هرچی تو دلته بریز بیرون 2
-
@faezeh-lay باسه چی؟
نوشتهشده در ۲۵ دی ۱۳۹۶، ۱۸:۵۹ آخرین ویرایش توسط انجام شدهhosainmahmoudi واسه سلامتون دیگه
-
hosainmahmoudi واسه سلامتون دیگه
نوشتهشده در ۲۵ دی ۱۳۹۶، ۱۸:۵۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده@faezeh-lay اون که واجبه بعدشم وظیفست
-
نوشتهشده در ۲۵ دی ۱۳۹۶، ۱۹:۰۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
_MILAD_ در هرچی تو دلته بریز بیرون ورژن 2 گفته است:
mrz
یکیش برای lera lynn
و یکی دیگه هم برای zaz هستفکر میکردم دوتاشون پسرن!
-
@faezeh-lay اون که واجبه بعدشم وظیفست
نوشتهشده در ۲۵ دی ۱۳۹۶، ۱۹:۰۰ آخرین ویرایش توسط انجام شدهhosainmahmoudi
حالا بازم مرسی
-
hosainmahmoudi
حالا بازم مرسی
نوشتهشده در ۲۵ دی ۱۳۹۶، ۱۹:۰۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده@faezeh-lay خواهش
-
_MILAD_ در هرچی تو دلته بریز بیرون ورژن 2 گفته است:
mrz
یکیش برای lera lynn
و یکی دیگه هم برای zaz هستفکر میکردم دوتاشون پسرن!
-
نوشتهشده در ۲۵ دی ۱۳۹۶، ۱۹:۰۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
از همان روزی که دست حضرت قابیل
گشت آلوده به خون حضرت هابیل
از همان روزی که فرزندان آدم
زهر تلخ دشمنی در خون شان جوشید"آدمیت مرد
گرچه آدم زنده بود"از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند
از همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند
آدمیت مرده بودبعد دنیا هی پر از آدم شد و این آسیاب
گشت و گشت
قرنها از مرگ آدم هم گذشت
ای دریغ
آدمیت برنگشتقرن ما
روزگار مرگ انسانیت است
سینه دنیا ز خوبی ها تهی است
صحبت از آزادگی پاکی مروت ابلهی است
صحبت از موسی و عیسی و محمد نابجاست
قرن موسی چمبه هاستروزگار مرگ انسانیت است
من که از پژمردن یک شاخه گل
از نگاه ساکت یک کودک بیمار
از فغان یک قناری در قفس
از غم یک مرد در زنجیر حتی قاتلی بر دار
اشک در چشمان و بغضم در گلوست
وندرین ایام زهرم در پیاله زهر مارم در سبوستمرگ او را از کجا باور کنم
صحبت از پژمردن یک برگ نیست
وای جنگل را بیابان میکنند
دست خون آلود را در پیش چشم خلق پنهان میکنندهیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا
آنچه این نامردان با جان انسان میکنند
صحبت از پژمردن یک برگ نیست
فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست
فرض کن یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرستفرض کن جنگل بیابان بود از روز نخست
در کویری سوت و کور
در میان مردمی با این مصیبت ها صبور
صحبت از مرگ محبت مرگ عشق"گفتگو از مرگ انسانیت است"
فریدون مشیری
-
از همان روزی که دست حضرت قابیل
گشت آلوده به خون حضرت هابیل
از همان روزی که فرزندان آدم
زهر تلخ دشمنی در خون شان جوشید"آدمیت مرد
گرچه آدم زنده بود"از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند
از همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند
آدمیت مرده بودبعد دنیا هی پر از آدم شد و این آسیاب
گشت و گشت
قرنها از مرگ آدم هم گذشت
ای دریغ
آدمیت برنگشتقرن ما
روزگار مرگ انسانیت است
سینه دنیا ز خوبی ها تهی است
صحبت از آزادگی پاکی مروت ابلهی است
صحبت از موسی و عیسی و محمد نابجاست
قرن موسی چمبه هاستروزگار مرگ انسانیت است
من که از پژمردن یک شاخه گل
از نگاه ساکت یک کودک بیمار
از فغان یک قناری در قفس
از غم یک مرد در زنجیر حتی قاتلی بر دار
اشک در چشمان و بغضم در گلوست
وندرین ایام زهرم در پیاله زهر مارم در سبوستمرگ او را از کجا باور کنم
صحبت از پژمردن یک برگ نیست
وای جنگل را بیابان میکنند
دست خون آلود را در پیش چشم خلق پنهان میکنندهیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا
آنچه این نامردان با جان انسان میکنند
صحبت از پژمردن یک برگ نیست
فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست
فرض کن یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرستفرض کن جنگل بیابان بود از روز نخست
در کویری سوت و کور
در میان مردمی با این مصیبت ها صبور
صحبت از مرگ محبت مرگ عشق"گفتگو از مرگ انسانیت است"
فریدون مشیری
نوشتهشده در ۲۵ دی ۱۳۹۶، ۱۹:۰۲ آخرین ویرایش توسط انجام شدهفااطمه یا خدا این تومار نامست؟
-
سلام بنده برهمگان
:raised_hand_with_fingers_splayed_light_skin_tone: :raised_hand_with_fingers_splayed_light_skin_tone:
نوشتهشده در ۲۵ دی ۱۳۹۶، ۱۹:۰۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده@faezeh-lay در هرچی تو دلته بریز بیرون ورژن 2 گفته است:
سلام بنده برهمگان
:raised_hand_with_fingers_splayed_light_skin_tone: :raised_hand_with_fingers_splayed_light_skin_tone:
سلام همگان برتو
-
از همان روزی که دست حضرت قابیل
گشت آلوده به خون حضرت هابیل
از همان روزی که فرزندان آدم
زهر تلخ دشمنی در خون شان جوشید"آدمیت مرد
گرچه آدم زنده بود"از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند
از همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند
آدمیت مرده بودبعد دنیا هی پر از آدم شد و این آسیاب
گشت و گشت
قرنها از مرگ آدم هم گذشت
ای دریغ
آدمیت برنگشتقرن ما
روزگار مرگ انسانیت است
سینه دنیا ز خوبی ها تهی است
صحبت از آزادگی پاکی مروت ابلهی است
صحبت از موسی و عیسی و محمد نابجاست
قرن موسی چمبه هاستروزگار مرگ انسانیت است
من که از پژمردن یک شاخه گل
از نگاه ساکت یک کودک بیمار
از فغان یک قناری در قفس
از غم یک مرد در زنجیر حتی قاتلی بر دار
اشک در چشمان و بغضم در گلوست
وندرین ایام زهرم در پیاله زهر مارم در سبوستمرگ او را از کجا باور کنم
صحبت از پژمردن یک برگ نیست
وای جنگل را بیابان میکنند
دست خون آلود را در پیش چشم خلق پنهان میکنندهیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا
آنچه این نامردان با جان انسان میکنند
صحبت از پژمردن یک برگ نیست
فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست
فرض کن یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرستفرض کن جنگل بیابان بود از روز نخست
در کویری سوت و کور
در میان مردمی با این مصیبت ها صبور
صحبت از مرگ محبت مرگ عشق"گفتگو از مرگ انسانیت است"
فریدون مشیری
-
نوشتهشده در ۲۵ دی ۱۳۹۶، ۱۹:۰۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
@faezeh-lay در هرچی تو دلته بریز بیرون ورژن 2 گفته است:
سلام بنده برهمگان
:raised_hand_with_fingers_splayed_light_skin_tone: :raised_hand_with_fingers_splayed_light_skin_tone:
سلام همگان برتو
نوشتهشده در ۲۵ دی ۱۳۹۶، ۱۹:۰۵ آخرین ویرایش توسط انجام شدهفااطمه مرسیی
-
فااطمه یا خدا این تومار نامست؟
نوشتهشده در ۲۵ دی ۱۳۹۶، ۱۹:۰۵ آخرین ویرایش توسط انجام شدهhosainmahmoudi در هرچی تو دلته بریز بیرون ورژن 2 گفته است:
فااطمه یا خدا این تومار نامست؟
حتما تا آخرش بخونید
فوق العاده است
واقعیت محض -
hosainmahmoudi در هرچی تو دلته بریز بیرون ورژن 2 گفته است:
فااطمه یا خدا این تومار نامست؟
حتما تا آخرش بخونید
فوق العاده است
واقعیت محضنوشتهشده در ۲۵ دی ۱۳۹۶، ۱۹:۰۶ آخرین ویرایش توسط انجام شدهفااطمه خیلی جالب بود
-
نوشتهشده در ۲۵ دی ۱۳۹۶، ۱۹:۰۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۲۵ دی ۱۳۹۶، ۱۹:۰۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
یا حسین سلام
-
نوشتهشده در ۲۵ دی ۱۳۹۶، ۱۹:۰۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۲۵ دی ۱۳۹۶، ۱۹:۰۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده