کافــه میـــم♡
-
نوشتهشده در ۲۶ آذر ۱۴۰۲، ۲۰:۴۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
یک چیزهایی هست ،
که شما هیچ وقت نخواهید فهمید ...
چیزهای به ظاهر کم اهمیتی مثلِ اینکه چه کسی ، در کدام تاریخ ، توی تونلِ شماره چندِ کدام جاده با گوش دادن به چه موسیقی ای یادتان کرده است ... -
نوشتهشده در ۲۶ آذر ۱۴۰۲، ۲۰:۴۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
نمیدانم چنین حسی داشتهای یا نه؟!
اینکه بخواهی هزاران سال بخوابی
یا اصلا وجود نداشته باشی! -
نوشتهشده در ۲۶ آذر ۱۴۰۲، ۲۰:۴۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
پیر شدن مزایا و معایبی داره؛
مثلا اینکه کلمات روزنامه رو از نزدیک نمیبینی،
ولی احمقها رو از دور تشخیص میدی .-جک نیکلسون
-
نوشتهشده در ۲۶ آذر ۱۴۰۲، ۲۰:۴۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
هروقت تونستی موقع عصبانیتت
هر حرفیو نزنی و دل کسیو نشکنی ،
اونموقع میتونی ادعا کنی
طرفو از ته دلت دوست داری !
وگرنه موقع خوشحالی و نرمال بودن که
عابر پیاده تو خیابونم مهربونه . -
نیاز دارم مدتی نباشم
سفر کنم به جایی که هیچ کسی را نشناسم
به جایی که هیچ کسی مرا نشناسد
دور باشم و رها
آدم هایی را ببینم که هیچ تصور بدی از آنها ندارم
مسیرهایی را بروم که تا به حال نرفته ام
نه نگرانِ چیزی باشم،
نه از پیشامدِ پیش نیامده ای بترسم... -
قدرتمندترين آدمها، آدمهاى تنها هستند.
آدم تنها، نه وابسته است و نه دلبسته.
آدم تنها، نه از رفتن كسى میترسد و نه بابت رفتن خودش دو دل میشود .
آدم تنها، بدبخت و تلخ بخت نيست،
زيرا معناى واقعى آزاد بودن را تجربه میكند.
تعجب میكنم از فرار آدمها به سوى جمعيت، تعجب میكنم زيرا فرار كردن از تنهايى، مساوى است با وابستگى و در مرحله بعد دلبستگى.
آدمى كه وابسته يا دلبسته است،
به هيچ عنوان آزاد قطعى و حتمى نيست.
وابستگى و دلبستگى، روزى به پايان میرسد،
با اين پايان چه بر سر آدم مىآيد؟!
آدم میشكند،
آدم روح مرده و بىجان میشود.
آيا چنين نتيجهاى خوش است؟!
قطعا خير ...
براى همين است كه میگويم آدم تنها ، قدرتمند و آزاد است.
قدرت دارد زيرا طعم جدايى و غم را مزه مزه نمیكند.
آزاد است زيرا هرگز اسير مرور خاطرات نمیشود،
مرور خاطراتى كه روزى شيرين بودهاند اما حالا تلخترين خاطرات هستند...
لطفا كمى كمتر، از تنهايى فرار كنيد .
لطفا كمى بيشتر، تنهايى را دوست داشته باشيد. -
نوشتهشده در ۲۷ آذر ۱۴۰۲، ۱۸:۵۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۲۷ آذر ۱۴۰۲، ۲۱:۰۷ آخرین ویرایش توسط __Aqua انجام شده
آلبر کامو تو مرگ خوش نوشته:
بیماریش اینقدر طولانی شد که اطرافیانش به مریضیش عادت کردند و از یاد بردند که اون داره عذاب میکشه و یه روزی میمیره.
حقیقت اینه گاهی هرچیزی که مربوط به ماست برای اطرافیانمون تبدیل به عادت میشه. درد و رنجهامون، بیماریهامون، حتی عشق و محبتمون نسبت به آدمها، براشون تبدیل به عادت میشه و دیگه به چشم نمیاد. گاهی حضور دائمی ما، عشقِ بیقید و شرط ما باعث میشه حتی دیده نشیم..
-
نوشتهشده در ۲۷ آذر ۱۴۰۲، ۲۱:۳۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
امیلی دیکنسون میگه :
یک روز خودم را خواهم بخشید
از آسیبی که به خویش روا داشتم،
از آسیبی که اجازه دادم دیگران بر من روا دارند...
و از اهمیت دادن بیش از حد به آدم ها و چنان محکم خویش را در آغوش خواهم کشید که هرگز ترک خود نکنم... -
نوشتهشده در ۲۸ آذر ۱۴۰۲، ۱:۳۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
- میگفت:
هیچوقت آدمی که حتی با فکر از دست دادنت گریه کرده رو ول نکن!بهت قول میدم؛هیچکس اندازه اون دوستت نخواهد داشت
- میگفت:
-
نوشتهشده در ۲۸ آذر ۱۴۰۲، ۱۰:۵۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
«همه چیز در آخرین آدمی خلاصه میشود
که در تنگنای شب به یاد میآورید؛
قلب شما آنجاست.»- چارلز بوکوفسکی
-
نوشتهشده در ۲۸ آذر ۱۴۰۲، ۱۰:۵۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
قهوه بنوشيد ،
موسيقى گوش دهيد ،
و دقايقى به هيج چيز فكر نكنيد ؛
شايد زندگى همين باشد! -
نوشتهشده در ۲۸ آذر ۱۴۰۲، ۱۴:۲۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
من بی تو
یک واژهی ساده بیش نیستم،
اما کنارت، همچون
یک کتاب عاشقانه آرام میشوم،
ورق بزن مرا
که سطر به سطرم
پر از دوستت دارم است.| مانی دانته
-
نوشتهشده در ۲۸ آذر ۱۴۰۲، ۱۷:۲۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
خیلی درده ها
با همچیش بسازی
با نداریش
با اخلاقش
با بی حوصلگیاش
با همچیش
ولی...
ولی سر یکی دیگ بیاد و بگه نمیشناسمت
اوکی...
ی روز برمیگردی و من اون موقع دیگ نمیشناسمت...🤌
-
نوشتهشده در ۲۸ آذر ۱۴۰۲، ۲۰:۱۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
- تلخہ ولے واقعیتہ . . .
آدما هیچ وقت نمیتونن
اونے رو ڪہ از تہ دل
دوست داشتن فراموشش ڪنن . . .
- تلخہ ولے واقعیتہ . . .
-
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۲۹ آذر ۱۴۰۲، ۲:۰۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
به قول شازده کوچولو:
زیبایید اما خالی هستید، برایتان نمیشود مُرد... -
نوشتهشده در ۲۹ آذر ۱۴۰۲، ۸:۳۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
او زخم هایش را به من نشان داد و در عوض، به من اجازه داد وانمود کنم که هیچ زخمی ندارم.
- مدلین میلر