هرچی تودلته بریز بیرون۶

[پرستو بابایی]

پرستو بابایی در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:

دبیر نگارش گفته که جواب هامونو بگیم ..
یکی انتهای پیامش گفته بود ،بی گمان فراموشی برترین آرزوست ...

آیینه ی چشمانم تمام خاطرات را لو می دهد . مغناطیس عجیب نگاهمان گویای همه چیز است . شاید اصلا نیازی به بیان واژگان نباشد . شاید همان سکوتی که میانمان رد و بدل می شود به ناخود آگاه تو برسد ، از تمام محدودیت ها عبور کند و پرده هارا کنار بزند . آن زمان است که تو دوباره برای اولین بار مرا به خاطر می آوری و خط به خط حرف هایم را از پشت پرده ی اشک چشمانم می خوانی ...
قشنگ شد:)

[پرستو بابایی]

تو همانی که به من یاد دادی که با قلبم بنویسم ،نه با قلم و نه با چیز دیگری ..
تو به من یاد دادی قصه عشق را ،حکایتِ زندگی را ،ضرب المثل دوستی را ..
من همانم آری! مرا به یاد می آوری ؟ بی گمان همان که مجذوبِ آیینه نگاهت شده و سخنانت را لمس می کند .
من همانم که از این همه تغییر ترسیدم ،همان جایی که حسِ نفرت در دلِ بی جانِ من جای خود را به محبت داد ،آنگاه تپیدن گرفت:)

بی گمان اگر مرا فراموش کنی ؛الفبای عشق را که خود به من آموختی تکرار می کنم ،شک ندارم آن گاه قلبت خود نظاره گر خاطراتِ بینمان خواهد شد...!

[پرستو بابایی]

کاش همه درسا مثل نگارش بود ،وقتی می نویسم حالم خیلی خوب میشه ..⁦️⁩

[Zahra.tg]

@Breeze سلام
خیلی خوشحالم که همچین حسی نسبت بهم دارین:)️
لطف دارین بهم مرسی

[Zahra.tg]

Blue28

[Zahra.tg]

Sachli
@M-Tina
اشتباه نکنین سوال من نبود دلیلش
دلیلش قلب مهربون و پاک همتون بود:)️

[پرستو بابایی]

@دختر-بهار
سلام صبحت بخیر ^^

[Galadriel]

Blue28
یادم نمیاد کی بودی؟ :؟؟

[Galadriel]

گاد هلپپپپپپپپپپپپپپپپپ

[_ Reza _]

CpR 🤍

[پرستو بابایی]

پنجره ی بخار گرفته ...
به رسم شکرگذاری ...
خدایا شکرت

[CpR]

کسی هس؟!

[Zahra.tg]

پرستو بابایی صبح تو هم بخیر ️
خوبی

[زهرا بنده خدا 2]

نمیتونم به رفتن فکر کنم...

[زهرا بنده خدا 2]

برا اون هدفمم
شرایط موندن ندارم...

[CpR]

میشه یکی کلمه خود ساعت رو به انولیسی برام بنویسه؟! انگلیسی تایپ کنه

[زهرا بنده خدا 2]

اوضاع مالی اونقدرا اکی نیست
من بخوام این مسیر رو برم خونواده اذیت میشن
وقتیم ببینن تهش چیزایی که اونا میخوان نیست
بیخیال میشن...
از اون طرف
خودم اگه بخوام کاری کنم
اونقدرا نمیرسم
درسا و کلاسای دانشگاه هست
زبانم هست...
یه سری رشته ها رو هم که دوست ندارم...

[زهرا بنده خدا 2]

اوم...
به قول یکی از بچه ها
اصن من میخوام موهامو زرد عقدی کنم
تا آرنج النگو بندازم
چیه دخترِ مستقل دخترِ مستقل:/
پ‌ن:همون اولشم دنبال اون استقلال نبودم و نیستم
ولی برا یه سری کارا
باید اینا رو تحمل کنم
باید از شدت فکر سردرد شم و به نتیجه ای نرسم...
ولی من واقعا نیاز دارم که یه ذره کمک حال باشم...
مامانم همیشه نظرش اینه که تو این اوضاع دخترم باید سرکار باشه...
ولی...
فکر که میکنم
من بچگیام بیشتر از هرچیزی
به حضور مامانم نیاز داشتم نه پول!
به اینکه یه آبجی داداش داشته باشم بازی کنیم...
خداروشکر بودن
ولی...
یه تایمایی که مجبور بودم برم خونه‌ی بابابزرگم
با اینکه رو سرشون میذاشتنم
ولی هنوز تمامش یادمه...

نمیدونم!تمام ذهنم از درس و کار و کنکور و دانشگاه پر شده و نمیدونم!

[lO_Ol]

زهرا بنده خدا 2 در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:

اصن من میخوام موهامو زرد عقدی کنم
تا آرنج النگو بندازم
چیه دخترِ مستقل دخترِ مستقل:/
پ‌ن:همون اولشم دنبال اون استقلال نبودم و نیستم

منم که خیلی دنبال استقلالم (دارمش اصن)امتحان بیوشیمی داره ی کاری می‌کنه که برم شش تا النگو بندازم زن حاجی بشم موهامم زرد عقدی کنم

[زهرا بنده خدا 2]

lO_Ol
وای بیوشیمییمنم دوشنبه دارم
آخرش به همین سمت کشیده میشم از دستش