هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
امروز از اونی که رگ گرفته بودم رگگرفتن
نتونستم نگاه کنم️
بس که رگش عمقی بود -
یه لحظه فک کردم اون آدم
یکی از بچه های انجمنه️
چون هم فامیل بودن و اشتراکات داشتن
اومدم چک کردم
نبود -
دوستام یه بار اومدن ازم تعریف کنن
گفتن صدات خاصه
مثل فلانی
#فلانی کسی بود که ازش متنفر بودن️
ولی خب صداش واقعا قشنگه!!!
#صدای من مثل اون نیست -
عشق را پس زدى اى دوست ولى پيش خدا
هر كه از عشق مبّرا بشود ، متهم است -
قشنگ من، رو هیچ سطح سادهای قدم نذار...
که هرکی گفته دشمن تو نیست، با تو دشمنه
:)))) -
زمانی ک اضافی ب نظر بیای
باید اونجارو ترک کنی. -
danial hosseinyreplied to Masoumeh.sh on ۱۵ اسفند ۱۴۰۲، ۷:۱۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
Masoumeh.sh
متشکرممم. خودت چطوری؟ -
@ariii
عزیزی -
Masoumeh.shreplied to danial hosseiny on ۱۵ اسفند ۱۴۰۲، ۷:۰۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
danial hosseiny
عههه دانیاللل چطوری تو خوبی -
ساقی غم فردای حریفان چه خوری
پیش آر پیاله را که شب میگذرد -
:))))))🤍
-
اصلا فکرشم نمیکردم که با یه پیام ساده اینهمه واکنش بگیرم...اینهمه «دوست» داشته باشم اینجا...
برای نگرانیاتون باید بگم اوضاع بهتره بچهها... خوب نیست، ولی بهتره. خیلی بهتر. و واقعا نمیدونم بابت نگرانیاتون چی باید بگم.
در کم همونطور که قبل این هم گفتم، منم دوستتون دارم -
امروز هوا خوبه🥹
-
سلام تودلی
-
Sachli در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@Alba در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
Sachli در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@Alba و رنج بکش
الماس شدی خبر بدهیه لحظه مخم تسمه پاره کرد چرا باید الماس شم
من ا ترم اول تا الان الماس شدممشخصه نزدیک شدی به الماس شدن، راضیم ازت
امروز تست اصطکاک رفتیم
الماس ناب شدم
انقدر چرت بود عدد از خودم گذاشتم -
danial hosseinyreplied to Sachli on ۱۵ اسفند ۱۴۰۲، ۵:۴۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
Sachli
نمیدونم چی شده که فکر میکنی دلخور شدم و نیازی به صحبت بوده... کاش جای منتظر بودن، زودتر مطرح میکردی. -
Sachli
دور نیستیم تو همیشه تو ذهن من هستی
خیلی اوقات با خیلی چیزا یاده تو میفتم مثلا انیشتین خدابیامرز
و اینکه هرکدوممون یه دغدغه ای داریم الان که خیلی نمیتونیم مثل قبل باهم چت کنیم ولی هروقت چیزی اذیتت کرد ناراحت بودی غمی تو دلت بود یا حتی اگه خیلی خوشحال بودی و ذوق داشتی بابت چیزی منم بات شریکم و بیا بگو اگه نتونم کمکی بهت کنم حداقل یه گوشم برات تا تو دلت چیزی نمونه️
و اینکه امیدوارم تو این روزای خسته کننده یه امید و ذوقی داشته باشی که نگهت داره و از این مسیر لذت ببری خیلی الان به مقصد فکر نکن هرچی باشه تو هنوزم باهوش و با استعدادی -
مهشید حسن زاده 0replied to Sachli on ۱۵ اسفند ۱۴۰۲، ۵:۱۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
Sachli شیطون تودل برو
-
مهشید حسن زاده 0replied to مهشید حسن زاده 0 on ۱۵ اسفند ۱۴۰۲، ۵:۰۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
مهشید حسن زاده 0
خب تااونجایی تعریف کردم که برگشو داد و رفت
وبنابراین من موندم و تستی که نمیدونستم باید چکارش کنم و موج حرص و خشم از کاری که باهام کرده بود🤌️
اول سعی کردم آرامشم رو برای چنددقیقه دیگه فقط حفظ کنم.اون زمان همکلاسی ای داشتیم که بعدازون ترم هم انتقالی گرفت و رفت شهر خودشون اما اونروز جاش کنار من افتاده بود و متوجه شده بود که رو کدوم سوال موندم و بهم رسوند و منم درازاش نشستم تا باخیال راحت سوالات خودشو از رو پاسخبرگ من بزنه
زمان امتحان تمام شد و با تحویل دادن برگم دوباره اون موج خشم وعصبانبت برگشت بهم
به این نیت رفتم بیرون که حسابی دعوا کنم و گویا خودشم منتظر بود
چون تااز در ساختمون اومدم بیرون سریع رفت تو جمعیت پسرای کلاس و منم منصرف شدم و برگشتم خوابگاه...
توراه همینجور سیل دعای خیرررررر🤌بود که روونش میکردم!
وارد اتاق که شدم از حجم عصبانیتم هم اتاقی هام جویا شدن که چی شده و منم که تعریف کردم اونام انگار جوشی شدن که عجب آدمیه!
بهرحال این تازه دومین امتحان بود و هنوز امتحان داشتم و نباید تمرکزم رو بابت این اتفاق ازدست میدادم...
دراز کشیده بودم روتختم وموسیقی تو گوشم بود و مشغول ریلکس کردن بودم که دینگ دینگ نوتیف پیامش اومد...
سعی داشت ازم خبر بگیره و اینطور بنظرم اومد که درواقع اومده بود ببینه تیرش چقدر خوب به هدف نشست و باز ازش عصبی شدم بااینحال سعی کردم کوتاه اما محترمانه جواب بدم
چون برخورد تند تو اون مکالمه نشونه پیروزی اون بود و منم نمیخواستم هیچجوره باخت بدم
اما خب حقیقت غیرقابل انکاراین بود که آدم باهوشی بود و متوجه میشد که عصبی هستم و نهایت اون گفتگو رفت به این سمت که خیلی جدی و شفاف درمورد اتفاق این دوتا امتحان صحبت کنیم...
پست 121726 از 1000113