنامه قبلی با تست ادبیات شروع کردم
که ای کاش این کار را نمیکردمسوال اول آرایه ادبی بود
شعری از هوشنگ ابتهاجبسترم
صدف خالی یک تنهاییست
و تو چون مروارید
گردن آویز کسان دگریو نتیجه این شعر،کنکوری با رتبه افتضاح بود
و من سر جلسه کنکور
تمام داستان های خفته در این شعر را به چشم دیدمدیدم که اینگونه پریشان شدم
همه سرگرم تست زدن
و پسرکی سرگردان در خیاباننمیدانم هوشنگ ابتهاج را نبخشم یا مشاور را که گفت با ادبیات شروع کن؛حتما صد میزنی
هیچ کدام فکر این جا را نکرده بودیم که قرار است طراح سوال
با یک شعر نیم خطی
گذشته را گره بزند به آیندهفدای سرت
دانشگاه آزاد زیاد هم بد نیستعلی سلطانی
-
میدونی تاریکی چیه؟
تاریکی وقتیه که کاری میکنیم که دوست نداریم،
جایی زندگی میکنیم که دوست نداریم،
درسی میخونیم که دوست نداریم،
با آدمهایی وقت میگذرونیم که دوست نداریم،
حرفهایی میزنیم و میشنویم که دوست نداریم،
به چیزهایی فکر میکنیم که دوست نداریم
برای رسیدن به روشنایی،باید تکلیف این دوست نداشتنیها را معلوم کنیم،باید از شر دوستنداشتنیها راحت شیم… باید از دوستنداشتنیها فاصله بگیریم، وگرنه رفتوآمد فصلها دردی دوا نمیکنه…
️