هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
نوشتهشده در ۲۲ اسفند ۱۴۰۲، ۴:۵۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
شکارچی توی این جنگل آمادهس، شکار کرد، جمع کرد
بند روی بند، سنگ سنگ، سنگ روی سنگ بند کرد
دستای طاووسو بستن بردن با کلاغ شبشو سر کرد
طاووس میکرد قار و قار و قار، کلاغ میکرد چه چه -
نوشتهشده در ۲۲ اسفند ۱۴۰۲، ۵:۳۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
سکته کردن راحت تر از چیزیه ک فکرشو کنید
داشتم درس میخوندم
یهو کل بدنم صدای نبض گرفت
یه چیزی انگار اومد تو حلقم بعد رفت پایین
همون لحظه چشمام تار شد -
نوشتهشده در ۲۲ اسفند ۱۴۰۲، ۵:۴۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
یه لحظه کلا نفسم قطع شد
دوباره برگشت
خداروشکر یه زندگی دوباره دادی -
نوشتهشده در ۲۲ اسفند ۱۴۰۲، ۵:۴۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
هنوز تنم از ترس میلرزه
-
نوشتهشده در ۲۲ اسفند ۱۴۰۲، ۵:۴۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
چقدر جون دادن سخته
-
سکته کردن راحت تر از چیزیه ک فکرشو کنید
داشتم درس میخوندم
یهو کل بدنم صدای نبض گرفت
یه چیزی انگار اومد تو حلقم بعد رفت پایین
همون لحظه چشمام تار شدنوشتهشده در ۲۲ اسفند ۱۴۰۲، ۶:۲۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده@kosar-ab
چیکار میکنی با خودت دختر؟! -
سکته کردن راحت تر از چیزیه ک فکرشو کنید
داشتم درس میخوندم
یهو کل بدنم صدای نبض گرفت
یه چیزی انگار اومد تو حلقم بعد رفت پایین
همون لحظه چشمام تار شدنوشتهشده در ۲۲ اسفند ۱۴۰۲، ۶:۲۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده@kosar-ab
دکتری چیزی رفتی که میگی سکته بوده؟ ممکنه از بالا پایین شدن فشار باشه -
@kosar-ab
دکتری چیزی رفتی که میگی سکته بوده؟ ممکنه از بالا پایین شدن فشار باشهنوشتهشده در ۲۲ اسفند ۱۴۰۲، ۶:۵۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده@danial-hosseiny
دکتر نرفتم، امروز ساعت ۶ صبح این اتفاق افتاد
داشتم آزمون میدادم
یهو انگار قلبم اومد نزدیک حلقم و اون لحظه که داشت میومد بالا تند میزد جوری که لباسم تکون میخورد، از طرفی نبض پشت گردنم تند تند میزد صداشو میشنیدم
همون لحظه چشمام سیاهی رفت و همه جارو تار میدیدم، نفسم قطع شد هرچی سعی کردم نفس بکشم نمیتونستم، داشتم خفه میشدم
یه چیز سیاه گنده از جلوم رد شد
ترسیدم چشمامو بستم قورت دادم…بعد به خودم دست زدم فکر کردم روح از بدنم جدا شد
همه اینا تو سه ثانیه اتفاق افتاد ، خوب شدم
خیلی حس بدی بود… -
نوشتهشده در ۲۲ اسفند ۱۴۰۲، ۶:۵۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
نفسم که قطع شد یه لحظه بود، داشتم میمردم
دهنم باز نمیشد که نفس عمیق بکشم
اگه یه ثانیه بیشتر طول میکشید دیگه خفه میشدم و میمردم -
نوشتهشده در ۲۲ اسفند ۱۴۰۲، ۶:۵۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۲۲ اسفند ۱۴۰۲، ۷:۰۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
اینقد ذهنم درگیر بود
یادم رفته بود امروز ماه رمضونه
و باید ادامه بدم
باز خوب شد قبل اینک چیزی بخورم فهمیدم
مامانمم اینقد درگیر بود فک کنم اونم یادش نبود:) -
دانشجویان پزشکی فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۲۲ اسفند ۱۴۰۲، ۷:۰۴ آخرین ویرایش توسط Blue28 انجام شده
_ Reza _ بی تربیت روش فککردم داشتم جواب میدادم=")))
حس مسخره شدن دارم🥲
وای یادمه این تسته رو پارسال زدم=")
-
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۲۲ اسفند ۱۴۰۲، ۷:۱۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
وا کوثر الان خوبی ؟!
@kosar-ab -
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۲۲ اسفند ۱۴۰۲، ۷:۲۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
خدایا شکرت ...بابت همه چی
-
نوشتهشده در ۲۲ اسفند ۱۴۰۲، ۷:۲۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۲۲ اسفند ۱۴۰۲، ۷:۲۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
بریم شروع کنیم
️
-
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۲۲ اسفند ۱۴۰۲، ۷:۲۵ آخرین ویرایش توسط انجام شدهاین پست پاک شده!
-
هنوز صبر من به قامت بلند آرزوست...
-
_ Reza _ بی تربیت روش فککردم داشتم جواب میدادم=")))
حس مسخره شدن دارم🥲
وای یادمه این تسته رو پارسال زدم=")