کافــه میـــم♡
-
خب ، آدم همیشه می دانـد
که جاهای دیگری هم هست ، ولی می مانَـد …
-
گاهی چیزی که بیش اَز همه
بر سینه اَت سنگینی می کند :
حرفی ست که فرصت گفتنش اَز دست رفته ... -
این نوشتهٔ خانوم نرگس صرافیان طوفان واقعاً خوندنیه؛ نوشته:
«من از کنار ساحل چند صدف با خودم آوردم و نمیدانستم که سرپناه خرچنگهاست!
او مرا تنها گذاشت و نمیدانست که حضورش بزرگترین دلخوشی و پناهگاه روزهای سخت من است!
من به دوستم گفتم فعلا فرصت شنیدن حرفهایش را ندارم، در حالی که او همان لحظه لبهی پرتگاه امیدواری جهانش ایستادهبود و عمیقا نیاز داشت با کسی حرف بزند.
ما آدمها، همیشه نا آگاهانه جدیترین آسیبها را به هم میزنیم، بیآنکه حتی متوجه باشیم...
وقتهایی که قلبت از حرف یا رفتار کسی شکست؛ حکایت خرچنگها را به یاد بیاور و در نظر داشتهباش که شاید طرف مقابلت حتی خبر نداشته که تو در مقابل فلان حرف یا رفتار او تا چه اندازه آسیبپذیر و شکننده بودهای!» -
سبزه ها در بهار می رقصند،
من در کنار تو به آرامش می رسم
و آنجا که هیچ کس به یاد ما نیست
تو را عاشقانه می بوسم
تا با گرمی نفسهایم، به لبانت جان دهم
و با گرمی نفسهایت، جانی دوباره گیرم.
دوستت دارم،
با همه هستی خود، ای همه هستی من
و هزاران بار خواهم گفت:
دوستت دارم را …
“نیما یوشیج” -
دفتر کوچک نقاشی من!
داخل هر برگت
طرح یک موج کشیدم با رنگ
گفته بودم شاید
بتوانم دریا را بکشم
آه افسوس نشد
دفتر کوچک نقاشی من
برگهای تو کم است
موج اما بسیار -
حتی در تاریکترین زمانها میتوان خوشبختی را پیدا کرد، فقط اگر یک نفر به یاد بیاورد چراغی را روشن کند.
• هری پاتر | جی کی رولینگ
-
انسان در کلمات نیست که بیان منحصر مییابد، بلکه انسان در ناگفتههایش نهفته است که محرمترین شخص، شاید از ناگفتههایش او را بشناسد. عاطفهی آدمی را میتوان در مویرگِ چشمانِ او هم بازیافت.
-
خلوتی داریم و حالی با خیالِ خویشتن..
- شهریار .
-
یه دیالوگ تو یه فیلم "کتاب سبز" بود که خودش یه اصل زندگیه؛ میگفت: «وقتی کاری رو انجام میدی صد در صد انجامش بده. وقتی کار میکنی، کار کن. وقتی میخندی، بخند. وقتی میخوری جوری بخور انگار آخرین باره که غذا میخوری.» به نظر من اصل زندگی همینه. اینکه ما یه سری چیزا رو میخوایم ولی صد درصد خودمونو نمیزاریم و این خوب نیست. بعضی وقتا باید اگر هدفمون اون رشته هست، اون کارس، اون درسهس، اون خونه هست یا ماشینه و یا حتی چند ساعت وقت گذرون با آدمهای که دوسشون داریم، باید تماماً خودمونو تو اون لحظه بزاریم.
-
- برایِ رسیدن به هر چیزی میجنگم جز دلی که برایِ من نیس:)
-
محله ما يک رفتگر دارد.
صبح که با ماشين از درب خانه خارج ميشوم
سلامي گرم ميکند و من هم از ماشين پياده ميشوم
و دستي محترمانه به او ميدهم؛
حال و احوال را ميپرسد و مشغول کارش ميشود.همسايهي طبقهي زيرين ما نيز دکتر جرّاح است.
گاهي اوقات که درون آسانسور ميبينمش
سلامي ميکنم و او فقط سرش را تکان ميدهد
و درب آسانسور باز نشده براي بيرون رفتن خيز ميکند...به شخصه اگر روزي براي زنده ماندن نيازمند اين دکتر شوم،
جارو زدن سنگ قبرم به دست آن رفتگر، به شدّت لذّتبخشتر از طبابت آن دکتر براي ادامهي حياتم است.!!تحصيلات مطلقاً هيچ ربطي به شعور افراد ندارد.
-