قشنگترین تعریف
-
پرستو بابایی در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@danial-hosseiny
چقدر خوبه انجمن یکی مثل شما رو داره=)و خستگیای که در میرود!
-
اینو دیگه همه میدونن که چقدر ساناز غلامی و مینا مومنی
آدمای الهام بخشی هستن
https://forum.alaatv.com/post/3420254
و دوبلور آنا توی فروزن ساناز غلامی بود
البته چندتا دیالوگ از کورالین گفتم ( اونم دوبلورش ساناز غلامی بود ) بیشتر فهمیدن که صدام چقدر نازههههه( سارای خودشیفته )
-
آقا تعریف نبود اونجوری ولی صبح با یکی از دانش آموزا که نمی شناختمش وایستاده بودیم یه جا بعد این برگشت همینجوری زل زد به من یهویی با شوق پرسید روتین پوستیت چیه؟
احتمالا از نظر شما نه تعریف بود نه چیز خاص دیگه ای میدونم ولی خدا شاهده یه روز کامل رو ذوق مرگت ترین حالت ممکن بودم -
این پست پاک شده!
-
به خدا که حتی اگه برای یک لحظه بدونید کلمات چه کارهایی میتونن با من بکنن...
-
یه ویسی بود چون اسم نداشت گمش کرده بودم هر چی هم سعی کردم پیداش کنم پیدا نشد
اما خب داشتم آهنگ گوش میکردم یهو اکلیلی شدم چون صدایی که دنبالش بودم تو گوشم پخش شد:
میدونی:
زیبایی سرد داری
درون گرایی هستی که به دل آدم میشینه
یه جور مثل طلوع آفتاب میمونی:))))
کلا تورو میبینم یاد آلیس در سرزمین عجایب و آن شرلی میوفتم:))))🫠🫠@هویججج من
پ.ن:این ویس تقریبا به ۱ سال پیش برمیگرده... -
https://forum.alaatv.com/post/3428067
این مدت همش فکر میکنم چقدر منفورم
اما : -
این پست پاک شده!
-
-
🫂
-
پریروز(یکشنبه،۱۴۰۳/۰۹/۰۴)
بعد از اینکه ۵ونیم ساعت سر کلاس ترم بالاییا نشستم
استادمون گفت خانم فلانی شما تا آخر موندین؟!
چه حوصله ای دارید!!
(و منی که خیلی خسته بودم و نمیتونستم حرف بزنم؛سرمو انداختم پایین و فقط لبخند زدم)
امروزم آزمایشگاه داشتیم
وسطش نیم ساعت بیکار بودیم
بچه ها رفتن پیششون برا تجدید خاطرات( این ترم با ما کلاس ندارن)
من روم نشد برم رفتم بیرون و کنار آزمایشگاه و اتاق ایشون زنگ زدم به مامانم(صبح زنگ زده بودن میخواستم ببینم چیکار داشتن)
خلاصه بعد نیم ساعت رفتیم آزمایشگاه
یهویی استادمون از آزمایشگاه اومدن بیرون
سلام کردم
طبق معمول آروم
متوجه نشدن با ایشونم
رد شدن
یهویی برگشتن منو دیدن
+سلام خوبین؟!!
من: ممنونم شما خوبید؟
با دست به بچه ها و استاد نشونم دادن و در همون حال چند ثانیه با تعجب نگام کردن(و منی که آماده بودم که اسکل شم)
با ذوق و هیجان گفتن دیروز ۵ساعتتتت و نیم نشستن سر کلاس سمینار!(هم چنان آماده بودم)
که یاد بگیرن چه جوری باید ارائه داد!
استاد آزمایشگاهمون پراش ریخت گفت آفرین!
بعد یه کم مسخره بازیای کلاس رو برا بچه های دیگه تعریف کردن و همه خندیدن
تهشم دوباره به من نگاه کردن گفتن شما از اول به بیوشیمی علاقه داشتین!
(خواستم بگم اولش بیذار بودمسر کلاس شما علاقه مند شدم ولی نگفتم
)
بعدم گفتن تنها استاد بیوشیمی ای هستم که میگم بیوشیمی نرید
من: استاد شما کلاااا زیر آب رشته مون(علوم آزمایشگاهی) رو زدین بحثِ بیوشیمی نیست
استاد: عه؟!آره
.
ولی تو این دانشگاه هیچ کس اندازهی ایشون به من و خیلیامون اعتماد به نفس ندادن
استاد عالی ای ان!