-
تلخ کام از لب شیرینِ بتی جان دادم.
- بسطامی
-
دلتنگم و دیدار تو درمان من است....
بی رنگ رخت زمانه زندان من است.......#مولانا
-
درخت غم به جونم کرده ریشه
به درگاه خدا نالم همیشه#باباطاهر .....
-
از زمزمه دلتنگیم
از همهمه بیزاریم
نه طاقت خاموشی
نه میل سخن داریمآوار پریشانیست
رو سوی چه بگریزیم؟
هنگامة حیرانیست
خود را به که بسپاریم؟تشویش هزار «آیا»
وسواس هزار «اما»،
کوریم و نمیبینیم
ورنه همه بیماریمدوران شکوه باغ
از خاطرمان رفتهست
امروز که صف در صف
خشکیده و بیباریمدردا که هدر دادیم
آن ذات گرامی را
تیغیم و نمیبریم
ابریم و نمیباریمما خویش ندانستیم
بیداریمان از خواب
گفتند که بیدارید؟
گفتیم که بیداریم.من راه تو را بسته
تو راه مرا بسته
امید رهایی نیست
وقتی همه دیواریم•حسین منزوی•
-
"تسکین نیابد جانِ من، صد بار اگر بینم تو را"
-
غفلت از یار گرفتار شدن هم دارد ..
-
وه که جدا نمی شود نقش تو از خیال من.........
#سعدی
-
روزگارا قصد ايمانم مكن
زآنچه ميگويم پشيمانم مكن
كبرياي خوبي از خوبان مگير
فضلِ محبوبي ز محبوبان مگير
گم مكن از راه پيشاهنگ را
دور دار از نامِ مردان ننگ را
گر بدي گيرد جهان را سربسر
از دلم اميد خوبي را مبر
چون ترازويم به سنجش آوري
سنگ سودم را منه در داوري
چونكه هنگام نثار آيد مرا
حبّ ذاتم را مكن فرمانروا
گر دروغي بر من آرد كاستي
كج مكن راه مرا از راستي
پاي اگر فرسودم و جان كاستم
آنچنان رفتم كه خود ميخواستم
هر چه گفتم جملگي از عشق خاست
جز حديث عشق گفتن دل نخواست
حشمت اين عشق از فرزانگيست
عشقِ بي فرزانگي ديوانگيست
دل چو با عشق و خرد همره شود
دستِ نوميدي ازو كوته شود
گر درين راه طلب دستم تهيست
عشقِ من پيشِ خرد شرمنده نيست
روي اگر با خونِ دل آراستم
رونقِ بازارِ او ميخواستم
ره سپردم در نشيب و در فراز
پاي هِشتم بر سرِ آز و نياز
سر به سودايي نياوردم فرود
گرچه دستِ آرزو كوته نبود
آن قَدَر از خواهشِ دل سوختم
تا چنين بيخواهشي آموختم
هر چه با من بود و از من بود نيست
دستو دل تنگاستو آغوشم تهيست
صبرِ تلخم گر بر و باري نداد
هرگزم اندوهِ نوميدي مباد
پاره پاره از تنِ خود ميبُرم
آبي از خونِ دلِ خود ميخورم
من درين بازي چه بردم؟ باختم
داشتم لعلِ دلي، انداختم
باختم، اما همي بُرد من است
بازيي زين دست در خوردِ من است
زندگاني چيست؟ پُر بالا و پست
راست همچون سرگذشتِ يوسف است
از دو پيراهن بلا آمد پديد
راحت از پيراهنِ سوم رسيد
گر چنين خون ميرود از گُردهام
دشنهي دشنامِ دشمن خوردهام•ابتهاج•