هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
نوشتهشده در ۳ آبان ۱۴۰۲، ۹:۲۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
امروز اصلا حوصله ندارم
اصلاا -
نوشتهشده در ۳ آبان ۱۴۰۲، ۹:۲۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
کیه بره این استادم تحمل کنه
-
پرستو بابایی چون نباید همیشه جوری که ما میخوایم باشه عزیزم:)
پارسال یه نفر از بچه ها سر جلسه آزمون همش با من حرف میزد اما جالب بود
مدیر فقط اسم منو صدا زد
اونم جلوی کلاس تجربی و ریاضی و انسانی
ولش کن
اعتبار تو مدرسه واسه آدم هیچییییی نمیشهفارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۳ آبان ۱۴۰۲، ۹:۳۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده@M-Tina
درسته ولی کارش دلیلی نداشت!
ولش کن بیخیال -
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۳ آبان ۱۴۰۲، ۹:۴۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
کاش همینی بشه که صائب تبریزی میگه :
آرامش است؛ عاقبت اضطراب ها
بالاخره خوب شه،
قشنگ بشه، برسیم، ببینیم، بخندیم ...「
」
-
@M-Tina
درسته ولی کارش دلیلی نداشت!
ولش کن بیخیال -
نوشتهشده در ۳ آبان ۱۴۰۲، ۱۰:۱۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
دوستیمون تقریبا تموم شده است...
من دیگه نمیرم سمتش...
اگه خودش اومد و عذرخواهی کرد اکیه...
وگرنه همون تموم شه بهتره...
سخته ولی چاره چیه؟...
بعد۴سال...
بدترین روزاش کنارش بودم...
ساعتها وقت گذاشتم...
ساعتها...
قطعا اونم همین بوده...ولی اندازه من نه...
به هرحال الان که حالش خوبه نمیخواد باشه...
به قول خودش وقت نداره(:درگیره(:
والا همه ازدواج میکنن...همه زندگی مشترک دارن...دوستم عکساشو با دوستش نشون داد
با اینکه اونم عقده ولی نه دوستاشو یادش رفته
نه کلا دور خاطرات مجردی رو خط کشیده...
ولی فاطمه...
قبلش میگفتم شاید منم بودم همین میشد
ولی دوستم و دوستشو که دیدم پشیمون شدم...
منطقیش اینه که برم پشت سرمم نگاه نکنم
ولی نمیتونم(: -
نوشتهشده در ۳ آبان ۱۴۰۲، ۱۰:۱۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
۲۶و۲۷ مهر کلی پیام دادم
۲۸ ام:
زهرا عزیزممشرمنده دیر جواب دادمم خیلی درگیرمم سرم خلوت شد میاممم بازم ببخشید فکر نکنی مغرور شدم یا تحویل نمیگیرم واقعا درگیرممگفتم اولی رو اصلا فکر نمیکنم ولی دومی رو چرا...
خلاصه که هنوز نیومدن...
-
نوشتهشده در ۳ آبان ۱۴۰۲، ۱۰:۴۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@M-Tina
هممم =))))) -
officer k
خدای من ...
نوشتهشده در ۳ آبان ۱۴۰۲، ۱۰:۴۸ آخرین ویرایش توسط انجام شدهپرستو بابایی
=))) -
نوشتهشده در ۳ آبان ۱۴۰۲، ۱۱:۲۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
یه سری چیزا رو زیادی سخت میگیرم...
-
نوشتهشده در ۳ آبان ۱۴۰۲، ۱۱:۵۲ آخرین ویرایش توسط officer k انجام شده
مهمونامون رفتن =))))
ایشالا که سلامت برسن =))))
دلم واسهشون تنگ میشه جدا =)))) -
نوشتهشده در ۳ آبان ۱۴۰۲، ۱۲:۱۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
Matin Mousavi 1 این چرا انقدر درست و حق بود؟ :))))
نوشتهشده در ۳ آبان ۱۴۰۲، ۱۲:۱۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده@M-Tina خییلی
-
نوشتهشده در ۳ آبان ۱۴۰۲، ۱۲:۱۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
چه ناااز
-
نوشتهشده در ۳ آبان ۱۴۰۲، ۱۲:۱۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
بابامو میخوام
عه:/ -
نوشتهشده در ۳ آبان ۱۴۰۲، ۱۲:۲۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
دیگه نمی تونم....
-
نوشتهشده در ۳ آبان ۱۴۰۲، ۱۲:۲۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
منمم
-
نوشتهشده در ۳ آبان ۱۴۰۲، ۱۲:۲۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@Danial-al
میشه پیویتو باز کنی ؟ -
نوشتهشده در ۳ آبان ۱۴۰۲، ۱۲:۲۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
خدایا فقط یه شوخی باشه