-
من سکوت خویش را گم کردهام!
لاجرم در این هیاهو گم شدممن، که خود افسانه میپرداختم
عاقبت، افسانهی مردم شدم!…ای سکوت، ای مادر فریادها،
ساز جانم از تو پرآوازه بود،تا در آغوش تو راهی داشتم،
چون شراب کهنه، شعرم تازه بود.در پناهت برگ و بار من شکفت
تو مرا بردی به شهر یادهامن ندیدم خوشتر از جادوی تو
ای سکوت، ای مادر فریادها!گم شدم در این هیاهو، گم شدم
تو کجایی تا بگیری داد من؟گر سکوت خویش را میداشتم
زندگی پر بود از فریاد من! -
نوشته های روی شن ، مهمان اولین موج دریا هستند
اما حکاکیهاى روی ىسنگ ، مهمان همیشگی تاریخند
و دوستان خوب حک شدگان روی قلبند و ماندگاران ابدی
-
شما هستی تپش و ضربان دل من
بی شما نیست آسوده دل من
از برای شماستگردش خون دل من
باز آیید پیش من ای جان و دل من
اللهم عجل لولیک الفرج : )