-
لشگر محمود شاه در سومنات بتی یافتند به نام لات. هندوان به زاری و تمنا از او خواستند تا در برابر ده من زر بت را باز ستانند. شاه بت را نفروخت و در عوض آتشی بر افروخت و لات را در آن بسوزاند. یک از سردارانش گفت: زر از بت بهتر بود، کاش بت را به آن همه زر می فروختی.
شاه گفت: ترسیدم که در روز حساب کردگار آذر و محمود را به پیش آورد و بگوید که او بت تراش بود و تو بت فروشی. ناگاه از میان بت که در آتش می سوخت بیست من گوهر برون آمد.
شاه گفت: لایق این بت آن بود و از خدای من مکافات و پاداش این بود.
بشـــــکن آن بتــهـا که داری ســـر بسـر
تا عوض یابی تو دریای گهر
نفس را چون بت بسوز از شوق دوست
تا بسی گوهر فرو ریزد ز پوست -
nazanin 24 اللر وار...
-
فااطمه در هرچی تو دلته بریز بیرون گفته است:
http://www.aparat.com/v/i8Pwp/عکس_العمل_غیر_مسلمانان_به_هنگام_گوش_دادن_آیات_قرآن
سلام دوستان حتما ببینید عالیه عالیییییییییی
الله اکبرقبلا از این گروه کلیپ خیلی دیدم....یکیش هست میرن وسط خیابون نماز میخونن ببینن مردم آمریکا چه واکنشی نشون میدن اونو هم ببینین...
فکر کنم اینا باشه
http://www.aparat.com/v/74Fdu
http://www.aparat.com/v/DRki9
http://www.aparat.com/v/U5fE0 -
-
سلام دوستای گلم ...
-
-
http://www.axgig.com/images/43294910962498594219.jpg
امیدوارم قانع شده باشه -
-
-
مــه طالب گم بیه فصل جـــــــوانی
ونـــــه قسمت دیبیه ته خانمــــانی
ندارمـــه مار مه سه هاکنه مــادری
خــــردمه مار هـاکرده لاغلی سری
دله ره دکـــــــــرده بیهـــوشه داری
مه طالب بخـــــــرده وا بهیه راهــی
لعنت بر خورده مار و شی پسر داری
لعنت بر خورده مار و شی پسر داری
**متن طالبا **
انده بورده طالب میــــــــــونه هندیهندی یه کنار داشته جفته انجیلی
ونه بالا نیشبیه کــــــــــوتر چمپلی
ونـــــه بن نیشبیهه آدمــــــــــه آبی
آی ، آدم آبی تو مه طالب ره ندی؟
طالب ره بخـــرده دریـــــــوی ماهی
بزنم سالیک و بیرم طلاجــــــــــــی
گــــــــردن ره دکنم رز رز شاهــــی
طالب مه طالب و طالب فــــــــرامرز
هر کجه دری خـــــــــــــــــــدا بیامرز
به زبان مازندرانی -
-
-
آهنگری شمشیر بسیار زیبا تقدیم شاپور پادشاه ساسانی نمود. شاپور از او پرسید چه مدت برای ساختن این شمشیر زمان گذاشته ایی؟
آهنگر پاسخ داد یک سال تمام. پادشاه ایران باز پرسید اگر یک شمشیر ساده برای سربازان بسازی چقدر زمان می برد؟ و او گفت سه تا چهار روز.
شاپور گفت آیا این شمشیر قدرتی بیشتر از آن صد شمشیر دیگری که می توانستی بسازی دارد؟
آهنگر گفت: خیر، این شمشیر زیباست و شایسته کمر شهریار!
پادشاه ایران گفت : سپاسگزارم از این پیشکش اما، پادشاه اهل فرمان دادن است نه جنگیدن، من از شما شمشیر برای سپاهیان ایران می خواهم نه برای خودم، و به یاد داشته باش سرباز بی شمشیر، نگهبان کیان کشور، پادشاه و حتی جان خویش نیست.
شاپور با نگاهی پدرانه به آهنگر گفت اگر به تو پاداش دهم هر روز صنعتگران و هنرمندان به جای توجه به نیازهای واقعی کشور، برای من زینت آلات می سازند و این سرآغاز سقوط ایران است. پدرم به من آموخت زندگی ساده داشته باشم تا فرمانرواییم پایدارتر باشد. پس برای سربازان شمشیر بساز که نبردهای بزرگ در راه است.